جعفر خیرخواهان
در تاریخ اقتصادی کشورها و مقایسه عملکرد اقتصادی نظامها و شیوههای مختلف حکومتداری، کمتر فرصتی دست میدهد تا بتوان یک تجربه عملی و شبیه حالت آزمایشگاهی و کنترل شده با حذف سایر عوامل تاثیرگذار پیدا کرد تا بر آن اساس قضاوت کرد کدام نوع نظام سیاسی و اقتصادی برای اداره کشور، بیشتر به رفاه و بهزیستی جوامع کمک می کند.
خوشبختانه دو مورد و نمونه در قرن بیستم وجود دارد که از چنین شرایطی برخوردار است یکی پس از پایان جنگ جهانی دوم که قدرتهای پیروز، کشور جنگطلب آلمان را به دو نیمه شرقی و غربی تقسیم کردند و مورد دیگر هم پس از جنگ کره در ۱۹۵۳ که دو ابرقدرت وقت شوروی و آمریکا هر کدام نظام سیاسی و اقتصادی خود را بر کشورهای جداشده کره شمالی و کره جنوبی تحمیل کردند و براساس مدار ۳۸ درجه جغرافیایی این دو کشور به دو بلوک جداگانه تعلق گرفتند.
سرنوشت آلمان شرقی با حاکمیت کمونیستها و مالکیت و مدیریت دولتی به ورشکستگی این کشور انجامید و با اتحاد دوباره به بخش غربی با اقتصاد سرمایه داری و بازار آزاد اجتماعی پیوست. اما درباره دو کره این دوپارگی همچنان باقی است و با گذشت بیش از شصت سال پس از جدایی، هنگامی که به این دو نیمه نگاه میکنیم دو نیمهای که از نظر فرهنگی، اجتماعی، نژادی و سابقه تاریخی کاملا شبیه هم و در واقع یکسان بودند شاهد تفاوتهایی باورنکردنی در عملکرد هستیم.
نیمه جنوبی اینک به یک قدرت بزرگ اقتصادی با مردمانی مرفه و ثروتمند و شرکتهای عظیم بینالمللی با فروش صدها میلیارد دلاری مانند سامسونگ، ال جی، هیوندایی و ..... تبدیل شده است درحالیکه نیمه شمالی در فقر و مسکنت و قحطی و زندانی بزرگ و تاریکی و جهل مطلق بسر میبرد.
چرا چنین اتفاقی افتاد و عوامل اصلی تعیین کننده چنین وضعیت متفاوت و ایجاد شکافی بزرگ در عملکرد چه بوده است؟ شاید این یکی از بزرگترین پرسشها در تاریخ بشریت باشد که پاسخ درست یافتن به آن بتواند علاج درد و درمان بدبختی و عقب ماندگی صدها میلیون نفر از ابنای بشر باشد
تجربه کره جنوبی که در عرض کمتر از پنجاه سال توانست خود را از فقر مطلق به اوج ثروت برساند ثابت میکند که تاریخ و فرهنگ و گذشته یک کشور لزوما سرنوشتش را شکل نمیدهد و قابل تغییر است و تفاوت در اینجا به سیاستها برمیگردد که سیاستهای خوب و موفق به ایجاد نهادهای موافق توسعه میانجامد و سرانجام توسعه را در هر چهار عرصه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نظام اداری ممکن و شدنی میسازد.
عرصه اقتصاد که مشوق تخصص و بهرهوری بالا باشد، اجتماعی عادلانه با فرصت برابر دادن به همه اعضای جامعه، سیاستی که نمایندگی ترجیحات واقعی جامعه را برعهده داشته باشد و نظام اداری برمبانی شایستگی و مصون از فساد از عوامل حیاتی و سیاستهای اصلی برای پیشرفت یک جامعه هستند. کشور کره جنوبی با اقتباس این ویژگیها و قابلیتها و باز کردن مرزهای خود بر روی اندیشهها و فناوریهای نوین جهانی و نیز بهرهبرداری از بازارهای خارجی برای صدور محصولات ارزش افزوده یافته خود توانست ثروت و رفاه را برای مردم خود به ارمغان بیاورد.
اما در نقطه مقابل اقلیت مستبد و خودکامه حاکم بر کره شمالی را داریم که با وجود اینکه بیشتر کارخانجات و زیرساخت صنعتی و منابع معدنی در نیمه شمالی کره واقع بود پس از گذشت چند دهه مردمش را از حداقل آزادیها و امکانات و انتخابها برای زندگی شرافتمندانه محروم کرده است به طوریکه اختلاف درآمدی آن با همسایه جنوبی اش اینک به بیش از بیست برابر رسیده است که نشانه وجود شکاف و تفاوتی عمیق در شیوه حکومتداری این دو کشور با پیشینه و زبان و فرهنگ یکسان است.
منبع: هفتهنامه سازندگی (شماره ۱۲ صفحه ۲۰)