ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 03.12.2017, 10:57

چرا زیباکلام تیم ملی فوتبال را دوست ندارد؟


مهرداد خدیر در یادداشتی در عصر ایران نوشت: «از بردن مراکش و پرتغال و اسپانیا در جام جهانی استقبال نمی‌کنم چون آن وقت از نظر مسایل ناسیونالیستی صدا و سیما دیگر می‌خواهد بال دربیاورد...
کاش این قدر فوتبال را بزرگ نمی‌کردند و پیروزی در آن را این قدر با اهمیت جلوه نمی دادند... وقتی در فوتبال برنده می شویم احساس کاذبی به ما دست می دهد و درباره جایگاه و وضعیت خودمان از حقیقت و واقعیت دور می شویم... 
ما بیش از اندازه به فوتبال بها می دهیم...ورزش چندان به آشتی ملت ها ونزدیک شدن آنها کمک نمی کند... مثلا فرض کنید ایران و عربستان با هم بازی دارند. فقط بُغض و کینه را زیاد می کند...»
این دیدگاه صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران درپی قرعه کشی پر سر و صدای جام جهانی روسیه است. نگاه این چهره دانشگاهی که در زلزله اخیر نشان داد فعال اجتماعی و مورد وثوق مردم است البته تازه نیست و در جام جهانی قبلی هم موضع مشابهی اتخاذ کرد که اسباب انتقاداتی از او را نیز فراهم ساخت.
جان مایه دیدگاه هایی از این دست این است که جامعه ما بیش از احساسات عامیانه به اندیشه های نخبه گرایانه نیاز دارد و بیش از احساسات ناسیونالیستی عاری از نگاه فرهنگی به بها دان به فرهنگ های متنوع درون این سرزمین و بیش از بردهای زودگذر به زیر ساخت های ورزشی و قس علی هذا.
این نگاه منفی البته وجود دارد و منحصر به آقای زیباکلام هم نیست اما مگر خود ایشان از کسانی نیست که با توهم توطئه و مشکوک دیدن هر واقعه ای مخالف است؟
دکتر زیباکلام استاد علوم سیاسی است و دیدیم که آیین قرعه کشی را ولادیمیر پوتین رییس جمهوری روسیه گشود و مراسم در مجموعه کرملین برگزار شد. بنا بر این می توان گفت اهمیت سیاسی هم دارد و برای روسیه هم میزبانی مهم است و هم موفقیت و از این رو به بخت خوش خود درود فرستادند که افتتاحیه را با عربستان برگزار می کنند.
در این که فوتبال همه چیز نیست تردیدی نیست. در این که در پاره ای کشورها وسیله تحمیق و به تعبیر برساخته دکتر شریعتی «استحمار» هم می شود نباید شک کرد.
اما این که فکر کنیم فوتبال مانع اندیشیدن می شود یا هر که دغدغه فوتبال دارد از امور دیگر غافل است نگاه ساده انگارانه ای است. کافی است به نویسندگان تارنمای فرهنگستان فوتبال نگاهی بیندازید. کسانی فوتبال می نویسند که دغدغه های جدی دیگر هم دارند. به جز دوست و همکار خود ما- احسان محمدی- که دغدغه اصلی او محیط زیست است و در «عصر ایران» هم فوتبال می نویسد ابراهیم افشار را می بینیم که نگاه جامعه شناسیک او می چربد یا دکتر حمید رضا صدر که کارشناس معماری و سینما هم هست.
اگر فوتبال جدی نبود و در سطح احساسات عام باقی مانده بود این تحلیل گران که در عرصه های دیگر سرآمدندچرا دغدغه فوتبال دارند؟ باورتان می شود دکتر مجید تفرشی سند پژوه و تاریخ نگار فوتبال انگلیس را با دقت دنبال می کند و در این زمینه صاحب نظر است؟
حق دکتر زیبا کلام است که فوتبال و هیجانات آن را دوست نداشته یا نگران سوء استفاده از آن باشد. نمونه هایی از این سوء استفاده ها خاصه در آمریکای لاتین هم در دست است یا در یادها مانده اما با همه اینها فوتبال امر مبتذل و پیش پا افتاده ای نیست.
