ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 28.05.2006, 16:10
بی‌لیاقتی پشت بی‌لیاقتی

به نام خدا

در جمهوری اسلامی معلوم نيست رهبری چه نوع اشتباهی بايد مرتكب شود تا مشمول حكم عدم لياقت گردد ! و از كار خود بركنار شود ؟ در هفته ای كه گذشت سه بی لياقتی از سوی رهبری و عوامل تحت امرش منجر به سه حادثه بحرانی گرديد كه يكی از آنها در ابعادی بزرگ و خون آلود ملتی را به عزا نشاند .نخستين بی لياقتی در دانشگاه امير كبير توسط عوامل امنيتی و نمايندگی رهبری شكل گرفت .اينان با اخلال در روند برگزاری انتخابات انجمن اسلامی منتخب دانشجويان و تمهيد مقدمات برای مراسم نمايشی دفن شهدا در دانشگاه كه در واقع سوء استفاده آشكار از شهداء برای سركوب دانشجويان و توهين به تمامی شهداء و خانواده های گرامی آنان است ، اعتراضات دانشجويان را بر انگيختند .تظاهرات دانشجويان حسب معمول با نمايش قدرت بسيج و تهديد آنان مواجه شد .اما اتحاد و يكپارچگی و واكنش محكم دانشجويان آنها را متواری ساخت .آنگاه دانشجويان به عنوان اعتراض دفتر نهاد نمايندگی رهبری را تسخير كردند و خواهان پاسخگويی مقامات و بخصوص شخص رهبری برای توهين به حريم دانشجو و دانشگاه شدند .اين حركت دانشجويان بلافاصله با عقب نشينی مقامات مواجه شد و از خير آن مراسم توهين آميز دفن شهدا هم گذشتند .رهبری بايد پاسخگوی اصلی می بود كه پاسخی نداشت و نداد .
حادثه دوم به دانشگاه تهران بر می گردد .در اين دانشگاه كه فردی روحانی و غير دانشگاهی به رياست منصوب شده تا بيش از پيش استقلال دانشگاه را فدای خواسته های نيروهای امنيتی بكند ، 9 نفر از اساتيد با سابقه و بعضا مخالف وضع موجود را در دانشكده حقوق و علوم سياسی به بهانه بازنشستگی از كار بركنار كردند .اين عمل بلافاصله با اعتراض دانشجويان مواجه شد و وقتی دامنه اين اعتراضات به كوی دانشگاه تهران كشيد ، حسب معمول نيروهای پيراهن شخصی و گروه های سركوب گر شبه فاشيستی كه مستقيما زير نظر رهبر هدايت می شوند به تجمع دانشجويان حمله كردند ، نزديك بود كه دوباره حمله آنان فاحعه 18 تير را تكرار كند اما اين بار مقاومت سازمان دهی شده دانشجويان ، لباس شخصی ها را وادار به فرار كرد . حاصل اين رويارويی ده ها زخمی و كشته در كوی دانشگاه تهران بود .شعار های دانشجويان عليه رهبری زبان حال ملتی بود كه جانش از زور گويی عوامل حكومت به ستوه رسيده و راه صلح آميز برای انتقاد و اعتراض قانونی و عزل حاكمان بخصوص شخص رهبری را ندارد .
