ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 30.07.2006, 14:05
پانزدهمين سالروز قتل دكتر شاپور بختيار

اعلاميه نهضت مقاومت ملی ايران
بمناسبت پانزدهمين سالروز قتل دكتر شاپور بختيار توسط عوامل جمهوری اسلامی


پانزده سال از وقوع قتل دكتر شاپور بختيار می‌گذرد و در اين بين بر همگان معلوم شده كه خلاء ناشی از فقدان وی چه اثرات غير قابل جبرانی را برای كل جنبش دمكراسی خواهی در بر داشته است. صدماتی كه از اين بابت به نهضت ملی وارد شد، به اين زوديها قابل ترميم نيست. اثرات شوم اين جنايت زمانی محسوس می شود كه به گرفتاريهای ناشی از فقدان يك «آلترناتيو حكومتی»، آلترناتيوی كه از بيشترين اعتماد در ميان مردم برخوردار باشد، بيانديشيم. مشكل اپوزيسيون ملی در شرائط كنونی، با وجود همه تلاشها و اقداماتی كه از طرف مليون صورت می‌گيرد، نه تنها پراكندگی نيروهای ملی بلكه فقدان يك رهبری است. بدون شك دكتر بختيار با شجاعت و صداقتی كه از خود در مقاومت عليه خمينی در دوران حكومت سی و هفت روزه نشان داد، و بعد نيز اولين كسی بود كه پرچم مقاومت را عليه رژيم خمينی در خارج بر افراشت، از معروفيت، اعتماد و محبوبيت به مراتب بيشتری در ميان مردم برخوردار بود. درك اين امر كه نهضت ملی همچنان با مشكل فقدان سخنگوئی كه مورد اعتماد مردم باشد تا از اين طريق بتواند همه جناحهای نهضت ملی را نيز تحت يك برنامه سياسی شفاف و روشن متحد و متشكل سازد، روبروست، كمبود شخصيتی چون دكتر بختيار را نمودار می سازد.

واهمه‌ی سردمداران حكومت اسلامی كه از ابتدا كمر بقتل رهبران نهضت ملی بستند نيز از همين جا سر چشمه می گيرد. ترس آنان همواره اين بوده و هست كه شخصيتی همانند بختيار قادر شود زير لوای جدائی ديانت از حكومت، استقرار دمكراسی و حاكميت ملی و دفاع بی قيد و شرط از اعلاميه جهانی حقوق بشر به نهضت ملی روح تازه ای بدمد و از اين طريق بساط حكومت اسلامی را جمع كند. همين نگرانی بود كه افرادی چون هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای را بر آن داشت با فرستادن جانيانی حرفه ای برای كشتن شاپور بختيار، عبدالرحمن برومند و فروهر ها بهر ترتيبی كه هست جلو روند شكل گرفتن يك رهبری جديد را در نهضت ملی سد كنند.

سوء قصدی كه بار اول در سال ١٣٥٩ بتوسط تيمی به سر كردگی انيس نقاش، تروريست فلسطينی و به دستور شخص خمينی نافرجام ماند، می‌بايست با قتل دكتر برومند و سپس با كشتن دكتر بختيار و همكار جوانش، سروش كتيبه در روز پانزدهم مرداد ماه سال ١٣٧٠ (ششم اوت ١٩٩١) به نگرانی های سران جمهوری اسلامی پايان دهد. سردمداران حكومت اسلامی می‌دانند گسترش نهضتی كه در نيم قرن گذشته تا كنون دوبار زمام امور را در اختيار داشته و هر دوبار نيز اگر چه توسط نيروهای اجنبی و عوامل دست نشانده داخلی آنها ساقط شده، هيچگاه حاضر به تمكين نشده و منافع ملی را فدای چند صباحی زمامداری ننموده است، موجوديت «نظام» ايشان را تهديد می كند. بدين جهت نيز ممانعت از به ميدان آمدن شخصيتی شناخته شده كه بتواند در مقام رهبری اين جنبش مشكل اصلی مخالفين حكومت اسلامی را كه دستيابی به يك رهبری قابل اعتماد و مردمی باشد، حل نمايد، همچنان در صدر برنامه های امنيتی اين حكومت قرار دارد. فتل داريوش فروهر، آخرين فرد از سه رهبر شناخته شده جبهه ملی ايران كه دوسال قبل از قيام مردم با نگاشتن نامه ای به شاه حنبش ضد استبدادی را به حركت در آوردند، ترس و نگرانی حكومت اسلامی را از به حركت در آمدن چنين نيروئی به نمايش می گذارد.

اين ترس چندان هم بی جا نيست چرا كه امروزه اغلب خواستها و شعارهای نهضت ملی از طرف گروهها و افرادی پذيرفته شده و تكرار می شود كه مدت زمانی طولانی به مصدق، به جبهه ملی و به رهبران آن التفاتی نشان نمی‌دادند. هنوز هستند كسانيكه به مقاومت سرسختانه دكتر بختيار در برابر فتنه خمينی انتقاد می كنند. اما آنان بايد به ما و به تاريخ پاسخ بدهند، آن كسانيكه در برابر فتنه خمينی مقاومت ننمودند، چه بدست آوردند. مقاومت بختيار حد اقل اين نتيجه را داشت كه آتش مقاومت در مردم ايران خاموش نشود و مبارزه برای آزادی و حاكميت ملی در قلوب ما افروخته بماند، اقدامی كه امروزه مايه سر بلندی، عزت و آبروی نهضت ملی می باشد.

