مواضع این روزهای حسن روحانی بخصوص اشارۀ تلویحیاش به بستن تنگۀ هرمز در صورت به صفر رساندن صادرات نفت ایران، ابهام برخی از نیروهای اصلاحطلب را نسبت به برنامۀ نهایی او در پی داشته است.
در واقع طیفی از اصلاحطلبان میخواهند بدانند که غرض غایی روحانی از بیان این نوع سخنان چیست و آیا او واقعاً میخواهد این مسیر را در صورت ضرورت تا به انتها طی کند؛ حتی اگر به یک رویارویی تمام عیار با آمریکا و متحدانش منجر شود؟
این در حالی است که ابهام طیفی از اصولگرایان هم در این زمینه کمتر از اصلاحطلبان نبوده است. آنها نیز از چرخش ناگهانی روحانی بهرغم برخی واکنشهای مثبت و احساسی اولیه، پریشان خاطر به نظر میرسند و برخی از آنان در جستجوی نیم کاسهای در زیر کاسۀ او برآمدهاند.
ظاهراً طیفی از هر دو جناح در مورد روحانی در یک موضوع اشتراک نظر دارند و آن اینکه او آدمی پیچیده با روابطی پیچیده است و از ظاهر رفتار و گفتارش نمیتوان به قصد و نیت واقعیاش پی برد.
هنگامی که چنین تصوراتی از یک شخصیت سیاسی بخصوص رئیس جمهور شکل میگیرد؛ گمانهزنیهای بیاساس و تردیدهای ناروا و سوءظنهای ناموجه و افسانهپردازیهای خیالانگیز در مورد برنامههای او شایع میشود و عملاً او را با گرفتاریهای بیشتری روبرو میکند.
از نگاه من اما حسن روحانی نه شخصیت چندان پیچیدهای است و نه روابط پیچیدهای دارد. در پشت اشارات تهدید آمیز او نیز هیچ برنامۀ روشنی وجود ندارد. ظاهراً او در انبوه مشکلاتی که به ارث برده، دچار نوعی بیقراری هیجانی شده است و بنا به حس غریزیاش گاه سخنی به چپ یا به راست میپراند. از این رو در پشت هر سخناش برنامهای عملیاتی و پیچیده را جستن، شاید نوعی اتلاف وقت باشد. البته او شاید به لحاظ تاکتیکی همین را میخواهد؛ زیرا برنامۀ کلانش صرفاً خرید وقت است که بسی بیحاصل مینماید!