فوتبال نماد پیچیدگی در عین سادگی است. حتی می توان گفت وحدت در عین کثرت. 11 نفر که انگار یک نفر می شوند و کثرت در عین وحدت و با این که تیم هستند اما در ضربات کاشته یا پنالتی یا واکنش های دروازه بانان با تک روی ها و هنرهای فردی خودشان را نشان می دهند.
می توان فوتبال را مانند دکتر داوری اردکانی «وهم» دانست و ذیل مقوله «فهم» نگنجاند.اما قابل تحقیر نیست. چون استعدادهای شگرفی در آن مجال بروز یافته و پول های هنگفت رد و بدل می شود. داوری می گوید:
«فوتبال چیست؟ فوتبال قاعده بازی است؛ مجموعه‌ای از بایدها و نبایدهایی است که در نهایت ختم می‌شوند به اینکه توپ از خط دروازه بگذرد. آیا اینکه همه چیز به گذشتن توپ از یک خط، منتهی شود، وهم نیست؟!
در مسابقات مهم، صدها میلیون نفر وقتی توپ وارد دروازه می‌شود، گریه می‌کنند و صدها میلیون نفر هم شاد می‌شوند و شادی می‌کنند؛ اینکه توپ از خط دروازه فوتبال بگذرد یا نگذرد، چه تغییری در عالَم ایجاد می‌شود، مگر این توپ در طول مسابقه صدها بار از خطوط اطراف زمین عبور نکرده است اما وقتی توپ از خط دروازه عبور کند؛ حادثه‌ای که کسانی از آن بیم دارند و کسانی منتظرش هستند اتفاق می‌افتد در واقع گذشتن توپ از خط دروازه، معنی وهمی است و گروه‌های بسیاری از مردم با همین وهم زندگی می‌کنند.
اتفاقا اخیرا یک نامه‌ای از «فروغ فرخزاد» به «ابراهیم گلستان» منتشر شده که در قسمت های پایانی نامه، فروغ از ترس خودش درباره چیزهای عجیب و وحشتناک دنیا می‌گوید و تعریف می‌کند که دیروز یک نفر در اینجا ـ ظاهرا نامه از آلمان نوشته شده‌است ـ خودش را حلق‌آویز کرد و مُرد، به دلیل اینکه در حین تماشای مسابقه فوتبال، تلویزیونش خراب شد و دیگر نتوانست ادامه مسابقه را ببیند؛ به همین خاطر اول تلویزیونش را شکست و بعد خودش را حلق‌آویزکرد؛ درواقع این ماجرای عشق و علاقه به فوتبال حتی در زمان فروغ ـ چهل، پنجاه سال پیش ـ هم وجود داشته‌است و مردم در آن زمان اینطور دیوانه فوتبال بوده‌اند؛ مگر فوتبال چه دارد که از همان زمانهای پیدایی خود تا الان مردم را اینچنین دلبسته کرده‌است؟»
البته حدس می زنم دکتر زیبا کلام با خود فوتبال یا با فوتبال باشگاهی به عنوان ورزش یا صنعت یا تجارت مشکل ندارد و مشکل اصلی او با بار کردن احساسات ناسیونالیستی و احساس فتح الفتوح با یک بُرد و عزای ملی با یک باخت است و با این نگاه مشکل دارد که در بازی های ملی اگر مثلا تیمی در حد پرتغال و اسپانیا را ببریم جواد خیابانی حماسه می خواند و اگر ببازیم به زمین و زمان فحش می دهیم و مشکل اصلی او با این اتفاق است. اما در همین فوتبال ملی ما با مدیریت توسعه گرا و کشف کننده استعداد مگر آشنا نشدیم؟
مگر کارلوس کی روش در این نزدیک به 7 سالی که در ایران است نگاه تازه را به ما یاد نداده است؟ به رفتار و منش برانکو نگاه کنید. متفاوت نیست؟ سرمربی آلمانی استقلال مدام از «کار» می گوید و فرهنگ کار آلمانی را با خود آورده است. کی روش و برانکو و شفر فقط مربی نیستند. حامل فرهنگ توسعه اند و این اتفاق در بستر فوتبال رخ داده است و در سطح ملی هم چرا نباید به کارلوس کی روش ببالیم؟
(همین جا پیشنهاد می کنم فارغ از هر نتیجه ای که با او در روسیه کسب می کنیم اگر نخواست برای جام ملت های آسیا بماند وداعی با شکوه با او داشته باشیم. به او تابعیت ایرانی بدهیم.  او را کورش بنامیم و مدال کورش را حتی پیش از بازی ها به او اهدا کنیم).
