حمله به تأسیسات نفتی عربستان و نشانه رفتن انگشت اتهام آمریکا علیه ایران در این ماجرا، بیانگر شکنندگی بیش از حدِ امنیت و ثبات در منطقۀ خلیج فارس است.
اکنون حتی آن دسته از نیروهای داخلی که نسبت به عدم وقوع جنگ در خلیج فارس ابراز اطمینان میکردند نیز متقاعد شدهاند که احتمال وقوع درگیری، دست کم به طور اتفاقی وجود دارد.
در این میان اظهارات سناتور جمهوریخواه لیندسی گراهام که نفوذ بسیاری در حزب متبوع خود دارد، عملاً زنگ خطر را به صدا در آورده است. سناتور گراهام که برخی او را به لحاظ میزان نفوذ و قدرتِ تشخیصِ استراتژیک، جانشین سناتور جان مککین میدانند، در واکنش به حملۀ حوثیها به تأسیسات نفتی عربستان خواستار تدوین دستورکاری در کاخ سفید برای حملۀ متقابل به تأسیسات نفتی ایران در صورت تداوم این رفتارها شده است.
این در حالی است که وزارت خارجۀ ایران تلاش میکند تا حد فاصل روشنی بین عملیات حوثیها و سیاست جمهوری اسلامی ترسیم کند بلکه بدین وسیله تبعات ناشی از عملکرد نیروهای یمنی دامن ایران را نگیرد. این نوع تلاش اگرچه ممکن است بین برخی از کشورها گوش شنوایی داشته باشد؛ اما آمریکا و متحدان عرباش در خلیج فارس گوششان به این نوع بحثها بدهکار نیست.
از نگاه آنها و بویژه اعضای دولت ترامپ، روحانی و وزیر خارجهاش اساساً در صحنۀ قدرت رسمی ایران نقش پوششی دارند و بخصوص سیاست خارجی را خارج از کنترل و نفوذ آنان تلقی میکنند.
از قضا برخی محافل مؤثر داخلی هم در این مورد با دولت آمریکا همرأی به نظر میرسند. آنها فارغ از ملاحظات دیپلماتیک دولت، آشکارا مبلغ و مروج این تلقی هستند که جبهۀ واحدی به رهبری ایران در سراسر منطقه شکل گرفته است که اجزاء آن شامل حزبالله لبنان، حماس و جهاد اسلامی فلسطین، شبهنظامیان مستقر در سوریه و حتی دولت اسد، حشد شعبی عراق با اضافه شدن مقتدی صدر به آنها در روزهای اخیر و بخصوص حوثیهای یمن میشود.
صرف نظر از میزان دقت این نوع ادعاها، به نظر میرسد که تبلیغ چنین سیاستی بیش از هر چیز مصرف داخلی دارد و عمدتاً به کار دلگرم کردن نیروهایی میآید که بعضاً از آیندۀ خود نگران شدهاند. با این همه، در نظام بینالملل کنونی امکان استفاده از امور خارجی در سیاست داخلی به گونهای که از چشم دیگر کشورها دور بماند و یا پیامدی خارجی در بر نداشته باشد، نزدیک به صفر است.
به همین علت، وقتی جواد ظریف در محافل دیپلماتیک میکوشد تا بین رفتار ایران و برخی گروههای شبه نظامی در سراسر منطقه تفکیک قائل شود، طرف مقابل احتمالاً پروندهای حجیم از نوشتهها و نقل قولهای بسیاری از افراد دخیل در سیاست رسمی را جلوی وی میگذارد که خلاف ادعای او را ثابت میکند!
در هر صورت، این قبیل ناهماهنگیهای داخلی که برخی آن را عامدانه و به قصد گیج کردن طرف مقابل فرض میکنند، برای دورههای مشخصی شاید تاکتیکی یکسره بیثمر نباشد، اما تداوم آن، اوضاع کلی را به طور روزافزونی شکنندهتر میکند.
آیا شکنندگی رو به تزاید وضعیت، حواسها را جمع و ارادهها را برای عبور امن از بحران قویتر میکند و یا اینکه با محاسبات نادرست، در چشم به هم زدنی کشور و منطقۀ ما در بیثباتی دامنهداری فرو میرود؟