ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 06.03.2018, 11:44

اقتصاد ایران نئولیبرالی است یا رانتی


در همایش «اصلاحات؛ چالش‌ها، راهکارها و چشم‌انداز» بررسی شد

سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۶
شرق

همایش «اصلاحات؛ چالش ها، راهکارها و چشم انداز» روز گذشته در دو پنل در دانشگاه تهران برگزار شد. سخنرانان پنل اول این همایش، حمیدرضا جلائی پور، علی سرزعیم و حسام سلامت بودند. سخنران سوم این پنل سرزعیم بود که اعتقاد داشت «عدالت دلیل انقلاب» بود؛ اما «در زمینه اجرای عدالت، تئوری نداشتیم». استاد اقتصاد دانشگاه علامه گفت: آقای خاتمی با شعار عدالت و توسعه سیاسی آمد، ولی در ادامه شعار عدالت روی زمین ماند و احمدی نژاد این پرچم را برداشت و توانست به قدرت تکیه بزند. سرزعیم بعد از اتمام حرف هایش، جلسه را ترک کرد تا به کلاس دانشگاه خود برسد. این باعث شد جلائی پور و سلامت در ادامه فرصت گفت وگو و نقد بحث های یک دیگر را پیدا کنند. در ادامه خلاصه ای از بحث این دو را همراه با گفت وگوی آخر جلسه می خوانید.

 
    جلائی پور: اقتصاد کلان ایران دولتی و رانتی است
    ٩٠ سال است به طور مشخص جامعه ایران در معرض تغییرات نامتوازن قرار دارد؛ یعنی در جامعه چیزهای بسیاری تغییر کرده، ولی هنوز توسعه سیاسی وجود ندارد. مردم توانایی هایی پیدا می کنند، ولی محترم شمرده نمی شوند. ٩٠ سال است که هرچه جلوتر می آییم، این روند تشدید می شود. اقتصاد کلان ایران دولتی، رانتی و تبعیض آمیز است. یک تیول داری مدرن است. خلق الله این را می بینند و ناراحت می شوند. من قبول ندارم که این اقتصاد نئولیبرالیستی است. این آدرس غلط دادن است. دولت آقای روحانی نماد نئولیبرالیسم می شود و تندروهای داخلی نماد عدالت. یکی از راه های شناخت جامعه، وقتی است که جنبش اتفاق می افتد. یکی از افتخارات این است که امنیت حاكم شده، ولی چیزی که متوجه شده ایم این است که ناامنی به سرعت می تواند گسترش پیدا کند. از طرفی فکر می کردیم اپوزیسیون جمهوری اسلامی دموکراتیک است؛ اما معلوم شد یک لایه فاشیستی قوی دارد. من اگر جای مسئولان باشم، اصلاحات را جدی می گیرم. هنوز علائم نشان نمی دهد که جدی گرفته شده باشد. دولت باید بتواند همه را به اصلاحات وادارد. کاری را که روحانی در قضیه برجام کرد، باید برای اصلاحات در سیستم سیاسی انجام دهد. باید آنها را به اصلاحات دعوت کنند. نکته بعدی رفراندوم طلب ها هستند که می گویند ما خشونت طلب و سرنگونی طلب نیستیم و می خواهیم به آرای مردم مراجعه کنیم. رفراندوم دو پیش شرط دارد؛ یکی اینکه بشود درباره هرچه بخواهیم در صداوسیما صحبت کرد. درباره هرچه بخواهیم رفراندوم برگزار کنیم، باید بتوانیم در صداوسیما صحبت کنیم. دوم هم اینکه حاکمیت و جامعه مدنی با هم به توافق برسند؛ چراکه اگر نرسند، دعوا می شود و کشور به سمت ناامنی می رود. اینجا خاورمیانه است، سوئیس که نیست. این دو پیش زمینه باید فراهم شود. بنابراین رفراندوم با اینکه حرف قشنگی است؛ اما به نظر من اجراشدنی نیست. می ماند راه اصلاحات. من قبول دارم که اصلاحات هم باید اصلاح شود؛ اما توجه کنید اصلاحات در ایران کار سختی است. دولت موازی را باید اصلاحات کرد که یک وزنه ٤٠٠کیلویی است. هرکس می خواهد این کار را بکند، باید از وزنه های کوچک شروع کند. به جای اینکه حرف های بزرگ بزنیم، در یکی، دو سال آینده روی چند سیاست متمرکز شویم؛ اول اینکه به دولت کمک کنیم اقتصاد را بهبود ببخشد. اقتصاد در ایران مقوله ای سیاسی است و فقط اقتصادی نیست. کسی هم که می تواند ایجاد شغل کند، چه داخلی چه خارجی، باید بیاید؛ اما نمی آید. باید این را حل کرد. بهبود و کارآمدکردن چتر حمایتی دولت از اقشار ضعیف، سیاست بعدی است. ٣٠ درصد منابع دولتی در ایران خرج اقشار ضعیف می شود؛ اما چطور و با چه کیفیت و کارایی ای؟ باید به این توجه کرد.
    باید سیاست خارجی ای داشته باشیم که به این اقتصاد بخورد. سیاست خارجی فعلی ما به این اقتصاد نمی خورد. اقتصادی که می خواهد اشتغال ایجاد کند، سیاست خارجی خاصی می خواهد. در سیاست داخلی هم کارهایی باید انجام داد. این صداوسیما دارد جامعه را تخریب می کند. موفق ترین برنامه های صداوسیما که طنز هایش است، جامعه را تکه تکه می کند، بقیه برنامه ها بماند. بنابراین ما این وزنه ها را باید بزنیم و اگر بزنیم، کم کم شاید اوضاع بهتر شود و شرایطی را بتوان فراهم کرد که اصلاحات در دولت موازی انجام شود.
 
