ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 15.07.2006, 7:52
استقبال چشم‌گير از سخنرانی گنجی در لندن

* سخنرانی اكبر گنجی در لندن با اسقبال وسيع ايرانيان روبرو شد. اين سخنرانی به دعوت انجمن سخن، عفو بين‌الملل و دانشكده مطالعات شرقی و افريقايی دانشگاه لندن روز جمعه ١٤ ژوئيه در دانشگاه لندن برگزار شد. محل سخنرانی كه گنجايش ٣٠٠ نفر داشت پر بود و به همين تعداد نيز سرپا و يا بيرون از سالن ايستاده بودند.

* مراسم با سرود "ای ايران" آغاز شد و سپس فيلم كوتاهی به نمايش درآمد كه در آن شعر «ای آدم‌ها» از نيما توسط احمد شاملو دكلمه می‌شد. اين فيلم بخشی از مراسمی بود كه به هنگام اعتصاب غذای گنجی در زندان و در حمايت از وی توسط انجمن سخن در لندن ترتيب يافته بود.

* سيد ابراهيم نبوی يك برنامه‌ی ده دقيقه‌ای اجرا كرد. او گفت معمولاً برای سخنرانی‌هايش يكساعت و نيم وقت لازم دارد، اما امروز به او گفته‌اند ده دقيقه وقت دارد و او مجبور است در اين ده دقيقه به اندازه يكساعت و نيم حرف بزند!
جالب‌تر از همه فكر و ذكر بنوی و آمادگی او برای سخنرانی بود. گفت، ساعت ٢ بعد ازظهر در بروكسل ويزا گرفتم و الان در خدمت هستم. در اين ساعات هم اصلا نمی‌دانستم چنين برنامه‌ای هست و اصلا آمادگی نداشتم. فكر كردم همين‌جوری يك چيزهايی از كانت و دكارت بگم، ديدم خوب آقای گنجی هستند ديگر... گفتم خوب از دوران كودكی خودم و از قوام‌السلطنه می‌گم ، ديدم خوب آقای بهنود هستند ... گفتم خوب می‌رم يك داستانهايی از خودم می‌بافم ، ديدم خوب آقای نوری‌زاده هستند...

لينك ويدئويی سخنان ابراهيم نبوی
http://www.youtube.com/watch?v=mqCWhwyKj6M

* اكبر گنجی بطور اعلام نشده و از گوشه‌ی سن وارد سالن شد. جمعيت حاضر به محض ديدن او يكپارچه به پا خواست و بشدت ابراز احساسات نمود.

* از سوی تنی چند از حاضران تلاش شد كه سخنرانی اكبر گنجی مختل شود، تشنجی در جلسه بوجود آمد ، اما اخلال‌گران نتوانستند مانع ادامه‌ی مراسم و روال پيش‌بينی شده‌ی آن شوند. خانمی از ميان حاضران خطاب گنجی ادعا كرد «تو كه قاتل فرزند اعدامی من هستی چگونه از دمكراسی صحبت می‌كنی؟» يكی ديگر از حاضران به گنجی گفت: «تو چگونه به سرعت پس از آزادی از زندان در فروردين ماه، اينچنين آزادانه به خارج از كشور آمده‌ای و عليه نظامی كه خود يكی از مسئولان آن بوده‌ای، حرف می‌زنی؟»

* شماری ديگر از حاضران كه خودرا اعضای "حزب كمونيست كارگری" معرفی می‌كردند شعار "مرگ بر گنجی" می‌دادند. اين عده برای ردگم‌ كردن هرازگاهی هم شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» می‌دادند!

لينك ويدئويی سخنان اكبر گنجی

clip 1: http://www.youtube.com/watch?v=TxajEhOdECc

clip 2: http://www.youtube.com/watch?v=Ox66J5GgH_o

clip 3: http://www.youtube.com/watch?v=VIWZ93bjjyc


گزارش وبلاگ "کابوس اقلیمی" از سخنرانی گنجی
http://kabous.blogspot.com

از ایستگاه متروی راسل سکوئر که بیرون می آیم ، عطا الله مهاجرانی را می بینم که با دو نفر گرم صحبت است. رد می شوم و به سمت سالن سوآس دانشگاه لندن قدم می زنم. جلسه بسیار شلوغ است و سالن گنجایش این جمعیت را ندارد. همه‌ی صندلی ها پر هستند. شانس می آورم و یک جا گیرم می آید.
مسعود بهنود و ابراهیم نبوی نزدیک به انتهای سالن نشسته‌اند. فرخ نگهدار که طبق معمول سر جایش بند نمی شود و این طرف و آن طرف می رود. شهران طبری و سایر خبرنگاران هم آن جلو هستند.
مطمئن هستم که اوباش همیشگی هم در سالن هستند و به موقع دست به کار خواهند شد.
سرود "ای ایران" را پخش می کنند، اجرای گروه کر و نه اجرای غلامحسین خان بنان را. همه به پا می خیزند و یک صدا سرود می خوانند.
گنجی که با آن جثه‌ی کوچکش ظاهر می شود ، جمعیت دوباره می ایستند و کف می زنند. خاضعانه تشکر می کند و می نشیند. نگرانم که از جانب سلطنت طلبها و مجاهدین سوء قصدی به گنجی شود که خوشبختانه نمی شود.
کلیپی را پخش می کنند از تصاویر روزهای اعتصاب غذای گنجی و صدای مادرانه‌ی سیمین بهبهانی که غزلی را که برای گنجی سروده ، دکلمه می کند. گنجی را زیر چشمی نگاه می کنم سرش را پایین انداخته و ساکت است.
کلیپ بسیار مرا تحت تاثیر قرار می دهد و شاید دیگران را هم. آنقدر هست که اشک پیرمرد کناردستی ام را می بینم.
ابراهیم نبوی که پشت تریبون قرار می گیرد ، فضا عوض می شود. جو سنگین سالن جایش را به خنده و لودگی می دهد. کوتاه صحبت می کند و با گنجی شوخی می کند. چند متلک هم بار بهنود و نوری زاده می کند.
نوبت به گنجی می رسد. سخنرانیش را نمی خواهم اینجا نقل کنم چرا که خبرگزاریها بسیار دقیقتر خواهند نوشت.

