شورای سردبیری جامعه نو
سلبریتیها در حال فتح کشورند. سیاستمداران ورشکسته از هنرپیشههای سینما و خوانندهها و کشتیگیرها سیلی میخورند و میدان را برای آنها وامیگذارند. این عاقبت عواممالیکردن عرصه سیاست در ایران است.
یک روز پس از اختصاص صفحه اول تقریبا همه روزنامهها و از جمله پرتیراژترین روزنامه اقتصادی کشور به مرحوم ناصر ملک مطیعی (که دلیل آن قابل درک است) فضای خبری آکنده از اخبار پاسخهای رد دعوت به افطاری حسن روحانی توسط هنرپیشههای سینما است. نهضت ما به افطاری نخواهیم رفت راه انداخته و سیلی به روحانی زدهاند. افزایش شهرت و محبوبیت، این بار از این طریق. البته سیاسیون هم مستحق چنین لگدهایی هستند.
پدیده افزایش نفوذ اجتماعی چهرههای موسوم به سلبریتی در همه جای جهان وجود دارد. آنها غالبا موردتقلید و محبوبند و اگر مثلا مارک خاصی از ساعت یا لباس را استفاده کنند به علت تقلید عوام از آنها، آن مارک بخصوص بازار خوبی پیدا میکند. به همین علت هم هست که از حدود یکصدسال پیش سرمایهداری مصرفگرا از تصویر هنرپیشهها در آگهیهای تبلیغاتی برای افزایش فروش کالاهای خود سود برده است. حضور هنرپیشهها و ورزشکاران در سیاست هم با همین فرمول صورت گرفته و در هنگام تبلیغات انتخاباتی سیاستمداران از عکس گرفتن با آنها سود بردهاند. برخلاف شهروندان عادی، هرکدام از سلبریتیها معادل تعدادی رای هستند: هزار، یا ۱۰۰هزار، یا حتی شاید یک میلیون. خیلی خوب است.
قضیه اما به این ختم نمیشود. در نقطه اوج این آمیزش، رانالد ریگان هنرپیشه محبوب در کسوت عضو حزب جمهوریخواه ایالات متحده به ریاست جمهوری میرسد.(البته پس از آلوده شدن به نجاست شهادت بر کمونیست بودن برخی اهالی هالیوود در دوران پیگردهای مک کارتی) و ایزابل پرون در آرژانتین رئیس جمهور میشود. البته ما هنوز اینقدر پیشرفت نکردهایم.
این رده از شهروندان در ایران فعلا در حال تبدیل شدن به عناصر موثر سیاسی هستند. گسترش این نفوذ با فعال شدن سلبریتیها و بویژه هنرپیشهها برای دفاع از حقوق صنفی شروع شد. نخستین حضورهای غیر از پرده سینما برای خواهش از مردم بود تا سی دی تکثیرشده فیلم نخرند. اما به تدریج حضور آنها به عرصه سیاست کشید. مشاوران آدمهای مهم سیاسی آنها را به دیدارها دعوت کردند تا مقبول بودن شخصیتها نزد هنرپیشه و ورزشکار را در تلویزیون به رخ مردم بکشند. اما هر استفادهای هزینهای دارد. عدهای از این جماعت هم حاضر به این سوء استفاده از خودشان نشدند و طرف مقابل را سنگ روی یخ کردند. نیمی از انگیزه رد اخیر دعوت روحانی به همین دلیل است.
در طول این تعاملات، سلبریتیها در حال افزایش وزن و اعتبار خود در مقابل سیاسیون بودهاند. با تکیه بر ابعاد سیاسی تضییقات اعمال شده بر هنرمندان و ورزشکاران(مانند سانسور، ممنوع الکاری، منع کردن از مسابقه)، آنها به تدریج وزن سیاسی پیدا کرده و در مسابقه با سازمانهای حکومتی (مانند هلال احمر، در جمع آوری کمک) اعتبار سیاسی هم پیدا کردهاند. حق اظهار عقیده در مورد همه مسائل سیاسی کشور توسط همه شهروندان که حق سلبریتیها هم هست، حالا نزد انها ابعاد گستردهای مییابد. درست مانند همان رایی که در حد هزار یا صد هزار یا میلیون میتوانستند با خود داشته باشند.
اما عرصه سیاست همیشه زمان شور انتخاباتی نیست که دو چهره مثبت و منفی نسبی روبروی هم قرار گیرند. در عمل، عرصه سیاست غالبا مه آلود ، مبهم و پیچیده است. گاهی حسن نیت یک شخص نا آگاه به پیچیدگی سیاست نتایج بد میزاید. همین جاست که خطر عمده کردن نقش سلبریتیها خود را نشان میدهد. مثلا دیروز مشاهده شد خانم هنرپیشهای برای آقای روحانی پیام گذاشته که من به افطاری شما نمیآیم و به جای من یک زندانی سیاسی را دعوت کنید. البته این سیلی حق مسلم جناب روحانی و گروهی است که او را در زمینه رابطه با جامعه اداره میکنند، ولی وقتی ان خانم چنین متلک سنگینی(که رسانههای مخالف روحانی و خارجی با شعف آن را پوشش دادند) میپراند، عوام فکر میکنند آن زندانی سیاسی را روحانی به زندان انداخته است.
سرجمع، این خاک پاشیدن به چشم جامعه به زیان منافع مردم است که میدانیم نفع عمومی آنها حمایت از دولت روحانی در مقابل فشار جنگطلبان، فرهنگستیزان، و به زندان اندازان دانشجویان و فعالان مدنی و روزنامه نگاران و... هنرمندان است. عاقبت سیاستمدار شدن هنرپیشهها، چنین گافهای مضری است.