شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Saturday 20 April 2024
|
ماجرای تخریب یا حفظ خانه پدری هوشنگ ابتهاج از زبان او؛
ملک ارزشی ندارد، آدمها مهماند
جهان صنعت
شعر معاصر ایران قلههای رفیعی دارد. نیما آغازکننده سبکی نو در شکل و شمایل شعر فارسی است و شاگردانش هر کدام توانستهاند باری را به دوش بکشند. از نسل بیتکرار آن سالها فقط یک نفر در قید حیات است. امیرهوشنگ ابتهاج گیلانی ملقب به سایه. کسی که دوستدارانش او را یگانه غزلسرای معاصر میدانند و اشعارش را با حافظ مقایسه میکنند. هرچند شعرهای نیمایی ابتهاج دست کمی از غزلهایش ندارد.
وجود سایه از این بابت غنیمتی برای دوستداران ادبیات ایران است که شخصیتی چندوجهی دارد. همانقدر که رد پای او در اعتلای شعر مدرن و غزل فارسی دیده میشود، تاثیر او در موسیقی ایرانی غیرقابل چشمپوشی است. او اوایل دهه ۵۰ در رادیو مشغول به کار شد و ثمره فعالیتش تولد گروه شیدا و بعدتر کانون چاووش بود. تاثیر این دو گروه در جهتگیری موسیقی سنتی ایرانی و شناساندن افرادی مانند محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، برادران کامکار، شهرام ناظری و... در تاریخ موسیقی معاصر ایران بیبدیل است.
امروز سایه ۹۱ ساله است. شاعری اهل رشت که سالهاست در کلن آلمان زندگی میکند و گهگاهی به ایران سر میزند. رد پای سایه در رخدادهای سیاسی سالهای دور و نزدیک ایران نیز دیده میشود. تمایل نسبی او به حزب توده چه در سالهای کودتای ۲۸ مرداد و چه در به بنبست رسیدن این حزب در سالهای پس از انقلاب بر سر زبانها بوده است. حتی گذر سراینده «ایران ای سرای امید» را هم به زندان انداخته است. حبسی که با پادرمیانی شهریار بزرگ و دستور آیتالله خامنهای برداشته شد.
سایه روزهای تلخ دهه شصت را پشت سر گذاشت و دوام آورد. دوام آورد تا امروز که نامش در بین دوستان و دشمنان دیروز و مشتاقان امروز زنده بماند.
از سایه چند دفتر شعر، چندین برنامه رادیویی و آلبوم موسیقی، کتاب خاطرات و سالها و سالها خاطره باقی مانده است. خانه او در تهران که با درخت ارغوانش شناخته میشود سالها پیش ثبت ملی شده و محفوظ از تخریب و تغییر ماهیت است. اما خانه پدری او در رشت و ادعای مالکیت افراد دیگر چند سالی است که مایه بحث و جدل است.
خانه خاطرات کودکی
سایه در کتاب خاطراتش مفصل از خانه کودکی نوشته است. از درخت گلابی وحشی، از رفتوآمد نامداران رشت، از پدر و مادر و خواهرانش، از پسرخالهاش گلچین گیلانی و همه آنچه شخصیت او را شکل داده است. خانهای که سالهاست دیگر رنگ و بوی قدیم را ندارد. به تازگی هم خبری منتشر شد که نشان میداد این بنای ۱۲۰ ساله در شرف تخریب شدن است.
هوشنگ ابتهاج (هـ. ا. سایه) در همین رابطه و احتمال تخریب خانه مادریاش در رشت واکنش نشان داد. او با اینکه میگوید آدمهایی که در این خانه زندگی میکردند برایش اهمیت داشتند و حالا هر بلایی میخواهند سر این خانه بیاورند، در عین حال میگوید این خانه حیف است و یادگاری است و اگر مرکز فرهنگی شود بهتر از این است که به یک اداره تبدیل شود.
سایه در گفتوگو با ایسنا درباره احتمال تخریب خانه مادریاش در رشت و اینکه ثبت آن را در فهرست آثار ملی به ارائه یک سند- چه عکس یا دستنوشتهای از او- به میراث فرهنگی منوط کردهاند، اظهار میکند: من از ابتدا نخواستم که وارد این موضوع شوم، زیرا برایم اهمیتی ندارد که میخواهند چه بلایی سر این خانه بیاورند،. برایم آدمهایی که در این خانه زندگی میکردند اهمیت داشتند که دیگر نیستند؛ حالا سر این خانه هر بلایی که میخواهند، بیاورند.