*
سخنانش را همزمان یک نفر ترجمه و تایپ می کند که بر روی اسکرین بزرگ نمایش داده می شود تا خارجیها هم متوجه شوند.
مجریان برنامه بر جو مسلط نیستند و می دانم که چه پیش خواهد آمد. تا نوبت به پرسش و پاسخ می رسد، سر و کله‌ی اراذل و اوباش حزب کمونیست کارگری و سلطنت طلبها از میان جمعیت پیدا می شود. وارد جزئیات نمی شوم فقط در این حد می گویم که همانطور که انتظار می رفت ، جلسه را با فحاشی و عربده کشی به گند می کشند. مجری برنامه هم بسیار ضعیف است و کنترل جلسه از دستش خارج.
مردم دخالت می کنند و جلسه هر طور که هست ادامه پیدا می کند البته در تشنج و فحش و فضیحت. یکی از پرسشگران که خود را در پرچم ایران پیچیده ، قرآن را پاره می کند و به روی میز گنجی پرتابش می کند.
دیگری به گنجی فحش می دهد و دیگری و دیگری. این میان فقط یک نفر سوال می پرسد و گنجی هم پاسخ می دهد. کاملا به خود مسلط است و با آرامش جواب همه را می دهد. از منشور جهانی حقوق بشربدون هیچ قید و شرط می گوید و از اینکه دین باید کاملا از حوزه‌ی سیاست خارج شود و به امری فردی بدل گردد. از حق برابر زن و مرد می گوید و از مفهوم خالص دموکراسی. دختر محجبه‌ای که احتمال می دهم عرب باشد و به انگلیسی سوال می کند، می پرسد آقای گنجی! شما به دنبال چه نوع حقوق بشری هستید؟ آیا می خواهید به دموکراسی انگلیسی و آمریکایی برسید که با چاپ مجلات پرنوگرافی حق من محجبه‌ی مسلمان را ضایع می کنند؟
گنجی در جواب می گوید دموکراسی و حقوق بشر یک چیز است و غربی و شرقی و اسلامی و غیر اسلامی ندارد. پوشش هر زنی هم به خودش مربوط است و حق هیچ کس نیست که برای دیگری تکلیف تعیین کند. هر کس در انتخاب نوع پوشش خود آزاد است.
به نظرم می آید که دختر خانم محجبه از جواب گنجی خوشش نمی آید. و بالاخره که جلسه به پایان می رسد در حالی که اوباش مذکور همچنان گرم عربده کشی هستند.
یک خانم سلطنت طلب دو آتشه از فرط غضب به یک پیرزن انگلیسی که برای گنجی کف می زند ، مشت می زند و کلی طول می کشد که من در آن شلوغی برای پیرزن کتک خورده علت ضربه را تشریح کنم و به جای آن خانم وحشی از او معذرت بخواهم که کمی آبروی ریخته‌ی جماعت ایرانی را جمع و جور کرده باشم.

بیرون از سالن هم درگیری ها ادامه دارد و دو نفر هم به جان من می افتند که به زحمت از دستشان خلاص می شوم.
با ابراهیم نبوی خوش و بشی می کنیم و یک مطلب جدی را به او متذکر می شوم که طبیعتا به شوخی می گیرد و می گوید این بحث به جایی نمی رسد.
آخر سر هم با گنجی گپ کوتاهی می زنم و ماجرای سخنرانیش در دانشگاه خواجه نصیر را به یادش می آورم و کمی می خندیم . یک دختر آفریقایی هم آمده که اسطوره‌ی مقاومت ایرانی را از نزدیک ببیند و می گوید که این یک لحظۀ فراموش نشدنی در زندگیش است که اکبر گنجی را از نزدیک ملاقات کرده است و ( البته در کنارش موفق به مشاهده‌ی حرکات متمدنانه‌ی هموطنان هم شد).
خانمی فریاد می زد که گنجی باید اعدام شود. پرسیدم چرا؟ گفت چون من بیست و هفت سال است که خارج از کشور هستم. پرسیدم این به گنجی چه ربطی دارد. گفت همینها بودند که کلی آدم کشتند، همینها بودند که کلی آدم را آواره کردند. گفتم مدرکی هم داری که گنجی در این قضایا دست داشته؟ در حالی که با تمام قوا جیغ می کشید و خون توی صورتش جمع شده بود گفت: بله که مدرک دارم. مدرکش خود من که بیست و هفت سال است خارج هستم. اصلا فارسی من خیلی از فارسی گنجی بهتر است و تپق هم نمی زنم، پدرم هم اصلا دزدی نکرده بود، بهش تهمت زدند. اصلا همین خود تو.... تو هم باید اعدام بشوی ....
شانس آوردم که طناب با خودش نیاورده بود و گرنه الان مشغول نوشتن وبلاگم نبودم.