این روزها به مناسبت ماه رمضان مراسم و ضیافتهای افطاری برقرار است، از جمله دعوت مسئولان ارشد نظام از اقشار مختلف جامعه که واکنشهای مثبت و منفی فراوانی برانگیخته، همانند دعوت رئیس جمهور از دانشجویان و هنرمندان کشور.
به همین دلیل، شبکههای اجتماعی پر شده از نوعی واکنشهای منفی و عدم استجابت دعوت حسن روحانی. بهانه عدهای این است که فرد منتخبشان نتوانسته به تمام یا اغلب وعدههای انتخاباتی خود جامهی عمل بپوشاند و از جمله وضعیت معیشتی مردم را بهبود بخشد.
فرض محال، محال نیست. فرض کنید که دفتر رهبری کارت دعوتی برای تمام هنرمندان کشور ارسال و آنها را به ضیافت شام دعوت کند. در این مراسم ابتدا نماز جماعت به امامت آقای خامنهای برگزار میشود، افطاری میدهند و در پایان امکان ابراز نظری هم برای حاضران- چه منتخب، چه اتفاقی- فراهم میآید.
البته این دعوت نامهها اغلب به نام است یا دارای شماره شناسایی خاص که از مدعو خواسته میشود، آن را همراه داشته باشد و در زمان ورود تحویل دهد! به این ترتیب مشخص میشود که از میان هنرمندان دعوت شده چه کسانی لبیک گفته و چه افرادی غیبت موجه یا ناموجه داشته اند!
حال این پرسشها قابل طرح است که در این وضعیت خاص، چند درصد هنرمندان در ضیافت افطاری شرکت میکنند؟ چه تعدادی پیشاپیش در فضای مجازی اعلام میکنند که این دعوت را به این دلایل خاص نمیپذیرند؟ و چه کسانی از این فرصت برای بیان نقطه نظرها و انتقادهای خود در خصوص چهل سال استقرار جمهوری اسلامی و نزدیک سه دهه رهبری آقای خامنهای یا هشت سال ریاست جمهوری محمود احمدینژاد یا پنج سال ریاست جمهوری حسن روحانی بهره میبرند؟
اگر من جای یکی از این هنرمندان بودم و چنین دعوتنامهای دریافت میکردم- چه از رئیس جمهور و چه دفتر رهبری- با وجود تمام انتقادهایی که به جمهوری اسلامی داشته و دارم، در آنها شرکت میکردم.
برای این اقدام و چرایی عدم استفاده از روش بایکوت و تحریم چند دلیل ملموس و روشن دارم، علاوه بر احتمال انجام ابراز نظر صریح در برابر بالاترین مقامهای کشور! از جمله:
اول این که هنوز خام و جوان نیستم که با مسائل سیاسی و اجتماعی به صورت احساسی برخورد کنم و تنها روش ممکن و مؤثر را قهر و تحریم بدانم، به ویژه که در این سالها اغلب از آن بهرهای نبردهایم!
دوم از این فرصت استفاده میکنم تا حرف دلم را به صورت صریح و علنی، و آن گونه که بزرگان سفارش کردهاند بیلکنت، در حضور مقامهای جمهوری اسلامی بگویم. نه این که امر به معروف و نهی منکر سلطان را، به شکل نوشتن یادداشت در فضای مجازی یا اظهارنظر کوتاه در تلگرام، توئیتر یا... بیان کنم!
سوم آن چه را یک دانشجوی جوان در برابر رهبری بیان کرده، من هم به زبانی دیگر عنوان کنم. حتی در همین حد که «سحر مهرابی»، دوشنبه شب در دیدار گروهی از نمایندگان منتخب دانشجویان دانشگاههای مختلف با رهبر جمهوری اسلامی شجاعانه بیان کرد و از آقای خامنهای خواست که در شرایطی که مسئولیت دارد، در قبال انتصابها، دستورها و... پاسخگوی عملکرد خود باشد، البته نه با پاسخهای «فرمایشی».
مگر دیگران، از جمله هنرمندان در این گونه ضیافتها نمیتوانند از «حصر غیرقانونی رهبران جنبش سبز» بگویند و از ظلمی که بر «زنان و مردان محبوس در زندانهای ایران» میرود؟ آنها قادر نیستند پشت تریبون رسمی در مورد «نقض مکرر قانون اساسی و عدم امکان اجرای بی تنازل آن» و «نبود انتخابات آزاد در شرایط تحمیل فانون نظارت استصوابی و دخالتهای همه جانبه احمد جنتی» سخن برانند؟
یا دست کم به تکرار این حرفهای «سحر» عزیز بپردازند که «نقض حق برگزاری اجتماعات، تعرض مکرر به حق آزادی بیان، محدودسازی روزافزون حق دسترسی آزاد به اطلاعات با اعمال فیلترینگ غیرقانونی و برخورد با مطبوعات، همه و همه فضایی را به وجود آورده که اعتراض مدنی و قانونی به عنوان انتخابی ساده و ممکن از دسترس شهروندان خارج شده است.»
چهارم و ...
و در نهایت، شاید بتوانم آن چه را آقای «نوری اعلا» در رد دعوت افطاری رئیس جمهور، به طنز بیان داشته، به صورت جدی بگویم: هنرمندان سرزمینام آزادند که دعوت نفر دوم مملکت را رد کنند. در مُلکی که به پاسباناش نمیتوان «نه» گفت! در مملکتی که خبرنگار میلیاش وقتی سخن باب میلاش نمیشنود، تهدید به «نگهداری» میکند. «نه» گفتن بدون هزینه به رییسجمهوری، در این شرایط «تشکر» دارد.
خلاصه، در این شرایط خاص حاکم بر کشور و با تمام محدودیتهایی که در وضعیت «حاکمیت دوگانه» در جمهوری اسلامی متصور است و محدودیتهایی که رئیس جمهور برای اجرای وعدههایش دارد، میتوان با این دعوتها و چنین فرصتهایی که برای انتقادهای حضوری وجود دارد، به گونهای دیگر برخورد کرد.
کافی ست نگاهی به خبرهای این روزها بیندازیم، در مورد «دو دیدار، دو نسل، دو برخورد مختلف»!