مصطفی تاجزاده
ساعتى پيش مطلب تلخ زیر را در کانال حجت الاسلام زائری خواندم و بشدت متاثر شدم. خواستم آن را عینا در «فردای بهتر» باز نشر کنم. دیدم حق مطلب ادا نمیشود. تصمیم گرفتم چند کلمه خطاب به زعمای دینی و سیاسی میهن بنویسم و با آنان اتمام حجت کنم.
بزرگان قوم و رهبران قم!
آثار جهالت و تنگ نظری و فرقه گرایی را میتوان در این یادداشت کوتاه به تمامه دید که نه از زبان اصلاحطلبان که از قلم دو فعال اصولگرا گزارش شده است.
شما مشوق اعزام جوانان پاکباخته ایرانی به سوریه هستید تا به قول خودتان در دمشق و حلب بجنگند تا داعش در همدان و کرمانشاه با ما نجنگد. غافل از اینکه عدهای در درون مرزهای کشور با امنیت کامل و با پول این ملت مشغول تربیت سرباز برای داعش از بین جوانان ایرانیاند و کار خود را دفاع از ولایت علوی میپندارند!؟
دلسوزان استقلال و یکپارچگی ایران!
به تغییر اسامی بویژه در سه دهه گذشته در سیستان و بلوچستان نگاه کنید. به زمزمههای رو به ازدیاد تشکیل کردستان بزرگ در منطقه گوش بسپارید. تعداد بازداشتشدگان مرتبط یا وابسته به گروههای مسلح را پس از عملیات تروریستی امسال در مجلس شورا بشمارید و متهمان جاسوسی در صنفها و قشرهای مثلا حزباللهی در نظر آورید و سپس در سیاستهای جاری کشور تجدید نظر اساسی و فوری کنید. تردید نکنید که کمتر عاملی به اندازه سیاستها و برنامههای غلط ما در درون و گاه در بیرون مرزهای میهن داعش پرور است!
پس به فرقه گرایی خاتمه دهید و جلب مشارکت و اعتماد آحاد ملت بویژه هموطنان اهل سنت را در دستور کار نهادهای انتخابی و انتصابی بگذارید و بکوشید که ایران براستی برای همه ایرانیان شود، قبل از آن که خدای ناکرده ناگهان دیر شود.
این داستان تلخ را بخوانید:
مولوی عبدالکریم اسم تنها پسرش را گذاشته بود «زینالعابدین»؛ مثل یک دوست چندین ساله از ما در منزلش پذیرایی کرد.
مولوی یونس گفت ما حنفی هستیم ولی محبّ اهل بیت علیهم السلام هم هستیم. گفت ما با شیعه سالهاست وصلت و الفت داشتیم و در مراسم محرم هم شرکت میکردیم تا اینکه یک روز چند طلبه افراطی از قم آمدند اینجا...
نود درصد مردم آن منطقه سنّی هستند؛ حالا از دفتر یکی از مراجع آمدهاند و صدها میلیون تومان هزینه کردهاند تا حوزه علمیه شیعه بسازند و ساختند؛ آنهم در جایی که از نظر بهداشت و راهسازی و مدرسه و... در فقر مطلق است.
گفت مردم سنّی ما تا آن روز چیزی درباره وهابیت نشنیده بودند ولی این طلبههای شیعه ما را به جان هم انداختند. کار به جایی کشید مردم در مقابله به شبکههای وصال و کلمه رو آوردند و نتیجهاش شد... کمی پیشتر چند جوان از اهالی را با کمربند انتحاری در بندرعباس دستگیر کردند!
حالا دیوارهای منطقه پر شده بود از شعارهای سنی و شیعه... بوی تند تفرقه میآمد.
آن مدرسه علمیه با دخالت دفتر رهبری محدود شد ولی جای خراش چنگالهای چند افراطی کج فهم متعصب روی روح و روان مردم به چشم می آمد.
پ ن: امام جمعه شهر مجاور میگفت آن مرجع عالیقدر هم خودش در جریان ساختن چنین مدرسهای نبودهاند و این دفتر معظم له بوده که وجوهات شرعی مردم را صرف چنین کاری کرده!