گاهی میبینیم که دانشجو، کارمند، راننده تاکسی، نگهبان توالت عمومی، رئیس بانک تا چشمشان به یک خارجی میافتد. شروع میکنند:
- اوه! ایران ایز نات گود! خارج ایز اوکی!
وی آر لییو این بدبختی!... هلپ میگو تو خارج! پلیز!
وقتی تا این اندازه دست به خودتخریبی میزنیم چرا انتظار داریم همه چیز بشود عین سوئیس!
باور کنیم اگر از این شرایط ناراضی هستیم ما خودمان هم بخشی از زمینههای بروز آن هستیم و مدام انگشت شماتت را به سوی دیگران دراز نکنیم.
خلایق! مسلمانها! اینجا کشور ماست. تنها کشوری که داریم.
هر جای دیگر برویم مهاجر به حساب میآییم. اینجا تنها کشوری است داریم؛ با همین خیابانهای پرچاله چوله، ماشینهای کم کیفیت، بیکاری، ریزگرد. با همین «پشمینه پوشهای تُند خُو» ی طالبان و داعش که میخواهند به زور هم شده ما را ببرند به بهشت.
با همین روشنفکرهایش که شیطان پرستی را در شلوار جین «جورج کلونی» کشف میکنند و از تلویزیون به خورد خلایق میدهند.
با همین مدیرانی که مدرسه و دانشگاهها را با کارخانه بسته بندی پفک و پوشک اشتباه گرفتهاند. با همین آدمها که...
من هم در همین کشور دارم زندگی میکنم. بیش از خیلی از چه گوارهای بینام و نشان اینترنتی اتفاقاً با نام و نشان و عکس خودم این رفتارها و کردارهای خودم و دیگران را نقد کردهام. فحش شنیدهام. تلخی و تشر چشیدهام. بیکاری را تجربه کردهام. کامم از پارتی بازی و جایگزینی رابطه به جای ضابطه تلخ شده و...
اینها را نمینویسم که در مسابقه «کی از همه بدبخت تره» مدال طلا بگیرم. مینویسم چون با علم به همه این چالشها عمیقاً و تا اطلاع ثانوی باور دارم که با فحش دادن، با تحقیر، با سرزنش کشورمان چیزی درست نمیشود. شما فقط یک مورد را نشانم بدهید و بگویید:
- به لطف خدا و همت هموطنان توانستیم با مقادیری فحش این مشکل را حل کنیم!
برخی هم تا پایشان میرسد آنور آب شروع میکند به خاک بر سر کردن کشوری که همانجا بزرگ شدهاند و پا گرفتهاند.
مینویسند «نمونید توی اون خراب شده»!
درست با همین ادبیات گزنده و بیرحمانه!
به همین اندازه توام با قدرنشناسی و ناسپاسی نسبت به سرزمینی که در آن حرف زدن، راه رفتن و حتی دشنام دادن را یاد گرفتند!
که چه بشود؟ چه مشکلی حل میشود؟ جز خالی کردن دل و زیر پای جوانهایی که شاید هنوز میخواهند بمانند و اینجا را آبادتر کنند.
مگر آلمانیها که در جنگ دوم جهانی به فجیعترین شکل ممکن شکست خوردند جملگی شال و کلاه کردند و وطنشان را به امان خدا رها کردند؟ مگر ژاپنیها که دو شهرشان در نتیجه بمباران اتمی خاکستر شد راه حل را در گریختن دیدند؟
مشکل فقط داعش و آمریکا و اسرائیل نیست، بخشی از مشکل خود ما هستیم که دست به خودزنی رقت باری زدهایم و ول کن ماجرا هم نیستیم.
خود ما برای این کشور چه کردهایم که این همه طلبکارش هستیم؟
مخاطب این نوشته «شما» نیستید. «شما» با همه ما فرق میکنید.
توجه کنید: این سبک حمله و هجوم به کشور و تخریب اعتماد به نفس نسل جوان، خطرناکتر از هر حمله انتحاری است.
عضویت افتخاری در گروهک داعش برای صدمه زدن به کشور است.
حرف آخر اینکه «ایران» مادر همه ماست. شاید همیشه مادر مهربانی نبوده، گاهی پشت دستمان را با قاشق داغ کرده، گاهی فلفل توی دهانمان ریخته اما مادر ماست. تاب نیاوریم و فحاشی به او نپذیریم. بخصوص اگر از همزبان باشد.
اگر دلمان میسوزد و رنج میکشیم از این شرایط، به جای سنگ زدن به این مادر همیشه زخم خورده، همیشه تحقیر شده، همیشه به تاراج رفته، کمکش کنیم. سختتر کار کنیم. شرافتمندانهتر زندگی کنیم.
خم شویم و یک مُشت خاک برداریم، این خاک نیست، خاکستر سزاوارترین فرزندان این سرزمین است.
چپ و راست و مسلمان و یهودی و مسیحی...
لطفاً به مادرمان فحش ندهیم.
اگر گاهی حالش بد است، اگر تب دارد، اگر لباسش ژنده و پاره است، اگر صورتش پر لک و زیر چشمهایش گودرفته است، اگر بوی گریه میدهد و ناخنهایش از فرط کندن گور همیشه خونین است، شاید «یک» دلیلاش این باشد که ما فرزندهای خوبی نبودهایم.
بچههای ناسپاسی که هر وقت، هر کس دل چرکینمان کرد، مادرمان را نفرین کردهایم.