شواهد و قرائن نشان میدهد که دونالد ترامپ در انتهای اردیبهشت ماه، آمریکا را از توافقنامۀ برجام خارج میکند.
این خروج احتمالاً از طریق نوعی توافق با اتحادیۀ اروپا صورت میگیرد؛ بدین صورت که آمریکا ضمن کناره گیری از برجام، تمام تحریمهای هستهای ایران را به نقطۀ نخست خود برنمی گرداند و از این طریق، فرصتی در اختیار اروپاییها میگذارد تا با نوعی تنفس مصنوعی، از مرگ کامل برجام جلوگیری کرده و در همان حال، ایران را به اصلاح مفاد آن متقاعد سازند.
این وضع، قدرت چانه زنی اروپا در مذاکره با ایران را بسیار بالا میبرد؛ به طوری که سرنوشت غایی برجام نهایتاً به تصمیم آنها گره میخورد. در حقیقت، آنچه اروپا از ایران میخواهد چندان توفیری با خواست آمریکا ندارد؛ از این رو، تصمیم اروپا نیز در نهایت به سیاست ایران برای نشان دادن نرمش و یا مقابله با خواست آنان بستگی پیدا میکند.
در ایران اما سخنان متفاوتی از محافل مختلف رسمی شنیده میشود. عدهای بر این باورند که خروج آمریکا از برجام به معنای نابودی این توافقنامه است و بنابراین ایران هم باید فوری از آن خارج شود. خروج ایران از برجام اما به چه معنی است؟ بازگشت به شرایط قبل از برجام؟ یعنی افزایش پرشمار سانتریفیوژها و غنی سازی ۲۰ درصدی اورانیوم؟ طبعاً چنین حرکتی، تحریمهای بین المللی را نیز به شرایط قبل از برجام یعنی به سطح تحریم خرید نفت و و بانک مرکزی برمی گرداند.
برخی بر این تصورند که بازگشت تحریمها بدان سطح، دیگر امکانپذیر نیست؛ اما میتوان از آنها پرسید؛ هنگامی که راه اندازی سانتریفیوژها و غنی سازی 20 درصد امکانپذیر باشد چرا بازگشت تحریمها امکانپذیر نباشد؟
برخی دیگر بر این باورند که ایران تاب تحمل تمام تحریمها و گذر موفقیت آمیز از آنها را دارد. از این دسته از افراد هم میتوان پرسید که اگر چنین تاب و تحملی وجود داشت؛ چرا در همان سال ۹۲ تدابیر مربوط به آن، به کار گرفته نشد و مذاکرۀ مستقیم با آمریکا و تعلیق بسیاری فعالیتهای هستهای و امضای برجام پیش آمد؟
این در حالی است که از محافل رسمی نزدیک به دولت روحانی، زمزمۀ تداوم حیات برجام از طریق همکاری اروپا و بدون نیاز به آمریکا هم به گوش میرسد.
اروپا اما مدافع بیقید و شرط تداوم بقای برجام نیست و هدف خود را تعدیل و تغییر مفاد آن از راه مذاکره و بخصوص تغییر سیاست منطقهای ایران در خاورمیانه و تحول جدی در پارهای سیاستهای داخلی قرار داده است.
حال آیا دولت از اختیار و توانایی لازم برای دستیابی به توافق تازهای با اروپا بر سر موضوعات فوق برخوردار است؟ اگر هست؛ بر اساس کدام قرائن؟ و اگر نیست؛ با کدام چشم انداز از بقای برجام با همکاری اتحادیه سخن میگوید؟
در مجموع به نظرم نوعی بلاتکلیفی و بیتصمیمی در نهادهای حاکم در بارۀ چگونگی برخورد با خروج آمریکا از برجام و نوع تعامل با اتحادیۀ اروپا دیده میشود. ادامۀ بی تصمیمی در این باره، نه فقط چاره ساز نیست؛ بلکه دیگر امکانپذیر هم نیست! بنابراین لحظۀ رویارویی با واقعیت فرا رسیده است.