محمدجواد روح، روزنامهنگار
آقای حسن روحانی، رییسجمهور، در جریان سفر خود به سوییس اعلام کرده که در صورتی که ایران نتواند نفت خود را بفروشد؛ دلیلی ندارد دیگر کشورهای منطقه هم بتوانند نفت بفروشند.
معنای اظهارات روحانی روشن است. همان منطقی که در دوران جنگ هم به کار رفت و در دوران شدت گرفتن تحریمهای هستهای هم تلاش شد به کار رود؛ بستن تنگه هرمز بر روی نفتکشهای حامل نفت عربستان، عراق، کویت و امارات.
هر دو تجربه خیلی زود شکست خورد و حتی میتوان گفت به ضد خود تبدیل شد. تهدید ایران علیه نفتکشهای کشورهای عربی حامی صدام در دوران جنگ، نهتنها معادلات را به نفع ایران تغییر نداد، بلکه بهانه و بستر لازم برای پررنگ شدن حضور ناوگان دریایی آمریکا و متحدانش در خلیج فارس تحت عنوان اسکورت نفتکشها را فراهم آورد؛ رخدادی که در ادامه با حمله به هواپیمای مسافربری ایرانی و انفجار سکوهای نفتی، عملا ایران را به پذیرش قطعنامه وادار کرد.
در دوران مواجهه ایران و قدرتهای جهان بر سر پرونده هستهای هم، راست رادیکال با سخنگویی روزنامه «کیهان» مدتها نسخه «خروج از NPT و بستن تنگه هرمز» را میپیچید و از دستگاه سیاست خارجی و تیم مذاکرهکننده ایران (حتی در دوران احمدینژاد) بابت تردید و دودلی در دست زدن به این «اقدام انقلابی» انتقاد میکرد.
با این حال، «بستن تنگه هرمز» گزینهای نبود که ایران به سمت آن نرفته باشد. ریچارد نفیو، نویسنده کتاب «هنر تحریمها: نگاهی از درون میدان» و مسئول تیم طراحی تحریمهای علیه ایران در دوره دوم اوباما، روایتی از این اتفاق ارائه کرده است.
نفیو با اشاره به تلاشهای آمریکا برای شکل دادن اجماع جهانی علیه ایران مینویسد: «موضعگیریهای متخاصمانه خود ایران خصوصا از دسامبر ۲۰۰۱ تا ژانویه ۲۰۱۲ توانست ریسک و خطر مربوطه را بیشتر به دنیا نشان دهد و جامعه جهانی را متقاعد کند که باید اجبار بیشتری بر ایران اعمال شود تا این کشور با برنامه تحریم همکاری بیشتری داشته باشد. در پایان ماه دسامبر مقامات ایرانی مواضعی را اتخاذ کردند که نشان میداد خواهان بستن تنگه هرمز هستند، یعنی تنگهای بسیار حیاتی برای کل خلیجفارس... این موضعگیریها باعث شد جنگ لفظی میان ایران و آمریکا در هفتههای بعد از آن شکل گیرد. البته تنشها نهایتا فروکش کرد که بخشی از آن به دلیل عقبنشینی خود ایرانیها از این جنگ لفظی بود. به نظر میرسد پیغام و پسغامها از کشورهای مهم خارج از منطقه خصوصا چین و هیأتهایی که در آن زمان به منطقه اعزام شد؛ توانسته باشند ایران را متقاعد کنند که در این زمینه تا حدودی عقبنشینی کند». (صص ۸۳ – ۸۲).
در واقع، تهدید به بستن تنگه هرمز (و نه حتی بستن واقعی آن) در دوران پرونده هستهای، بیش از آنکه خطری برای طرف مقابل باشد؛ بسترساز احساس جدی بودن خطر ایران در نزد افکار عمومی و سیاستمداران جهان و تسریع روند همراهی آنها با تحریمهای آمریکا شد.
بنابراین، نه تجربه دوران جنگ و نه تجربه دوران پرونده هستهای نشان نمیدهد که تهدید (و یا اقدام) ایران برای بستن تنگه هرمز، موجب تضعیف موقعیت آمریکا و یا متحدان منطقهای آن میشود؛ بلکه بالعکس، بر مشروعیت بینالمللی اقدامات آمریکا علیه ایران (چه در شکل حضور نظامی در آبهای خلیج فارس و چه در شکل ایجاد اجماع جهانی برای تحریم ایران) میافزاید.
با این نگاه، گفتارهای اخیر حسن روحانی که نشانههایی از همراه شدن او با جریان مخالف برجام را بروز میدهد؛ این نگرانی را ایجاد میکند که رییسجمهور همچون عرصه سیاست داخلی و اقتصاد که هر روز شاهد اتخاذ سیاستهای غیرمنطقی و متناقض دولت او هستیم؛ در عرصه سیاست خارجی هم، از جاده منطق و خرد دور شده است.
طرح شعارهایی همچون «اجازه صادرات نفت شما را هم نمیدهیم» و یا تهدید به بستن تنگه هرمز، البته یک پشتوانه منطقی هم دارد و آن، جز این نیست که حکمرانان ایرانی (اعم از محمود احمدینژاد یا حسن روحانی) وقتی از مسیر اعتمادسازی با جهان خارج شوند و با پیروی از تندروها، الگوی برجام را در میانه راه وانهند و ابزار مذاکره را تخطئه کنند؛ در مسیری میافتند که نقطه پایان طبیعی و بدیهی آن، طرح چنین تهدیدهایی است.
اصولا برای کشوری که سهمی از اقتصاد جهانی ندارد و هر روز به دلایل ایدئولوژیک و شبهناسیونالیستی دری از درهای ارتباط با جهان را بر روی خود میبندد و معاهدات و تجربیات بینالمللی را نفی میکند؛ تنها نقطه اتصالش با دنیا، همین نفت و تنگه هرمز میشود.
اگر تحریم نباشیم، تنها ارتباطمان با دنیا فروش حداکثر دو میلیون بشکه نفت است و اگر تحریم باشیم؛ ابزاری جز تهدید به بستن تنگه هرمز برای مقابله و واکنش نداریم.
توهمات و شعارها را کنار بگذاریم. ما این هستیم؛ کشوری با دستهای خالی و دستهایی روشده برای دیگران. به همین خاطر، فارغ از اینکه رییس دولت چه کسی باشد؛ با حرفها و تهدیدهای تکراری به مصاف میرویم. نتیجه این نبرد، پیشاپیش روشن است...