متاسفانه بسياری از اين نيروها خيلی دير به ياد جبران مافات افتاده اند. در پانزده سال اخير غير از فقدان دكتر بختيار معضلات ديگری نيز گريبانگير و مانع گسترش نهضت ملی شد كه همه جنبش دمكراسی را در بر می گيرد. اشاعه وهم امكان استحاله و اصلاح پذير بودن نظام يكی از موارد انحرافی بود كه كل جنبش را در اين سالها فلج كرد. نتيجه اين انحراف و شكست مفتضحانه آن علاوه بر گسترش ياس و سرخوردگی در مردم آماده كردن زمينه برای آن جناحی از حكومت بود كه اكنون بر سر كار است و با اقدامات خود مملكت را بطرف نابودی كامل سوق می دهد. طی اين مدت بخش وسيعی از اپوزيسيون بجای ايجاد يك آلترناتيو موثر در برابر حكومت و مقابله قاطع با جمهوری اسلامی به دنباله روی از اصلاح طلبان حكومتی پرداخت و عملا با اين كار خود به بقا اين نظام كمك نمود. در اين ميان برخی از عناصر سرخورده در جناح چپ و ميانه نيز همه هم و غم خود را معطوف اين امر ساختند تا از گسترش مبارزه سياسی متشكل در سازمانهای بقول خودشان «سنتی» ممانعت بعمل آورند. اين عده با تفكيكی كه بين فعاليتهای فرهنگی، فكری و حقوق بشری از فعاليت سياسی نمودند، تحت عنوان لزوم روی آوردن به «جنبش‌های نوين اجتماعی» آن عده از جوانانی را كه به كار سياسی رغبت نشان می دادند نيز از پيرامون سازمانهای ملی پراكنده ساختند. جمهوريخواهی، رفراندم، حقوق بشر و مقولات مشابهی كه تا آن زمان بخشی از برنامه و فعاليت سازمانهای سياسی را تشكيل می داد، ناگهان تبديل به محور هائی جديد برای مبارزه شد تا بقول ايشان نيروهای وسيعتری را در اتحاد های جديد به ميدان بكشند. از همه اين تلاشها چند «همايش و نمايش» در خاطره ها مانده است و بعد نيز ديگر هيچ!

اين سه ضربه مهلك (حذف عنصر رهبری در نهضت ملی، سراب انحرافی امكان اصلاح حكومت از درون و پراكنده ساختن نيروهای جوان و فعال از بدنه سازمانهای سياسی) نه تنها نهضت ملی بلكه همه گروههای سياسی متشكل را به ركودی پانزده ساله دچار نمود. نا اميدی و ياسی كه از اين طريق سايه منحوس خود را بر همه شئون اجتماعی و فرهنگی كشور ما گسترده است، كم كم چنان ابعادی بخود می گيرد كه بايد از عواقب آن ترسيد. سوال اين است كه با شدت گرفتن بحران اتمی و گسترش تحركات مدنی (تظاهرات زنان، كارگران و جوانان عاصی شده) اپوزيسيون كنونی ميخواهد با كدام نيرو بحران را كنترل كند و جلو فروپاشی احتمالی كشور را در صورت دخالت نظامی از خارج بگيرد؟

برنامه سياسی نهضت مقاومت ملی ايران همان است كه در بدو پيدايش آن اعلام شد. ما باخود عهد نموده‌ايم تا آنجا كه توانمان اجازه می دهد، از همان اصولی كه دكتر بختيار بر سر آن جان گذاشت، اصولی كه انسان را در مركز همه اقدامات سياسی قرار ميدهد و دمكراسی را در ايران بدون استقرار عدالت اجتماعی و رعايت حقوق بشر غير ممكن می داند، دفاع كنيم. يكی از اين اصول اهميت دادن به اتحاد همه نيروهای طرفدار دمكراسی و حقوق بشر می باشد؛ اتحادی كه متكی به جنبش مردم، همه تفاوتهای فرهنگی، قومی، فكری و زبانی موجود را در بين آنها بپذيرد و قبول تكثر را محك رشد دمكراسی بداند.

وحدت ملی مورد نظر ما فقط تحت چنين شرايطی تحقق می يابد و بنظر ما مردم ايران تنها در سايه چنين وحدتی است كه می‌توانند در خانه خود احساس صاحبخانگی بنمايند. اعتقاد ما بر اين است كه خون دكتر بختيار، دكتر برومند و فروهر ها زمانی به هدر نخواهد رفت كه راه آنها بتوسط نسل جوان امروز ايران ادامه يابد. كوشش ما در اين جهت است كه بجای شاخه های بيشمار و پراكنده گروهها و گروهك های ملی قادر شويم مشتركا جنبش تنومند و اصيل نهضت ملی را دو باره احيا كنيم. ما بر اين عقيده‌ايم كه نهضت ملی ميتواند بهترين آلترناتيو موجود برای عبور از بن بست جمهوری اسلامی باشد. و تنها به اين اميد است كه بر اساس آنچه كه بنيانگذار نهضت مقاومت ملی در همه گفتارهای خود بر آن تاكيد داشت، با وی تكرار می‌كنيم:
ايران هرگز نخواهد مرد

نهضت مقاومت ملی ايران
يكشنبه هشت مرداد ١٣٨٥ برابر ٣٠ اوت ٢٠٠٦
http://www.namir.info
http://www.melliun.org/nehzatm.htm