این روزها در گوشه و کنار افرادی عمدتاً از سر مهر و بعضاً از سر کین میگویند یا مینویسند که فلانی( نگارندۀ این سطور) پیش از زندان، جسور و بیباک و پر شور و شر مینوشت؛ اما پس از زندان، محتاط و آرام و دستبهعصا مینویسد. آنها این موضوع را به ماجرای زندان نسبت میدهند و با لحنی عمدتاً دلسوزانه و بعضاً کنایهآمیز میگویند: زندان باعث تغییرش شده است!
طبعاً زندان بر آدمی تأثیر میگذارد و بر من هم گذاشته است، اما نه آن تأثیری که این دسته از دوستان تصور میکنند.
واقعیت این است که زندان اخیر، مرا نسبت به عمق مشکلات جامعۀ ایرانی آگاهتر و به کشف مکانیسم راهحل مشکلات هشیارتر کرد. با این همه، من به تصورم خودم، همان بودم که هستم. آیا جز این است که من نیز در کنار بسیاری دیگر، در پی ترویج فرهنگ مدارا، عدمخشونت، انساندوستی، مسئولیتپذیری، کثرتگرایی، انصاف، مروت، صراحت، بردباری و تعقلورزی بودیم؟ از قضا من تلاش کردهام به همۀ اینها در حد توان و مقدوراتام پایبند بمانم و اجازه ندهم که رنج زندان مرا از این اصول دور کند. در واقع آن دوستان هستند که ظاهراً این اصول را وانهادهاند و پا در وادی دیگری گذاشتهاند.
اگر این دوستان به تازگی به این نتیجه رسیدهاند که اصلاحات به درِ بسته خورده و جواب نمیهد، من که همان بهار سال ۷۹ همزمان با توقیف گستردۀ مطبوعات این را با صدای بلند اعلام کردم! اما به بنبست رسیدن اصلاحات به خودی خود، تغییر فازی ۱۸۰ درجهای را آن هم بدون اندیشیدن عمیق، تولید فکر تازه، تدوین استراتژی کارآمد و یافتن راهکار، توجیه نمیکند! اینکه افرادی با سرخوردگی از اصلاحات و اصلاحطلبان، ناگهان به هول و ولا بیفتند و با غیظ و خشم دیگران را متهم کنند و «براندازی» را هدفی سهلالوصول بدانند و ناباوران به آن را به همدستی با حکومت و کمک به استمرار وضع موجود متهم سازند؛ از چه حکایت دارد؟
براندازی چه خوب باشد چه بد، طبعاً توان و قدرت بسیار بیشتری از تلاش برای رفرم، نیاز دارد. حال مجموعۀ نیرویی که نتوانسته حکومت را به اصلاح ترغیب کند و عملاً در این مسیر شکست خورده است؛ چگونه برخی اجزای آن نیرو میخواهند آن را از بیخ و بن براندازند؟
هر مشکلی در این دنیا را باید روی میز گذاشت؛ در بارهاش بحث کرد و راهحلهای احتمالی آن را با مجموعۀ امکانات و موانع و محدودیتهای پیش رو سنجید و کم هزینهترین راه را برگزید! همینطور که نمیشود امروز گفت اصلاح و فردایش گفت براندازی!
در این میان سوءتفاهم نشود. حکومت با مشکلات عدیدهای سر به گریبان است و نارضایتی از آن هم عمیق و گسترده است. این اما به معنای قدرت یافتن اپوزیسیون و جهش توان تشکیلاتی و سازماندهی آن نیست! به واقع، دولت و جامعه و اپوزیسیون همه در کارکردهای اصلی خود ضعیفاند و از همین رو، شرایط کشور بسیار بغرنجتر از آن است که از دور به نظر میرسد و چه بسا فضا مترصد ظهور دورانی پس از جمهوری وایمار باشد. از همین رو، هر گونه رفتار غیرمسئولانه و کنش مبتنی بر خشم و کینه و نفرت و دامن زدن هیجانی به آن، میتواند خسارتی جبرانناپذیر به این جامعه وارد کند و بار دیگر پشیمانی تاریخی به بار آورد. اینها دغدغه های دائمی من بوده است؛ بنابراین من تغییر نکردهام؛ آنهایی که میگویند تغییر کردهام، خودشان تغییر کردهاند!