اما حادثه سوم به لحاظ بزرگی و ابعاد در تمامی تاريخ جمهوری اسلامی كم سابقه است .وقتی كاريكاتوری توهين آميز نسبت به هموطنان ترك زبان در روزنامه دولتی ايران به چاپ رسيد . ابتدا با اعتراض گسنرده دانشجويان ترك در دانشگاه های سراسر كشور مواجه شد و آنگاه به تدريج تمامی شهر های بزرگ و كوچك استان های زنجان و آذربايجان شرقی ، آذربايجان غربی و اردبيل و پاره ای از نقاط ديگر كشور به اين اعتراض پيوستند .پاسخ مناسب به اين اعتراضات ، استعفای وزير ارشاد و عذر خواهی رئيس جمهور به عنوان رئيس دولت از مردم ترك زبان كشور بود .اما بلافاصله عوامل رهبری بحران را گسترش دادند . رهبری و عواملش دوباره تصميم داشتند كه سياست مشت آهنين را تكرار كنند .رهبر معتقد است نبايد به مردم رو داد چون در اين صورت خواسته های بعدی را مطرح می كنند لابد انتهای خواست معقول و منطقی عزل و استعفای رهبری است .لذا تصميم به سركوب و چنگ و دندان نشان دادن به ملت گرفت .غافل از آنكه وقتی اين مشت آهنين بر سندان پولادين يك ملت كوبيده شود ، تو خالی از آب در می آيد .ابتدا كاريكاتوريست بی گناه و يك روزنامه نگار بخت برگشته بازداشت شدند .آنگاه به مقابله و سركوب ملت پرداختند .اين كار بی خردانه در نقده به خون كشيده شد و 13 نفر از مردم جان باختند. .در سيستان و بلوچستان و كرمان گزارشها از كشته شدن و زخمی شدن ده ها نفر و بازداشت جمع كثيری حكايت می كنند .حسب معمول سانسور راديو و تلويزيون و روزنامه ها و رسانه های خبری از اطلاع رسانی مردم جلوگيری می كنند . همان روش قديمی استفاده از گروهی لباس شخصی و مزدور حكومتی برای سركوب مردم در اينجا هم به كار گرفته شد .اما اين بار با مقابله مردم ، لباس شخصی ها مجبور به فرار شدند ، ماشين تبليغاتی رهبری شروع به اتهام زنی به مردم ترك زبان كرده و جالب تر آنكه در شرايطی دم از ملی بودن و تماميت ارضی كشور می زند كه نه رهبری و نه هيچ يك از دست اندر كاران حكومت تا كنون نشان نداده اند دلی در گرو ايران و ايرانيت دارند بخصوص رهبری كه با سياست نگاه به شرق كه به وزارت حارجه ابلاغ كرده ، نشان داده به چه راحتی دريای خزر را دو دستی تقديم روسها می كند .او حاضر است برای حفظ خود با دادن امتيازات متعدد به روس ها و افراشتن پرچم آنها بر سر در حكومت و بيت خودش خود را تحت الحمايه يك قدرت خارجی قرار دهد . وقتی حكومتی با ملت خودش قهر می كند و رو در روی آنها می ايستد ، چاره ای جز تكيه به اجنبی نخواهد داشت .
حكايت اعتراض مردم ترك زبان كشور در واقع درد مشترك كردها ، بلوچ ها ، تركمن ها و بالاخره تمامی فارس های كشور است .مردم ناراضی و خسته هستند ، خسته از توهين های روزانه به شعور و عقلشان ، خسته از بيكاری و گرسنگی ، خسته از سركوب و اختناق ، خسته از تجاوز به حريم زندگيشان و دهها نارضايتی ديگر .
مسئله قوميت ها يكی از مهمترين مسائل امروز جامعه ايران است و دستيابی به حقوق اقوام مختلف در چهارچوب خانواده بزرگ ملت ايران از اولويت های مهم جنبش اجتماعی مردم ايران است . شكل گيری ساختار دموكراتيك و غير متمركز مناسب ترين راهكاری است كه به نا ملايمات موجود در حوزه قوميت ها پايان می دهد .
