جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ -
Friday 29 March 2024
|
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز – دوم مرداد ماه - یاد آور چهاردهمین سالگرد خاموشی احمد شاملو - شاعر، نویسنده، مترجم، روزنامه نگار و پژوهشگر ایرانی- است که بدون تحصیلات آکادمیک و کلاسیک، خود را به قله رساند.
نویسنده این سطور به رغم آن که دیر زمانی است با شعر و سخن «الف. بامداد» - نام شاعرانه او - دمخور است اما این گفتار بهانهای دیگر دارد؛ نه یادکرد ادبی در میان است چرا که به رغم تصور عمومی، «ادیب» به مفهوم رایج کلمه نبود و نه بحث شعر و شاعری است که باز بر خلاف تصور رایج، شعر تنها بخشی از دغدغه او بوده است و خود میگفت شباهنگام سخنی را به الهام یا وصفی دیگر حس میکند و روی کاغذ میآورد و شعر، دلمشغولی و حرفه او نیست.
پس راز این ماندگاری چیست؟ وقتی در رسانههای رسمی و خصوصا صدا و سیما هیچ یادی نمیشود (مگر پخش ترانههای سروده او- بیذکر نام- با صدای فرهاد مهراد یا خشایار اعتمادی و یاد غیر مستقیم در برنامه رادیو هفت شبکه آموزش سیما که بیشتر بسته به علایق شخصی گویندگان و نویسندگان است) و هیچ نسبتی با ادبیات رسمی و باورهای غالب نداشته چگونه این توفیق را کسب کرد که در اوج شهرت از این دنیا برود در حالی که بسیاری از شاعران و نویسندگان معاصر- پیش و پس از انقلاب ۵۷- در گمنامی جان باختند؟
چگونه این بخت را داشت که ۱۰ هزار نفر در مرداد گرم سال ۱۳۷۹ تهران پیکر او را از مقابل بیمارستان ایرانمهر تا خیابان میرداماد تشییع کنند و دو هزار نفری هم تا امام زاده طاهر کرج بروند؟
چگونه لقب «شاعر ملی» گرفت حال آن که هیچ علقه ناسیونالیستی نداشت و وابستگیهای جغرافیایی و نژادی را هم به سُخره میگرفت و خود نیز از این لقب در شگفت بود و طعنه به مردم در نوشتهها و شعرهای او هم کم نیست و با مردمان عادی نیز سر و کاری نداشت؟
چگونه از آسیبهایی که متوجه روشنفکران و چپ اندیشان بود تا اندازه زیادی در امان بود؟
پاسخ این پرسش از زبان دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی- از نامهای خصوصی و نقل شده در کتاب «با چراغ و آینه»- چنین است:
«از صد جزء شخصیت او چهل پنجاه درصدش مربوط به شعر اوست. آن ۶۰ یا ۵۰ درصد دیگر عبارت است از سردبیر دهها نشریه داخل و خارج مملکت بودن، از سخن نو در ۵۰ سال پیش تا آشنا و خوشه و کتاب هفته و کتاب جمعه و ایرانشهر و از نویسنده کتاب کوچه بودن تا از مترجم پابرهنهها و شعرهای لورکا و آراگون بودن تا آن صدای گرم و سوختهای که شعرهای خودش را و نیما و مولوی و خیام و حافظ را بخواند تا درگیریهای ادبی او با خانلری و نادرپور و ...»
شفیعی کدکنی در جای دیگری آورده است: «شاملو مختلف الاضلاعی است که جوانها فقط ضلع شعری او را میبینند و باز از مختلف الاضلاع شعر او هم فقط ضلع بیوزنی را و این ضلع چون امری عدمی است دسترسی به آن را آسان میپندارند...»
و به طعنه میگوید: جوانان خیال میکنند با کنار گذاشتن وزن میتوانند شاملو شوند و او بی آن که قصد سوئی داشته باشد دو سه نسل از جوانان مملکت را سترون (عقیم) کرده چندان که نتوانستهاند یک شعر درخشان بسرایند.»