او در توضیحی میگوید: این خانه، خانه مادری من بود. مادر مادربزرگم صاحب این خانه بود که بعد این خانه به دخترش رسید و از دخترش که مادربزرگ من حساب میشد به مادر من رسید. این خانه بعد از فوت مادرم (۱۳۲۶) به من و سه خواهرم رسید که ما به پدرم وکالت دادیم تا این خانه را بفروشد.
او در سال ۱۳۲۷ این خانه را فروخت. یک نفر، دو نفر دیگر هم این خانه را خریدند. شنیدم یکی از صاحبخانهها ساکن آمریکاست. با او هم گفتوگو کردند. به من گفتند در شهرداری رشت تصویب شده این خانه را بخرند تا به یک مرکز فرهنگی تبدیل شود. اخیرا هم شنیدم که حکمی صادر شده که این خانه را خراب کنند و ساختمان چندطبقه بسازند؛ اما جزئیاتش را نمیدانم.
هوشنگ ابتهاج ادامه میدهد: این خانه مادر من است. من تا ۱۹سالگی همیشه آنجا بودم و بعد هم تا سال ۲۶ که مادرم فوت شد، هر دو هفته یکبار به آنجا میرفتم و به تهران برمیگشتم.
یک سال بعد از فوت مادرم هم در سال ۱۳۲۷ پدرم آنجا را فروخت و با خواهرهایم به تهران آمدند، بعد هم پدرم برگشت رشت و همانجا مرد. من تمام گوشه و کنار این خانه را میتوانم نقاشی کنم. یادم میآید در ضلع غربی خانه دیوار بود که درخت انگوری داشت که تا بالای دیوار رفته بود.
این شاعر پیشکسوت در ادامه میگوید: نگهداری این خانه برای من مساله نیست. اگر این خانه امسال خراب نشود، ۵۰ سال دیگر خراب میشود. ممکن است به طور طبیعی خراب شود؛ زلزله بیاید. هزار بلا سر تاریخ میآید و تمام میشود. ساختمانها نمیمانند و گاه خود به خود از بین میروند. من اصراری برای حفظ این خانه ندارم و اهمیتی هم ندارد؛ وقتی خود آدم نمیماند حالا خانه هم نماند. اما خب این خانه حیف است و یادگاری است. اگر مرکز فرهنگی شود بهتر از این است که به یک اداره تبدیل شود.
او در پاسخ به اینکه میراث فرهنگی گفته است با دو خط نوشته این شاعر میتواند این خانه را ثبت کند میگوید: چرا من باید این دو خط را بنویسم؟ همه میدانند این خانه برای ماست. اهالی آنجا این را میدانند. آدمهایی که در شهرداری هستند این را میدانند. واقعا به چنین چیزی احتیاج است؟ دخترم در جریان این موضوع است، البته یلدا از روی احساسات وارد این موضوع شد. دخترم در این خانه زندگی نکرده و در تهران به دنیا آمده است. سند این خانه منتشر شده است. در اینترنت هم هست، در ایمیل من هم آمده است. برای من هم فرستادهاند که این خانه برای خانم عالیه رفعت بوده و بعد به فاطمه ابتهاج رسیده و از خانم فاطمه ابتهاج به من و خواهرهایم رسیده. سند وجود دارد که از امضای دوخطی من بیشتر اهمیت دارد، با اسم و جزئیات. به نظرم اینها همه بهانه است.
ابتهاج سپس بیان میکند: برای من خیلی خندهدار است وقتی سند ثبتی اسناد شهری با جزئیات وجود دارد و اینکه خانه مطابق صورت مجلس فلان به تاریخ فلان به فلانی و از فلانی ارث رسیده است، از من دستخط بخواهند. حضرات در شهرداری رشت و در هر جای دیگر هم این سند را دارند، اینکه نوشته دوخطی از من بخواهند، شوخی است. من بنویسم کاخ سلطنتی در فلان کشور دنیا برای من است؟! اینها که کافی نیست. وقتی سند وجود دارد به نوشته احتیاج نیست. این به شوخی میماند. کپی سند دست من است؛ دخترم برای من فرستاده که دخترم هم از ۱۰ نفر دیگر گرفته است. در رشت این سند را دیدهاند و دارند. اینها بهانهجویی است.
| |||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|