17 سال است كه آقای خامنه ای غرق در اوهام خودش مشغول جنگ با دشمن خيالی جهانی است .هر مخالف و ناراضی را با مارك و اتهام جاسوسی و مزدور خارجی دستگير و سركوب می كند .حتی اگر كسی نطری غير از او داشته باشد هم با همين اتهام مواجه می شود .اين ماليخوليای " دشمن بازی " تبديل به بيماری مفرط و پارانوئيايی شده كه در تاريخ ايران به بيماری شاهان معروف است .او به زمين و زمان مشكوك است .پشت هر نوشته و كتاب و نمايشنامه و سخنرانی و اعتراضی دست دشمن عجيب و غريبی كه ساخته و پرداخته ذهن بيمار او ست ،می بيند .و البته هزينه اين بيماری را نيز ملت ايران با دستگيری ، زندان ، شكنجه و كشتار می پردازد . نادر شاه در اواخر عمرش همين بيماری را گرفته بود و دمار از روزگار ملت ايران در آورد تا جايی كه بالاخره سردارانش او را كشتند و ملت نفس راحتی كشيد .به همين دليل مقام رهبری ما از اين ترس فرماندهان قشون را دائما تعويض می كند . غافل از آنكه از دست سرنوشت نمی تواند فرار كند .و آنچه در حق مردم بدی كرده گريبانش را خواهد گرقت .محمد رضا شاه پهلوی در آبان سال 57 وقتی كه از اعتراضات مردم مستاصل شده بود به سراغ مخالفين خودش رقت و از آنها پرسيد كه پرا وضع اينجوری شده و از آنها كمك خواست .معروف است كه وقتی از دكتر امينی پرسيد كه چرا مردم عليه او شعار می دهند .او پاسخ چالبی داد و گفت " اعليحضرت يك عمر به اين مردم دهن كجی كردند حالا مردم به شما دارند دهن كجی می كنند " مقام رهبری 17 سال است چشمش را بر خواسته های مردم بسته و گوشش را گرفته تا نشنود و به مردم دهن كجی می كند .ماشين سركوبی درست كرده تا هر صدای مخالفی را خاموش كند .فكر می كند يك تنه به اندازه همه عالم و آدم می فهمد و مردم فقط بايد همچون يك گله گوسفند مطيع منتظر رهنمود ها و تحليل های مقام رهبری باشند .گروهی بله قربان گو و كوتوله دور و بر خودش جمع كرده تا هرچه گفت بگويند سمعا و طاعتا .فرمايشات پيامبر گونه كرديد و به چشم انجام می دهيم و عده ای را هم بسيج كرده با اتوبوس به اين طرف و آن طرف بروند و به نفعش شعار دهند و به مردم جمله كنند .می گويند وقتی اسكندر ايران را فتح كرد و به معلمش ارسطو نامه نوشت كه چه صلاح می دانی من تمام مديران اين كشور بزرگ را جمع كنم و يك شبه همه آنان را بكشم و آدم های خودم را در تمام كار های كشور بگمارم تا بتوانم همه امور را در دستان خودم بگيرم .ارسطو به او جواب داد هرگز اين كار را نكن چون اولا در تاريخ اين ننگ برای تو باقی می ماند كه بزرگان يك كشور را كشتی و ثانيا وقتی اين كار را كردی ناچار می شوی كار های بزرگ را به دست آدم های كوچك بدهی و آنگاه آن مملكت خراب و ويران می شود و ديگر كشوری باقی نمی ماند تا تو به رياستش دلخوش باشی . بدبختی ما اينست كه مقام رهبری ما تاريخ نمی خواند و اگر هم بخواند چيزی ياد نمی گيرد چون خود را عقل كل و ده ها بار بهتر از ارسطو می داند ظاهرا او نيازی به نصيحت و شنيدن اندرز ديگران ندارد .
