در ابتدای دولتِ نخستِ حسن روحانی، چه بسیار افرادی از محافل اعتدالی و اصلاحطلب، محمد رضا نعمتزاده را به عنوان «پدر صنعت پس از انقلاب» معرفی میکردند و او را فردی میدانستند که تمام صنایع ایران را مثل کف دستاش میشناسد و حضور او را مقام وزیر صنعت و تجارت و معدن، میتواند نجاتبخشِ صنعت ایران و ایجاد رونقی بیسابقه در این حوزه از اقتصاد ایران شود.
پس از گذشت مدتی از معرفی نعمتزاده به عنوان وزیر صنعت، اما زمزمههایی از همان افراد و محافل بلند شد که این وزیر پیر و ناتوان و اغلب مشغول چرتزدن است؛ مالک سهم عظیمی از کارخانههای سودده است؛ اهل رانت و قوم و خویش بازی است و به همۀ این دلایل، شایستگی ادارۀ وزارتخانۀ مهمی چون صنعت را ندارد.
این بود که در دولت دوم روحانی، نعمتزاده پی کار خود رفت و جای او به محمد شریعتمداری داده شد کسی که گفته میشد موفقترین وزیر حوزۀ اقتصادی در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی بوده و عنوان وزیر بازرگانی، نشان افتخاری نیز در همین مورد، از رئیس دولت وقت دریافت کرده است.
اینک اما آنچه در بارۀ بیلیاقتی نعمتزاده برای ادارۀ وزارت صنعت مطرح شده بود؛ در بارۀ محمد شریعتمداری هم بر سر زبانها افتاده است و بخصوص پس از بحران ارزی اخیر، دیگر کمتر کسی کفایت او را برای تصدی وزارت صنعت تأیید میکند.
همین سرنوشت برای علی ربیعی هم تکرار شد. همان محافلی که در ستایش ابتدایی خود از نعمتزاده او را «بچۀ کفِ بازار صنعت» مینامیدند؛ علی ربیعی را هم به دلیل سابقۀ کارگریاش در شرکت ارج و حضور طولانیاش در شورای مرکزی خانۀ کارگر، نه فقط بر تمام معضلات مربوط به امور کار و کارگری در ایران مسلط میدانستند؛ بلکه به دلیل پژوهشهایش در حوزۀ «فساد در جهان سوم» و آشنایی عمیقاش در مبارزه با این مقوله، بهترین فرد برای تصدی وزارت کار معرفی میکردند.
با گذشت زمان اما نقدهای همان افراد از علی ربیعی هم آغاز شد به طوری که او را به عنوان مدیری نالایق که فقط اهل زد و بند با جناح مقابل و توزیع رانت برای بقای خود است؛ سزاوار برکناری دانستند؛ اتفاقی که سرانجام روز ۱۷ مرداد از طریق استیضاح نمایندگان مجلس، صورت عملی به خود گرفت.
برای من مثل روز روشن است که هر فرد دیگری هم که جایگزین علی ربیعی در وزارت کار شود؛ چند ماه دیگر کوس ناتوانی و بیکفایتیاش بر سر هر کوی و برزن به هوا خواهد خاست!
منظورم در اینجا داوری مثبت یا منفی در مورد کارنامۀ افرادی چون نعمتزاده و ربیعی و محمد شریعتمداری نیست؛ چرا که از نزدیک در کار آنان دقیق نشدهام و با مجموعۀ امکانات و محدودیتهای پیش روی آنان به عنوان وزیر نیز آشنایی نداشتهام. غرض این است که در کشور ما دیگر نمیتوان به تعریف و تمجیدها و یا تقبیح و تعریضهای محافل سیاسی، از هر جناح و گروهش اعتماد کرد؛ چرا که به نظرم نوع تقسیم پستها به صورت مهمترین معیار و میزان داوری این گروهها نسبت به وزیران و دیگر مدیران بلندپایه در آمده است.
منظور دیگرم نیز این است که بردن این شخص و آوردن شخص دیگری در این وضع نابسامان، در بهترین حالت نوعی سرگرمی است و هیچ امری را به سامان نمیآورد.
مشکلات این مملکت مشخص و راهکار حل آنها نیز کم و بیش مشخص است. اگر کسی به واقع نسبت به این کشور دلسوزی دارد؛ بهتر است به آنها بپردازد و گرنه به سر و سینه زدن برای تغییر افراد، اگر هم از روی حسن نیت باشد؛ آب در هاون کوبیدن است!