ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 02.08.2018, 12:03

این مذاکره شکست خواهد خورد...


مجتبی محکم، روزنامه‌نگار، در یادداشتی برای «راهبرد» نوشت:

مذاکره میان ایران و آمریکا حتی اگر در بالاترین سطح ممکن و بدون هرگونه قید و شرطی هم آغاز شود، لاجرم به شکست منتهی خواهد شد.

درست است که ترامپ برای آغاز مذاکره با ایران هیچ شرطی را معین نکرده؛ اما آنچه مانع رسیدن مذاکره به نتیجه می‌شود، وجود “پیش‌شرط” نیست،‌ بلکه نداشتن «چارچوب» است.

در واقع، هنگام مذاکره، دو طرف باید درباره حداقل‌هایی توافق داشته باشند و برخی امور برای دو سوی مذاکره بدیهی باشد تا بتوانند بر اساس آن بدیهیات، مذاکره را به سوی نتیجه هدایت کنند.

اما اگر چنین پیش‌فرض‌هایی در میان نباشد، دو طرف از مدیریت مذاکره عاجز خواهند ماند و ناچار خواهند شد که شکست روند مذاکرات را بپذیرند.

بعنوان مثال از پیش‌فرض‌های مهمی که ایران و آمریکا برای داشتن مذاکره نتیجه‌بخش نیاز دارند، پذیرش نظام بین‌الملل از سوی دو طرف است،

موضوعی که تاکنون تحقق نیافته؛ چرا که از طرف نظام حاکم بر ایران، همواره موضع‌گیری‌ها و رفتارهای متناقضی دراین‌باره صورت می‌گیرد و در واقع ایران در ۴۰سال گذشته از بیان دقیق موضع خود در زمینه پذیرش یا رد نظام بین‌الملل طفره رفته است.

البته طرف آمریکایی هم در این زمینه کارنامه درخشانی ندارد، چرا که این کشور در دهه‌‌های اخیر و بویژه پس از فروپاشی بلوک شرق، هرجا که منافعش ایجاب کرده، قیدوبندهای نظام بین‌الملل را نادیده گرفته‌؛ گرچه بر خلاف طرف ایرانی،‌ آمریکا هرگز به طور کلی نظام بین‌الملل را نفی نکرده است.

به بیان دیگر، زیر پا گذاشتن دلبخواه موازین بین‌المللی از طرف آمریکا و نامشخص بودن موضع ایران در برابر نظام بین‌الملل از سوی دیگر، عملا موجب شده شالوده‌ای که بتوان ساختمان مذاکرات را بر آن پی‌ریزی کرد، وجود نداشته باشد و همین وضعیت است که مذاکره میان دو طرف را به امری بی‌حاصل مبدل می‌سازد.

از این عامل بنیادین که بگذریم، هر دو سوی ایرانی و آمریکایی به لحاظ مسائل داخلی خود نیز آمادگی لازم برای انجام مذاکره را ندارند و اگر هم این مذاکرات به نتایج مقطعی برسد، با تغییر شرایط داخلی هریک از این کشورها،‌ همان نتایج نیز به‌سرعت از بین می‌رود و بار دیگر وضعیت روابط میان دو کشور به خانه اول باز می‌گردد.

زیرا واقعیت این است که هر دو طرف، مذاکره را بعنوان امری کوتاه مدت و با هدف پیشی گرفتن بر رقیب داخلی دنبال می‌کنند و برای آن چشم‌انداز بلندمدتی ترسیم نمی‌نمایند و همین امر موجب می‌شود موفقیت‌های نسبی به دست آمده نیز بسیار شکننده و ناپایدار باشد و با اندک تغییری در وضعیت توزیع قدرت در هر یک از دو کشور،‌ همان دستاوردهای ضعیف نیز نابود شوند.

نگاهی به تجربه برجام می‌تواند شاهدی روشن برای اثبات این مدعا باشد.

در طرف ایرانی، هرگز جناح رقیب حسن روحانی، به طور کامل متقاعد نشد که برجام، منافع کشور را تامین می‌کند و دلواپسان همواره به دیده شک و تردید به آن نگریستند و تمام تلاش خود را برای ناکام گذاشتن آن صرف کردند.

در واقع پیش از آنکه رییس‌جمهور آمریکا،‌ برجام را ریشه‌کن کند، اقدامات دو جناح سیاسی در ایران، آن را از درون پوسانده بود و همین مساله، برانداختن آن را برای ترامپ بسیار آسان کرد.

البته برخلاف آنچه در ظاهر به نظر می‌رسد، اقدامات حسن روحانی،‌ برای به شکست کشاندن برجام موثرتر از رقبای داخلی او بود؛ چراکه او برای اینکه بار دیگر در انتخابات۹۶ به قدرت برسد،‌ از برجام بعنوان برگ برنده استفاده کرد، چنانکه برجام را به نوزادی تشبیه کرد که به مراقبت او نیازمند است.

به بیان دیگر،‌ حسن روحانی خود را در تبلیغات انتخاباتی،‌ پدرِ برجام معرفی کرد؛ درحالیکه به اندازه یک دایه هم توان نگهداری از آن را نداشت و البته همین موضع‌گیری‌های غیرواقع‌گرایانه او بود که رقبای داخلی‌اش را بر آن داشت تا در اولین فرصت، فاتحه برجام را بخوانند و بنای پوسیده آن را بر سرش خراب کنند.

در طرف آمریکایی هم حال و روز برجام بهتر از ایران نبود و روی کار آمدن غافلگیرکننده دونالد ترامپ موجب شد‌ این واقعیت بر همگان روشن شود که تیم باراک اوباما و جان کری،‌ صرفا بیانگر نظرات و اندیشه‌های بخشی از جامعه آمریکاست و اکثریت آمریکایی‌ها را پوشش نمی‌دهد.

به همین دلیل بود که رییس‌جمهور جدید توانست این معاهده را بدون مواجه شدن با مخالفتی موثر، ملغی سازد.

در واقع، دو طرف ایرانی و آمریکایی در هنگام برگزاری مذاکرات برجام، سعی نکردند رقبای داخلی خود را در این دستاورد شریک کنند و همین غفلت‌ورزی باعث شد برجام در هر دو کشور به یک معاهده جناحی و غیرجامع تبدیل شود و زمینه لغو آن پیشاپیش فراهم باشد.