  حسام سلامت: اصلاح طلبی به عدالت فکر نکرد و تا اطلاع ثانوی نمی تواند فکر کند
    من تلاش می کنم تا نشان دهم چرا و از مجرای چه تاریخی اصلاح طلبی نتوانسته است به عدالت فکر کند و به نظرم تا اطلاع ثانوی هم نخواهد توانست که به عدالت فکر کند. دست کم یکی از ایدئولوگ های اصلاحات، آقای حجاریان هم این را قبول دارد که اصلاحات نظریه عدالت ندارد.
    اصلاح طلبان از ۸۴ به بعد عدالت و عدالت خواهی را همواره به مثابه گفتمانی که فقط به درد پوپولیست ها می خورد، تصویر کردند. تا الان هم تصورشان این است که سال ۸۴ جریانی که قدرت گرفت، توانست به صورت مردم فریبانه از عدالت استفاده کند و قدرت را به چنگ آورد. انگار عدالت پیشاپیش فقط به درد مردم فریبان می خورد. این [اتفاق] باعث نشد که جریان اصلاح طلبی در خودش بازنگری کند که چطور شد که کانسپت عدالت به دست رقبای آنها افتاد. چرا گفتمان اصلاح طلبی نمی تواند عدالت را مسئله مند کند و خودش شعار آن را بدهد و گفتمان آن را پیش ببرد و آن را صورت بندی کند. حذف شدن مسئله عدالت از گفتمان اصلاح طلبی را نمی توان فهمید؛ مگر اینکه به تاریخ جریان اصلاح طلبی در جامعه سیاسی ایران نیم نگاهی بیندازیم. اوایل دهه ۶۰ جریانی که ما امروز به اسم اصلاح طلبی می شناسیم، همان جریان چپ اسلامی بود. هم در ساحت شعارهای سیاست خارجی و دیپلماسی که شعارها امپریالیسم ستیزی و استکبار ستیزی بود، هم در سیاست های داخلی آنها می توان دفاع از دولت حمایت گر را دید. حذف تدریجی جریان چپ اسلامی از هسته اصلی قدرت و به حاشیه رفتن آنها بعد از مجلس سوم باعث یک دگردیسی گفتمانی در این جریان شد. برای همین وقتی در ۷۶ سروکله اصلاح طلب های فعلی و همان چپ اسلامی قدیم پیدا شد، یک دگردیسی گفتمانی خیلی جدید به وجود آمده بود؛ هم در ساحت دیپلماسی که شعار تنش زدایی بود و هم در ساحت داخلی که شعار اولویت توسعه سیاسی یا همان لیبرالیسم سیاسی بود. اگر چرخش گفتمانی را لحاظ نکنیم و حواسمان نباشد که چپ های سابق هستند که شده اند لیبرال های فعلی (البته لیبرال را با تسامح به کار می برم) نمی توانیم گم شدن شعار عدالت در این جریان را توضیح دهیم. در نیمه دوم دهه ٧٠ با اصلاح طلب هایی طرف هستیم که در حوزه اقتصاد شعارهای بازار آزادی می دهند و مسئله اصلی آنها «رشد اقتصادی» است و آن را فقط می توان از سیاست های بازار آزاد دنبال کرد. وقتی تمرکز شما بر رشد اقتصادی از طریق بازار آزاد باشد، دیگر این سیاست را نمی توانید به این راحتی به عدالت پیوند بزنید. یک مثال ساده می زنم؛ رونق کسب وکار که شعاری است که امروز تمام بازار آزادی های ایران می دهند و بر این فکت استوار است که ما دچار رکود اقتصادی هستیم. یکی از شرایط رونق کسب وکار چیست؟ موقتی سازی نیروی کار، مقررات زدایی از بازار کار، ارزان سازی نیروی کار و چیزهایی از این دست. وقتی از عدالت صحبت می کنیم، داریم از عدالت برای محذوفان و ضعیفان صحبت می کنیم. عدالت همواره زمانی مطرح می شود که جامعه به صورت سیستماتیک عده ای را طرد می کند. آن سیاست هایی که گفتم، مطمئنا با به حاشیه راندن بیشتر و بیشتر و فرودست سازی فزاینده طرف ضعیف ماجرا – نیروی کار – همراه خواهد شد. یکی از پیامدهای محوری شعار رونق کسب وکار این است که دیگر نمی توانید از عدالت صحبت کنید. امکان آشتی دادن اینها وجود ندارد. بنابراین با وجود اینکه هرازچندگاهی اصلاح طلبان می گویند ما از عدالت سخن نگفتیم و باید نظریه عدالت داشته باشیم، این جریان نتوانسته به