نویسنده این صلاحیت را در خود نمیبیند که درباره نظر استاد و خصوصا تعبیر پر سر و صدای «نوزاد زنازاده شعر» که البته از خود شاعر وام گرفته بود، داوری کند و تنها بر همان وجه «مختلف الاضلاع» بودن میتوان بیشتر درنگ کرد و این نکات را هم افزود:
۱- احمد شاملو به رغم تفکرات چپ اسیر تشکیلات نشد و رندانه زیست. یکی از رموز ماندگاری او این است که به رغم آن که میانهای با شعر کلاسیک نداشت حافظ و خیام را واننهاد و مانند حافظ، رندانه زیست و همین رندی به کار او آمد تا شرایط مختلف را تاب آورد. تعریف «رند» در این گفتار نمیگنجد و خواننده این سطور را به آثار بزرگانی چون زرین کوب و خرمشاهی ارجاع میدهم.
۲- همان گونه که دکتر شفیعی کدکنی هم یادآور شده او یک چهره کاملا رسانهای بود. یک روزنامهنگار حرفهای و مانند گابریل گارسیا مارکز اسیر دنیای خیال نشد و بیشتر در میدان واقعیت در تردد بود. بخشی از شهرت مارکز هم ناشی از روزنامهنگار بودن اوست. چندان که بر خلاف نویسندگان دیگر که پس از شهرت در نویسندگی روزنامهنگاری را وانهادند یا دیگرانی که حتی تحقیر کردند روزنامهنگاری را میستود و حود را نه نویسنده که روزنامهنگار معرفی میکرد و این گونه بود که رسانهها نیز این عشق را بیپاسخ نگذاشتند و همواره او را در صحنه نگاه داشتند.
شاملو هم شاعری نبود که در خیال، غرقه شود که درگیر واقعیتها بود. با این همه، وجه روزنامهنگاریاش تحت الشعاع شهرت شاعرانه او قرار گرفته حال آن که باید یادآور شد در این کار بسیار حرفهای بود و هنوز میتوان کتاب جمعه و کتاب هفته را مثال زد و این دومی در سال ۵۸ به تیراژ بالای ۳۰ هزار هم رسید.
مرگ شاعر در شرایطی رخ داد که بسیاری از مطبوعات اصلاح طلب در توقیف بودند و تنها یک روزنامه اصلاح طلب (بهار) باقی مانده بود که به این خبر به شکل شایسته بپردازد. اگر غیر این بود جمعیت تشییع کننده چند برابر میبود. با این حال همان گونه که او هیچ گاه از رسانهها غافل نبود رسانهها نیز هیچ گاه او را ترک نکردند و اگر دو سال آخر کمتر به او پرداختند به خاطر رنجی بود که از قطع یک پا از زانو به پایین به خاطر ابتلا به دیابت تحمل میکرد و خُلقش تنگ شده بود.
۳- با این که «وهن» انسان را برنمیتافت و گاه، تلخ میاندیشید و تلخ هم میسرود زندگی را اما بسیار دوست میداشت و عشق را با یاختههای وجود خود درک میکرد. چندان که در سالهای آخر میگفت: «زندگی بی شرمانه کوتاه است و موقت.» عشق به زندگی موجب میشد هیچ گاه دچار یاس نشود.
وقتی نتوانست سردبیر یک مجله مستقل باشد که بیمجوز رسمی در سال ۵۸ منتشر میشد و وقتی نیاز به استجازه افتاد به عرصههای دیگر روی آورد. فضای سیاسی که تنگ شد نوار شعر کودک منتشر کرد. خاطره رباعیات خیام با صدای شاملو – با ساز شهبازیان و نوای شجریان- که پرفروشترین اثر صوتی تمام تاریخ ایران شد کافی بود تا از آثار او در زمینه کودک استقبال شود و بسیار هم استقبال شد.
مجله آدینه که درآمد، شاملو یک تریبون مرتب و اختصاصی پیدا کرد. مرد رسانهای به رسانه دست پیدا کرد و مجله هم با شعر شاملو شناخته میشد.
