ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 24.10.2019, 20:18
یادی‌ از احمد میرعلایی، از قربانیان قتلهای زنجیره ‌ای

بیست وچهار سال از مرگ احمد میرعلایی گذشت؛ نویسنده و مترجم پرکاری که به ترجمه آثار نویسنده بزرگ آمریکای لاتین، خورخه لوئیس بورخس، و نیز  آثار وی.اس.نایپل و اکتاویو پاز شناخته می‌شد.

میرعلایی از جمله امضاکنندگان نامه  «ما نویسنده‌‌ایم» در دهه ۱۳۷۰ و متن نامه اعتراض به مرگ سعیدی ‌‌سیرجانی، نویسنده و پژوهش‌گر ادبی و از مقتولان قتل‌های زنجیره‌ای، بود؛ دو نامه اعتراضی علیه جو سیاسی و فرهنگی  وقت علیه روشن‌‌فکران و نویسندگان.

میرعلایی، دوم آبان ۱۳۷۴، زمانی‌که به کتاب‌فروشی‌اش در اصفهان می‌رفت، ناپدید شد و شبان‌گاه جسم بی‌جان‌اش پیدا شد.

گفته می‌شود او به‌سبب تزریق انسولین یا الکل، به ایست قلبی دچار  شده‌بود و جنازه‌‌اش گوشه کوچه‌ای رها شده‌بود.

هوشنگ گلشیری، داستان‌نویس درگذشته و سرشناس معاصر، این متن‌ را در اوج بحران قتل‌های زنجیرهای در دهه ۱۳۷۰ برای مجله نیویورک ریویو و درباره مرگ میرعلایی نوشت:

یک مامور امنیتی‌ که در همه این ماجراها، مثلا ماجرای عباس معروفی، فرج سرکوهی، طرح سقوط نویسندگان به دره و غیره، معمولا به قربانیان نزدیک می‌شد، گاهی به خانه ما می‌آمد؛ با این بهانه که من مأمور دست‌گیری هستم، اما حالا آمده‌ام تا با هم حرف بزنیم یا به‌این‌دلیل‌که مبادا بر ضد برنامه «هویت» (برنامه‌ای مستندگونه علیه روشنفکران و  مخالفان سیاسی در صداوسیمای دهه ۱۳۷۰) حرفی بزنیم.

یک بار که حرف به میرعلایی کشید، به او گفتم: «آخر میرعلایی مگر چه کرده بود که او را کشتند؟» گفت: «چرا از ماجرای سعیدی سیرجانی درس نگرفتید؟»

نعش او هم حالا دیگر بر دوش ماست. چه قدر نعش!

در مجله‌ای داستانی نوشتم در رثای او. ازآن‌جا که او مترجم بورخس بود، مرگ او هم می‌شود مرگ پدر بورخس چرا که میرعلایی را در کوچه‌ای یافته بودند نشسته و تکیه داده به دیوار با دو بطر عرق در کنارش... علت مرگ ایست قلبی بوده در اثر تزریق الکل. با این همه، پس از مرگ، شکم او را از عرق انباشته بودند. دوست ما مست به آن دنیا رفته است!»
روزآروز

***

دهه‌ی هفتاد شمسی، داستان مکرر ِرفتن نویسنده از خانه و بازنگشتن او.

احمد میرعلایی، مترجم و نویسنده‌ای مستقل و عضو کانون نویسندگان ایران بود. او در جریان قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای کشته شد.

در فروردین ۱۳۲۱ در اصفهان زاده شد. مترجم، نویسنده، روزنامه‌نگار، ناشر و مدرس دانشگاه بود. برای نخستین‌بار آثار بورخس، میلان کوندرا، اکتاویو پاز، گراهام گرین و ویلیام گولدینگ را به فارسی برگرداند. علاوه بر آن، می‌توان به انتشار بسیاری از اشعار او در نشریات ادبی و فرهنگیِ روز چون سخن، رودکی، آدینه، کتاب جمعه، دنیای سخن، گردون و کلک اشاره کرد. برخی از دیگر آثار میرعلایی اما هرگز اجازه چاپ نیافتند و زیر تیغ سانسور ماندند. از جمله دو جلد از رمان لارنس دارل به نام «چهارباغ‌های اسکندریه» که بلافاصله پس از چاپ، خمیر شدند.

میرعلایی در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۵ سردبیری مجله‌های کتاب امروز، فرهنگ و زندگی، آیندگان ادبی و جنگ اصفهان را به‌عهده داشت و در سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۹ سرپرست و مسئول خانه فرهنگ ایران در دهلی و کراچی بود. او پس از انقلاب و بازگشت از هند و پاکستان به زادگاهش اصفهان رفت و کتاب‌فروشی و مرکز نشر آفتاب را در سال ۱۳۶۸ تاسیس کرد. مرکز نشر آفتاب، بعدها به «زنده‌رود» تغییرنام داد.

در سال ۱۳۷۴ چند ماهی پیش از قتل میرعلایی، نایپول نویسنده هندی و برنده جایزه نوبل سال ۲۰۰۱، سفری به ایران داشت. در جریان سفر او به اصفهان، احمد میرعلایی به‌عنوان مترجم یکی از آثارش (هند: تمدن مجروح، ۱۳۶۲) نایپول را همراهی کرد. نایپول بعدها گزارشی از سفر به ایران و گفت‌وگو با احمدمیرعلایی را منتشر کرد. انتشار این گزارش با عنوان «نایپول در اصفهان» به‌دست احمد میرعلایی موجب توقیف فصل‌نامه «زنده‌رود» شد.

احمد میرعلایی ساعت ۸ صبح روز سه شنبه ۲ آبان ۱۳۷۴ به قصد رفتن به کتاب‌فروشی از خانه خارج شد. اما هرگز به کتاب‌فروشی نرسید. برخلاف عادت مالوف، تغییر برنامه‌ای را هم به خانواده‌اش اطلاع نداده بود. او را حوالی ساعت ۱۰ شب در یکی از پس‌کوچه‌های اصفهان، در حالی‌ یافتند که به دیوار تکیه داده بود و آخرین دم را در حالت ِنشسته برآورده بود. چند ماه بعد هوشنگ گلشیری در مصاحبه‌‌ای، قتل وی را ترور نامید و گفت: «ما نویسندگان در وحشت و ترور زندگی می‌کنیم».

یادش گرامی و پردوام باد!

کانون نویسندگان ایران