دکتر زیبا کلام نگران غلبه وهم بر فهم و احساسات بر خرد به واسطه هیجانات فوتبالی است. توجه ایشان به عقل و تجربه ستودنی است و به تعبیر متفکر نماد روشنفکری دینی هزار سال است که سهم احساسات را اداکرده ایم وقت آن است که سهم عقل را اداکنیم .این نگرانی قابل احترام است اما اتفاقا کی روش فهم را به جای وهم نشانده است و فوتبالی که او مدیریت می کند و اتصال ما به جهان با فوتبال فرصت مغتنمی است.
توجه دکتر زیباکلام را به این واقعیت جلب می کنم که تنها در فوتبال طابق النعل بالنعل مطابق قواعد بین المللی عمل می کنیم و فدراسیون ما نمی تواند از قوانین فیفا تخطی کند. حال آن که نه تجارت ما به سازمان تجارت جهانی متصل است و نه فرهنگ ما به یونسکو و به خاطر به محاق رفتن انجمن صنفی روزنامه نگاران  روزنامه نگاری ما که به فدراسیون بین المللی روزنامه نگاران  متصل بود از فضای بین المللی دور افتاده است.
در فوتبال اما علی دایی و مهدی مهدوی کیا به روسیه دعوت می شوند. در اجلاس سازمان جهانی کار اما کدام کارگر می رود؟ فوتبال مجال تنفس خارج از اراده قدرت را هم می دهد ولو مورد استفاده هم قرار گیرد.
ما البته با فوتبال متفکر نشده ایم و نمی شویم اما از انزوا فاصله می گیریم. ممکن است صدا و سیما احساسات ناسیونالیستی را رواج دهد اما یادمان باشد همین صدا و سیما یک کلمه درباره کورش نمی گوید. یادمان باشد درباره ایدیولوژیک ترین تلویزیون دولتی دنیا صحبت می کنیم که تنها وقتی پای فوتبال به میان می آید ناگزیر می شود کوتاه بیاید.
شاید بتوان فوتبال را چنان که در نقل قول از دکتر داوری هم آمد ذیل «عشق» قرار داد و همان گونه که عشق، منطق ندارد در فوتبال هم گاه شانس غلبه می کند. اما مگر خود زندگی چنین نیست؟
وودی آلن می گوید «زندگی بی معنی است و تنها بر مدار شانس می چرخد» و در فیلم زیبای «امتیاز نهایی» هم می کوشد همین مفهوم را منتقل کند.
در یک وجه اما با دکتر زیباکلام موافقم. این که احساسات ملی و ایرانی تنها با فوتبال جلوه نمی کند و این رفتار که فقط در فوتبال به یاد ایران بیفتیم و انگار فوتبالیست هایی که پول های کلان هم می گیرند یگانه حاملان فرهنگ وطن دوستی اند و دیگران نه.
این که با این همه داعیه ملی تنها در بازی های ملی صدا و سیما رنگ ملی بگیرد و در مواقع دیگر چهره هایی چون اسلامی ندوشن، کزازی، خرمشاهی و شفیعی کدکنی نتوانند در صدا و سیما از ایران بگویند ریاکارانه است و این که همه ایران دوستی ما تنها با فوتبال - که به هر حال یک بازی است - و در صدای جواد خیابانی جلوه کند البته می تواند به امر مبتذلی بدل شود و اگر منظور جناب زیباکلام این فقره آخر است موافقم اما این همه داستان نیست...