ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 15.07.2017, 21:14

مریم میرزاخانی از مدتها پیش در میان ما نبود


سهند ایرانمهر
منبع: کانال تلگرام نویسنده

مریم میرزاخانی ریاضی‌دان ایرانی و استاد دانشگاه استنفورد صبح امروز در سن ۴۰ سالگی دارفانی را وداع گفت. میرزاخانی در سال ۲۰۱۴ به خاطر کار بر «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانه‌ای آنها» برنده مدال فیلدزشده بود که بالاترین جایزه در ریاضیات است. او نخستین زن و نخستین ایرانی برنده مدال فیلدز بود.

نمی شود گفت که مریم دیگر در میان ما نیست. او دیری است که درمیان ما نیست و در حقیقت هیچگاه در میان ما نبوده و از ما نبوده است. میان ما بودن، تحمل و شرایطی می‌خواهد که نمی‌توان از امثال مریم انتظار تحمل‌اش را داشت. نه مریم می‌توانست در میان ما باشد و نه آن علم که او مسیر آن را می‌پویید یارای در میان ما بودن را دارد. نه فقط ما که دیگرانی از دیگر جوامع توسعه نیافته یا در حال توسعه هستند که “مریم”‌هاشان رفتن را بر ماندن ترجیح می‌دهند.

مریمِ پاکستانی‌ها «پرفسور عبدالسلام» بود. محمد عبدالسلام در سال ۱۹۷۹ جایزه نوبل فیزیک را به خاطر ارائه فرمول‌بندی واحدی برای نیروی الکترومغناطیس و نیروی هسته‌ای ضعیف که برهمکنش الکتروضعیف نامیده می‌شود دریافت کرد. این اولین جایزه نوبل مرتبط با علم بود که یک مسلمان موفق به دریافت آن شده بود(انورسادات رییس جمهور مصر پیشتر نوبل صلح را دریافت کرده بود).

عبدالسلام موطن خود را ترک کرد چون از پیروان آیین احمدیه بود. در این آیین پیامبر اسلام را خاتم پیامبران نمی‌دانند و متممی در قانون اساسی پاکستان وجود دارد که پیروان این آیین را به دلیل بدعت در اسلام، کافر و غیرمسلمان می‌داند. عبدالسلام به همین دلیل مجبور به ترک موطن خود شد چون جامعه‌ای که او در آن می‌زیست ابتنای برعلم نداشت و مذهب و باور شهروندان بر علم یا تخصص آنان برتری داشت بنابراین هم مذهب او ملاک بود و هم جامعه مجالی را برای فرهنگ و علم تدارک ندیده بود.

خود او در مصاحبه‌ای در باره اینکه به جز نگاه مذهبی جامعه، مجالی برای علم هم نبود گفته بود: «در سال ۱۹۵۱ به لاهور برگشتم و در دانشگاه آنجا شروع به تدریس کردم . اما چون تنها فیزیکدان آن جا بودم کاملا منزوی شدم . در آنجا بدست آوردن نشریات و ارتباط با موضوع‌های مورد نظرم بسیار سخت بود . به این دلیل من مجبور شدم کشورم را ترک کنم تا فیزیکدان باقی بمانم نداشتن ارتباط میان دانشمندان کشورهای در حال توسعه بدترین نوع مصیبتی است که با آن روبرو هستند . دانشمندان این کشورها نسبت به کشورهای ثروتمند تر از سرمایه و فرصتهای کافی بهره مند نیستند . در این کشورها هیچ گروه یا جماعتی که دارای فکر و کار مشترک در یک زمینه مشابه باشند وجود ندارد.»

اگر دنیای علم امروز عزادار فقدان مریم است و این مصیبت از نظر معنوی قابل جبران نیست اما جای خالی مریم را مریم‌های دیگری پر خواهند کرد زیرا خاصیت آن فضا، جاذب نوابغ و دانشمندان است چنانکه جاذب المپیادی‌های ما (کافی است آماری گرفته شود تا معلوم شود هریک اکنون در کجا مشغول فعالیت هستند)، عزای ما برای مریم اما بیشتر حالتی احساسی دارد زیرا مریم، آن زمان که در میان ما بود نامش بیشتر با حادثه سانحه سقوط اتوبوس و مرگ نخبگان المپیادی ما و یک جایزه بین المللی گره خورده بود و نه بیشتر، سخت و تلخ است اما اگرچه ما ملتی باهوش با فرهنگی دیرین و واجد توانمندی‌های بالقوه‌ای برای شکوفایی هستیم اما مریم در آن محیط مریم شد و گرنه برای اینجا که ماییم حتا روزی که سخن از کسب جایزه فیلدز شد، چالش اصلی چگونگی انتشار تصویر بدون پوشش او در صفحه اول روزنامه‌ها بود!

امررز معدود پاکستانی‌هایی که هیاهوی دعوای حیدری - نعمتی میان فرق مختلف اسلامی یا هندوان، آنها را به صرافت شناختن نخبگانشان انداخته مفتخر به نام پرفسور عبدالسلام‌اند، به پاکستان که بروید اما خواهید دید که بر سنگ قبر او، عبارت «مسلمان» را در جمله «اولین مسلمان برنده جایزه نوبل» خراشیده و محو کرده اند!

مذهب، پوشش، افکار، قومیت و هزار موضوع عرضی و حاشیه‌ای دیگر هنوز چنان شاکله و محور اصلی ذهن و فرهنگ ما را در برگرفته‌اند که مجالی برای اندیشه علم که نیازمند رهایی از این حواشی است، وجود ندارد. با این شرایط و این نگاه، علمی هم، اگر گاهی تجلی بیابد، موسمی و مستعجل است.

رفتن مریم موجب تالم است اما عزای واقعی، میدان‌داری علم ستیزان و عالم‌هراسان و مرگ علم‌اندیشی و علم‌ورزی و علم فهمی و تفاخر به چیزی است که از خود فراری‌اش می‌دهی. این آن تناقض و عزایی است که باید بواسطه آن گِل بر سر بگیریم وگرنه این سرزمین پربار و نابغه خیز، بازهم مریم‌هایی را درخود خواهد دید که چه‌بسا نبوغ شان از مریم میرزاخانی هم بیشتر باشد اما مادامیکه ذهن ما و جامعه ما و فرهنگ ما علم را - کماهو علم - به رسمیت نمی‌شناسد و نیمچه اقبالش به علم نیز به دلیل شائبه‌های غیرعلمی است و مادامیکه «مریم‌ها» ، بذر ثمین ذهن و جان خود را تنها در خاکی دیگر قابل بارور شدن ببینند، تفاخر ما به مریم‌ها یا انتظارمان برای مریم‌های بعدی، وجه عقلانی ندارد و ما روزی می‌توانیم مفتخر به «مریم»‌ها باشیم که ارزش گوهر علم و عالمان را چنان که باید دریافته و شرایط بروز آن را چنان که در خور آن است، فراهم کرده باشیم.