بايد از مقام رهبری پرسيد كه آيا اين دولت كوتوله و مجلس دست نشانده ای كه درست كرده ، در مواجهه با اين بحران می توانند كار عاقلانه و مدبرانه ای بكنند يا همچون وزير كشور خون ريز ايشان تنها سياستی كه بلد هستند سركوب و آدم كشی و زندان هست . شعار او اينست كه " هر ايرانی يك زندان داشته باشد" .بايد از مقام رهبری پرسيد كه چرا رئيس جمهوری منصوب او كه انشاءهای بی سر و ته برای مقامات دنيا می نويسد .و در شهرستان های مختلف شوهای تبليغاتی می گذارد و وعده های صد من يك غاز می دهد ، الان به آذربايجان و شهر های محنت زده ترك زبان كشور مسافرت نمی كند ؟چرا به نقده نمی رود تا ببيند چگونه مردم را از دم تيغ گذرانده اند ؟چرا بدتر از سلف خود كه در بحران های كشور يا ساكت بود يا غايب صدايش در نمی آيد ؟ به راستی رهبری و رئيس جمهور منتخبش جرات می كنند در همين تهران به يكی از دانشگاه ها بروند و به سئوالات دانشجويان بخصوص دانشجويان ترك زبان پاسخ بدهند .البته به دانشجويان واقعی نه دانشجويان وارداتی كه مقام رهبری با اتوبوس از اين دانشگاه به آن دانشگاه دنبال خودش می كشيد و سالن را از آنها پر می كرد . دانشجويان واقعی هم ناچار می شدند كه كارت عضويت آنها در بسيج را به در و ديوار دانشگاه بزنند .
اگر در هر كجای دنيای دموكراتيك بود با بی لياقتی هايی بسيار كمتر از اين هم رئيس حكومت استيضاح و ناچار از استعفا می شد .اما متاسفانه به موجب قانون اساسی فعلی كشور ، رهبری همچون قمری است كه وقتی از مدار زمين خارج شد ، كسی به او دسترسی ندارد .يك بار كه رهبر شد ، كسی نمی تواند او را عزل كند .مجلس خبرگان هم كه اسما مسئول اين كار است ، بدليل آنكه از فيلتر شورای نگهبان منصوب رهبری رد شده ، يك كاسه مطيع و فرمانبردار رهبری و منتطر رهنود های او است .جالب است كه اين مجلس بی خاصيت تا كنون برای نمونه و لااقل دلخوش كردن مردم ، حتی يك سئوال هم از اين همه ندانم كاری و خرابكاری رهبری نكرده است .واقعا مگر می شود رهبری كه اين همه سازمان و تشكيلات مملكت از راديو و تلويزيون تا سپاه ، از ارتش تا نيروی انتطامی از قوه قضائيه تا بنياد مستضعفان و ده ها سازمان ريز و درشت ديگر مستقيما و به موجب قانون زير نظر اوست .در طی 17 سال ، حتی يك اشتباه هم نكرده باشد ؟ واقعا چگونه است اين آقايان روحانی كه آبروی خودشان را با عضويت در مجلس خبرگان برده اند ، حتی زحمت يك سئوال از رهبری را هم تا كنون به خود نداده اند؟.در همين ماجرای سركوب هم وطنان ترك زبانمان آيا نبايد پرسيد كه چرا حد اقل نمايندگان آذربايجان در مجلس خبرگان از رهبری يك سئوال علنی نمی كنند ؟ درست است كه مجلس خبرگان از وكلای سفارشی و فرمايشی مقام رهبری پر شده است ولی حد اقل از باب انسانيت و آزادگی انسانی هم كه شده يك وكيل فرمايشی هم می تواند با هموطنان هم زبانش همدردی كند و بپرسد كه آخر چرا ؟
اين چنين است كه رهبری كه به موجب قانون اساسی تمام اختيارات مملكت را بدست دارد و به هيچكس هم پاسخگو نيست ، وقتی از دايره عدالت و مديريت سالم و عقلايی خارج می شود ،راهی برای عزل او نداريم. تنها چاره كشور فشار بر حكومت از راه اعتراضات مدنی و مسالمت آميز است تا بتوان در نهايت از طريق يك همه پرسی با نظارت نهاد های بين المللی و بی طرف تكليف اين نظام و رهبری آن را معلوم كرد .
حرف و سئوال بسيار است اما لاجرم بايد قلم در كشيد .
والسلام

علی افشاری – محسن سازگارا – اكبر عطری