رضا علیجانی
در مورد اهداف درازمدت، همگرایی زیادی بین نیروهای متنوع سیاسی وجود دارد. آنها خواهان جدایی دین از دولت، استقلال قوا، پاسخگو بودن قدرت، محدود و موقت بودن زمان مسئولیتها، رفع تبعیض همه جانبه، از جمله تبعیضهای جنسیتی، طبقاتی، قومیتی و سیاسی هستند. یک سری اهداف هم میان مدتتر است. مثلاً: حذف نظارت استصوابی، یا عقب راندن جریان راست افراطی، عقب راندن سپاه از مسائل اقتصادی، تقویت جامعهی مدنی، آزادی و امنیت برای نهادهای صنفی و مدنی و رسانهها، آزادی تشکلها و اصلاح قوانین در حوزههای مختلف در جهتی که این اهداف محقق شوند.
دو هدف بسیار ملموس و کوتاه مدت، رفاه نسبی برای مردم و فضای نسبی برای تنفس و فعالیت جامعه مدنی است. باید از هر نیروی سیاسی درون حکومت که بتواند رفاه برای جامعهی ایران به ارمغان بیاورد، یا فضای نسبی سیاسی برای فعالان مدنی و سیاسی و صنفی و جنسیتی فراهم کند، حمایت کرد. رفاه اقتصادی مهم است چون نزدیکترین راه برای رسیدن به دموکراسی در ایران فقر مردم نیست، بلکه رفاه مردم است. رفاه اوقات فراغت ایجاد میکند، و جامعهای که به رفاه برسد، مطالبات بالاتری مثل مشارکت سیاسی، دموکراسی، و آزادی خواهد خواست.
جامعهی مدنی محدودیتهایی دارد، شکاف و اصلاحات در بالا کمک میکند که بتواند از این محدودیتها عبور کند. اصلاحات صرفاً در چارچوب مختصات درون قدرت هم محدودیتهایی دارد که اگر جامعه مدنی دنبال مطالباتاش نباشد آنها به سرانجام نخواهند رسید.
تفاوت تحولخواهی و اصلاحطلبی؛ اصلاحطلبی در اهداف خودش شفافسازی نمیکند. آیا به دنبال این است که شخص ولی فقیه را عوض کند یا به جدایی دین از دولت معتقد است؟ نیروهای ملی - مذهبی از اول گفتهاند که ما با حکومت دینی و با اصل ولایت فقیه مخالف ایم. بنابراین، معلوم است که ترجیح و اولویت نهاییشان چیست. تفاوت دیگر این است که، آیا هدف رفتن و ماندن در قدرت به هر قیمت است؟ البته نمیخواهم بگویم همهی اصلاحطلبان اینطور فکر میکنند، ولی در جریان اصلاحات یک گرایش قوی این چنینی دیده میشود.
مسأله دیگر این است که «اصلاحات» محدودیت خودش را دارد. در ایران، دو نوع پرونده هیچگاه به نتیجه نمیرسد. یکی پروندههای فسادهای اقتصادی و دیگری پروندههای حقوق بشری مثل اعدامهای سال ۶۷ و قتلهای زنجیرهای. این نشان میدهد که اصلاحات با چه محدوده ها و دیوارهای ستبری مواجه است. هرچند اگر اصلاحات تا نزدیکیهای این محدودهها هم برود، خیلی پیش رفته است. مثلاً اگر دولت خاتمی را با احمدینژاد مقایسه کنیم نمیتوانیم تفاوتهایاش را نادیده بگیریم.
نمیتوان همه چیز را به تغییر حکومت موکول کرد و مثلاً دربارهی آلودگی هوا، ترافیک، آسیبهای اجتماعی، فقر، اعتیاد و ... نمیتوان گفت که اول باید حکومت عوض شود و بعد اینها تغییر کنند. مردم نمیتوانند حل مشکلات زندگی روزمرهشان را به تغییر حکومت و پرده آخر موکول کنند. برخورد مطالبهمحور نمونه روشنی از این نوع مواجهه است.
نمیتوانیم تغییراتی را که زیر سقف تحمل حکومت است تعطیل کنیم، و بگوییم تا حکومت عوض نشده ما همه چیز را تعطیل میکنیم و فقط خط سیاسی تغییر حکومت را دنبال میکنیم. این نشان میدهد که ما میتوانیم برخی از مطالباتمان را در همین چارچوب به دست بیاوریم، در ضمن این که تلاش میکنیم این چارچوبها را تغییر بدهیم. یعنی این دو را همزمان میشود پیش برد. هیچ راه دیگری هم وجود ندارد. روند تحولخواهیِ مسالمتجویانه استراتژیِ پردستاوردتری نسبت به دیگر استراتژیها است.
ممکن است همین روند اصلاحی و روند جامعه مدنی کم کم پیش برود، و قدرت خودش استحاله بشود و تغییر کند. یا این که قدرت ممکن است آنچنان سخت بایستد که مردم علیهاش بر آشوبند. سناریوی دیگر میتواند این باشد که سیاست خارجی حکومت آنقدر بد شود که کشور مورد طمع قدرتهای خارجی قرار بگیرد و ایران را به سمت سوریه و لیبی و عراق شدن پیش ببرد. اینها همه گزینهها و احتمالات پیش رو است. ما به صورت آزمون و خطایی پیش میرویم، و سعی میکنیم اشتباهاتی نکنیم که هزینههای سنگینی را بر جامعه تحمیل کند. و یا آنچنان آرزواندیشی کنیم که هزینهاش آنقدر بالا باشد که اصلاً کسی در میدان باقی نماند و نیروی پیشبرندهی آن استراتژی وجود نداشته باشد.
لینک متن کامل مصاحبه: goo.gl/ZbQOXH