عدالت فکر کند. مسئله تنبلی فکر یا خلاقیت نیست؛ بلکه امتناع ها و ناممکنی های ساختاری ای وجود دارد که اصلاح طلبان حتی اگر بخواهند هم، ناتوان اند از اینکه نظریه منسجمی در قبال عدالت داشته باشند. به ویژه از اصلاحات دوم به بعد؛ یعنی از ۹۲ به بعد. من با قاطعیت نام برنامه های اقتصادی [فعلی] را نئولیبرالیستی می گذارم. البته آن قدر ساده انگار نیستم که فکر کنم کل نظام اقتصادی ایران نئولیبرالیستی است. اقتصاد ما التقاطی است و در جهت های ناهم جهتی کار می کند که یکی از این جریان های نیرومندی که دارد دست بالا را پیدا می کند و دست بالا را هم پیدا کرده، همین جریان نئولیبرالیستی است.
    شعارهای اصلاحات دوم برخلاف شعار اصلاحات اول، تقدم توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی است. اصلاحات اول می گفت باید حدی از شفافیت و دموکراسی در کار باشد تا در گام های بعدی بتوان از توسعه اقتصادی حرف زد. ولی اصلاحات دوم که دست بالا را در آن جریان اعتدال دارد قضیه را برعکس کرد. این جریان به ما خواهد گفت که حتی اگر به دنبال دموکراسی و تقسیم قدرت هستید، ممکن نمی شود مگر از مجرای توسعه اقتصادی. امکان فکرکردن به عدالت در چنین جریانی وجود ندارد. نکته آخر، اصلاح طلبان از حرف زدن درباره بسیاری از سوژه های عدالت امتناع کرده اند؛ این هم به فقدان نظریه عدالت برمی گردد. تا جایی که من می فهمم عدالت سه سویه دارد و باید هم زمان بر هر سه سویه آن دست گذاشت؛ وجه اول نظریه عدالتی که من از آن دفاع می کنم و فکر می کنم جریان عدالت تا به حال نتوانسته به آن نزدیک شود، بازتوزیع قدرت است. سطح دوم نظریه عدالت، بازتوزیع ثروت است. وجه سوم عدالت، بازشناسی هویت هاست و گره می خورد به عدالت حقوقی. در سطح سوم جریان اصلاح طلبی کلا می لنگد. با وجود اینکه اصلاح طلبان درباره برخی از این وجوه صحبت کرده اند، هیچ گاه نتوانسته اند نظریه عدالت داشته باشند. بحثم را با نکته ای رو به آینده تمام می کنم. فکر می کنم شیره این دوگانه به بن بست خورده – اصلاح طلب و اصولگرا – کشیده شده است. جامعه سیاسی ایران به این معنا دچار بحران نمایندگی است و بخشی از مطالباتی که از دیدگاه من مطالبات عدالت طلبانه است، فاقد نیروی سیاسی مشخصی است که بتواند این مطالبات را نمایندگی کند. این [موضوع] چه را اقتضا می کند؟ چیزی که من مایلم از آن تعبیر کنم به «نیروی سوم». مهم نیست شعار «اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» را ۵۰ نفر گفته باشند یا اصلا یک نفر گفته باشد، دست کم من تحلیل سیاسی ام را بر این شعار سرمایه گذاری می کنم؛ این شعار بخشی از حقیقت ماجرا را آشکار می کند، یعنی به بن بست خوردن جامعه سیاسی دوگانه ایران که هیچ کدام نمی تواند به عدالت به عنوان مسئله ای بنیادی فکر کند. نه نیروهای اصولگرا که عدالت را به مثابه «مردم نوازی پدرسالارانه» می فهمند و بر بنیادهای بی عدالتی ساختاری استوار هستند و نه جریان اصلاح طلب که به نظر من امکان فکرکردن منسجم و سیستماتیک را به عدالت به دلایلی که گفتم ندارد.
    بنابراین من این دعوی دوستمان آقای جلائی پور را که حکومت باید به اصلاحات تن بدهد و نظارت استصوابی را کم کند، نمی پذیرم. به نظر من این دعوی را باید رادیکالیزه کرد، به طوری که امکان رقابت برای همه نیروها باز شود و به هر چیزی کمتر از این قناعت کنیم، شکاف های جامعه سیاسی ایران را پوشانده ایم. «سوسیال دموکراسی سکولار» یک ضرورت تاریخی است تا بتواند فضا را بشکاند.
 