۴- وجه دیگر شخصیت او سر به سر گذاشتن دیگران بود. چه دکتر مهدی حمیدی باشد که «بر دار شعر خود آونگ کرده بود» و چه حتی فردوسی بزرگ و تشکیک در انقلابی بودن «کاوه» با هدف واداشتن خلایق به تدبیر در آنچه عین حقیقت میپندارند اما این بازی به سود او تمام نشد و به مسیری دیگر افتاد یا مجادله با محمد رضا لطفی که صدای دوستداران موسیقی سنتی را درآورد.
۵- هیچ گاه دوست نداشت منزوی و مظلوم جلوه کند. از این رو از ستیهندگی و گاهی پرخاش ابا نداشت. همین روحیه، او را از شاعران و نویسندگان دیگر که غالبا خانهنشین شده بودند و آرام و زیر کرسی غُر میزدند متمایز میساخت و نظر میداد بیآن که دُم به تله بدهد و همان رندی به کار او آمد تا هیچ گاه گرفتار نشود. البته به مفهوم فیزیکی کلمه و گرنه روحاً آزرده بود.
۶- او در این خاک ماند و نرفت. هیچ گاه بهانهای برای رفتن پیدا نکرد و در این باره سخنی گفت که ضرب المثل شده است: « من، چراغم در این خانه میسوزد. آبم از این کوزه ایاز میخورد.»
حتی گفت: آن یکی دو سالی را که مجموعا در خارج از کشور به سر برده در شمار سالیان عمر خود برنمیشمرد. این در حالی بود که شیفته ایران و وطنپرست و باستانگرا به مفهوم مصطلح کلمه نبود که اگر بود فردوسی برای او قداست داشت.
۷- نگاه شاملو به زن با غالب شاعران و روشنفکران دیگر متفاوت است. حتی گاه سنتی میاندیشد و این بیشتر به خاطر نقش آیدا در زندگی اوست. زنی که او را «جمع و جور» میکند و همواره مراقب اوست و بیسبب نیست که در وصف او از لفظ «پرستار» استفاده میکند که هم شدت علاقه در حد «پرستش» در آن نهفته و هم مادرانگی او را باز میگوید.
شاملو کسی را داشته که نزدیک به ۴۰ سال او را تر و خشک کرده و دیگران کمتر از این امتیاز برخوردار بودهاند. نگویید مگر سیمین کنار جلال نبود و عالیه خانم همراه نیما و دیگران. بپذیرید که آیدا با همه متفاوت بود و شاملو را از هر دغدغه دیگر نجات داد و به تمام معنی او را درک میکرد.
این ویژگیها سبب شد که بیش از شاعران و نویسندگان دیگر عمر کند و در شهرت و رفاه نسبی و نه فقر و دوری و گمنامی جهان را ترک کند. به یاد آوریم که بسیاری چگونه در سنین زیر ۵۰ سال یا در فقر یا دور از وطن، جان باختند و چندان هم از آنان یادی نشد.
روحیه خیامی سبب شد که با طعنه و طنز به جهان بنگرد و در عین حال برای خود «خویشکاری»های مشخصی قایل شود و زندگی را «تجسد وظیفه» بداند.
راز ماندگاری شاملو چه بسا در شعر او نباشد. نخست در «مختلف الاضلاع» بودن اوست که به کارنامه او تنوع و گستردگی داده و کاستیهای ادبی را با کار رسانهای میپوشاند و باورهای ایدیولوژیک را تحت الشعاع نگاه انسانی قرار میدهد و دومی که مهمتر است «رندی» اوست و اگر به حافظ تشبیه میشود از این وجه است و گرنه کیست که بتواند در سخن سر به آستان حافظ بساید و چون او بسُراید؟
بگذارید صریح بگویم که او بختیار زیست و بختیار مُرد. چون این بخت را یافت که از انکار به قبول این باور در «در آستانه» برسد که «قضاوتی در کار خواهد بود» و هر گاه ضلعی از اضلاع او در نگاه مخاطب جذابیت گذشته را از دست میدهد ضلع دیگر به یاری میآید و چشم را خیره میکند... .
| |||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|