محمد شكری، دانش آموخته فلسفه دانشگاه تهران
این روزها نقدهای فراوانی از چرایی شکست اصولگراها خوانده ایم: از چپ و راست، اصلاح طلب و اصولگرا، این واقعه را تحلیل میکنند. نقطه قوت اصولگرایانی که خودانتقادی میکنند این است که نگاه به آینده دارند، ولی ما که الان پیروز انتخابات بودهایم چطور؟ تنها به تحلیل شکست اصولگراها دل خوش کنیم و در سایه پیروزی ۹۶ چهارسال تن آسایی کنیم؟
دهه هفتاد، تمرکز روشنفکری دینی در حوزه عمومی (بخصوص سروش و مجتهد) گذار از پارادایم تکلیف به پارادایم حق بود.
این تمرکز درجای خود ضروری بود، به ویژه اگر گفتمان روشنفکری دینی که گفتمان فرهنگی غالب اصلاح طلبی زمان بود، قصد اثرگذاری در توسعه سیاسی را در کنار دینداری می طلبید.
پس از سالها روشنفکران دینی و سیاسی اصلاح طلب به هدف خود رسیدند ولی نکتهای که آن دوران از آن غافل بودند ویژگی سلطهطلبانه پارادایم حق بود. پارادایم حق کل فضای ذهنی نسل ما را گرفت و جایی برای تکلیف، وظیفه یا از همه دقیقتر مسئولیت باقی نگذاشت
نسل فعلی اصلاح طلبان به منشور حقوق شهروندی نیاز ندارد. ما حقوق خود را بخوبی میشناسیم و آن را مطالبه میکنیم، اما دیگر هیچ بویی از مسئولین اجتماعی نبردهایم.
اگر یک فعال اصلاح طلب بودهاید و در انتخابات ۱۰ سال اخیر فعالیت ستادی داشتهاید حتما دیدهاید که ما فقط در محدوده خود، آن هم با رفقایمان کار میکنیم. اگر کسی بگوید شرق و جنوب تهران نیرو نداریم فقط فوروارد میکنیم به گروههای دیگر؛ حداکثر از رفقا میپرسیم کسی فلانجا میرود؟
اگر میرود سر راه من را هم سوار کند! اسم روستاها را که اصلا نیاورید. طلبهها پول میگیرند، بسیجیها مزدورند و حزباللهیها مرخصی با حقوق رد میکنند و میروند روستاها. همه فاسدند و ما که لم دادهایم و حال سفر به روستا را نداریم پاک و سالم. نه رفقا! گمان میکنم یک بار برای همیشه باید این فعالیت بسیجیها را با خودمان مقایسه کنیم.
آنها تن به هر سخی میدهند زیرا احساس «تکلیف» میکنند، اما ما این سختیها را وظیفه خود نمیدانیم و همیشه فکر میکنیم اگر رقیب این سختی ها را بجان میخرد حتما «حقوق» میگیرد.
از سمت دیگر ما بجای عدالت هم حقوق را جاساز کردهایم. حصر را فقط از منظر غیرقانونی بودن نقد میکنیم، وقتی از حقوق و املاک نجومی حرف میزنیم غیرقانونی بودن آن را بزرگ میکنیم و وقتی از برجام حمایت میکنیم، از استیفای حقوق ملت (آن هم حقوق مادی که تحریم از بین برده بود) سخن میگوییم. همه اینها صد در صد درست، اما حواسمان باشد داریم گفتمان عدالت را دستی-دستی به جناح مقابل تقدیم میکنیم.
حصر، املاک نجومی، برجام و هزار مورد دیگر، بیش و پیش از منظر حقوقی و قانونی، از منظر عدالت محوری قابل بررسی است.
مسئولیت و عدالت دو شاه کلید مغفول اصلاح طلبی است که اگر فقدان آن را در فضای هیجانی امروز درک نمیکنیم و برای بازسازی و احیای حیاتی آن اقدام نکنیم، فردا روزی که بخاطر فقدان این دو، هیچ مولفه سیاسی و اجتماعی سازنده و اصلاح گرانهای (چه در حوزه نظری و چه در حوزه عملی) برایمان باقی نماند، تنها حسرت آنها را خواهیم خورد.
اصلاحات همین امروز که پیروز و مسلط است باید جایگاه مسئولیت و عدالت را برای فردای خود اصلاح کند. شاید تنها امروز شرایط محیطی برای جوانه زدن مسئولیتپذیری و عدالتطلبی مهیا باشد