    «نئولیبرالیسم» یا «دولت موازی» مسئله کدام است؟
    او در ادامه این نکته را پذیرفت که دو جریان موجود تمام مطالب اجتماعی جامعه ایرانی را نمی توانند پوشش دهند. از به وجودآمدن جریان سوم استقبال کرد، اما تعبیر سلامت را مبنی بر «کشیده شدن شیره دوگانه اصلاح طلبی و اصولگرایی» نپذیرفت. او چالش های قرن ۱۹ اروپا را سازنده بنیان های احزاب آن کشور در قرن بعد دانست. با اقتباس از این تجربه تاریخی، جدل و نزاع اصلاح طلبان و اصولگرایان را حرکت به سمت دموکراسی و توسعه سیاسی را لازمه بسیاری از اصلاحات دیگر دانست. جلائی پور گفت: «اصلا قبول ندارم که اصلاح طلبان به عدالت فکر نکردند و نمی کنند». جلائی پور «توسعه همه جانبه» که یکی از شعارهای دولت اصلاحات بود را به عنوان گواهی از دغدغه های عدالت طلبانه اصلاحات مطرح کرد. استاد دانشگاه تهران به انتخابات ریاست جمهوری اردیبهشت اشاره کرد و ادعا کرد که اگر این دوگانه اصلاح طلبی و اصولگرایی به بن بست خورده اند، پس چطور می توان مشارکت بالای ۷۰ درصد را توضیح داد. سلامت در جواب به این نکته، از خود مثال آورد که رای داده است و افزود: «لزوم کنش پراگماتیستی در ایران» مشخص است. این فعال دانشجویی یکی از دلایل اقبال به اصلاح طلبان را نبود «آلترناتیو ممکن در مقابل راست های تندرو» بیان کرد. تصویری که او از تاریخ جریان اصلاحات ترسیم کرد، استحاله ای گام به گام بود. سلامت گفت: «در همه زمینه ها حتی در چهره های اصلاح طلب می توان نشان داد که این جریان به کجا رسیده است». او بخشی از این استحاله را به خاطر ماهیت دوزیست این جریان دانست؛ جریانی که می خواست هم زمان اصلاح کند و در ساختار باقی بماند.
    جلائی پور تاكید سلامت بر «نظریه عدالت» را بجا ندانست و در مقابل از دکترین معطوف به عدالت صحبت کرد. او بر نظریه عدالت «جان رالز» تاكید کرد و گفت آثار رالز در کتاب ها و بحث های یكی از متفكران اصلاح طلب کاملا ظهور و بروز داشته است. جلائی پور معتقد است که این متفكر اصلاح طلب آزادی را ذیل عدالت دانسته و حتی در نظریه خود اخلاق و کشورداری را هم بر عدالت مبتنی کرده است. این استاد علوم اجتماعی در جواب به بحث های نئولیبرالیسم گفت: «دو سوم منابع مالی در بانک های رسمی نیست.» با این ادعا دوباره بر اهمیت فهم دولت موازی تاكید کرد و از سلامت پرسید که چرا اقتصاد ایران را مرکانتیلیستی نمی داند؟ سلامت در پاسخ گفت دو بال اقتصاد ایران یکی نئومرکانتیلیستی و یکی نئولیبرالی است، اولی را دولت موازی نمایندگی می کند و دومی را دولت آشکار.