ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 27.01.2018, 10:03
محمدرضا تاجیک: اصلاحات باید به اصل خود بازگردد

روزنامه آرمان:

«چه بایدکرد؟ این سوالی تاریخی است که در مقاطع مختلف در جریان اصلاحات و به‌ شکل‌های مختلف مطرح شده است. امروز اما گفتمان اصلاح‌طلبی در یک بزنگاه تاریخی سرنوشت‌ساز قرار گرفته که سرنوشت نسل آینده ایران را مشخص خواهد کرد. نسلی که به نظر می‌رسد با نسل‌های گذشته متفاوت خواهد بود و دغدغه‌ها و مطالباتی را دنبال خواهد کرد که فاصله معناداری با مطالبات نسل‌های گذشته خواهد داشت. از سوی دیگر، اتفاقات اخیر در کشور دولت حسن روحانی و جریان اصلاحات را در شرایط خطیری قرار داده و با بالا رفتن مطالبات مردم از اصلاح‌طلبان و دولت به نظر می‌رسد تنگناها و مخاطره‌ها در آینده بیشتر از گذشته خواهد بود. به همین دلیل و برای پاسخ به این سوال تاریخی در شرایط امروز با دکتر محمدرضا تاجیک، تئوریسین برجسته جریان اصلاحات گفت‌وگو کردیم. دکتر تاجیک در این گفت‌وگو برای برون‌رفت از وضعیت موجود و حرکت‌ رو به جلو، بسته فکری استراتژیک و راهبردی را برای اولین‌ بار مطرح می‌کند که می‌تواند در بسیاری از مسائل در آینده و سرنوشت جریان اصلاحات تاثیرگذار باشد.

در ادامه متن گفت‌وگوی دکتر محمدرضا تاجیک را با «آرمان» می‌خوانید.

با قرار گرفتن جامعه ایران در مسیر دموکراسی به صورت طبیعی تعارض‌های اجتماعی آشکار شده و در کنار آن تشکل‌های مطالبه‌گر شکل گرفته که عمدتا نیز مشی لیبرالیستی در پیش گرفته‌اند. این در حالی است که طبقات پایین جامعه به دلیل عدم توانایی‌ حرکت در پروسه دموکراسی ترجیح می‌دهند همچنان یک دولت سر کار باشد که به صورت دفعی و در کوتاه‌مدت به مطالبات آنها پاسخ بدهد. اگر از این منظر به ناآرامی‌های اخیر نگاه کنیم دیدگاه شما چیست؟

برای پاسخ به این سوال در ابتدا باید به وضعیت جهان توجه کنیم. به قول «هملت» در شرایط کنونی «جهان از کوره در رفته است.» یکی از دلایل از کوره در رفتن جهان، شتابی است که ما در زمانه خود تجربه می‌کنیم. امروز تغییرات اجتماعی، اقتصادی، هویتی و سبک زندگی به مراتب از تدبیر مدیران جامعه سریع‌تر حرکت می‌کند. در نتیجه بین تغییر و تدبیر یک شکاف ایجاد شده است. این تغییرات مردم جوامع مختلف را اعم از این که در «جامعه دینی» زندگی کنند یا «سکولار»، در جامعه «سنتی» زندگی کنند یا «مدرن» به تعبیر «هایدگر» به جهانی دیگر پرتاب می‌کند. در این جوامع رفتارهای اجتماعی، مقتضیات و آمال و آرزوها متفاوت است. این در حالی است که در جهان کنونی حکومت‌ها در یک نقطه منجمد شده‌اند و حالت «مومیایی» پیدا کرده‌اند و این «پرتاب‌شدگی» و شتاب را فهم نمی‌کنند. نگاه حکومت‌ها در جهان امروز تنها به نوع نگاه و ایماژ خود محدود شده است. این در حالی است که جهان امروز همواره در حال تغییر و تطور است. این تغییرات در جوامع همراه با تقاضاهایی است که هنگامی که این تقاضا برآورده نمی‌شود به تعبیر لکان دچار«تروما»، سرخوردگی و سرگشتگی می‌شود و آمال و آرزوهایش سرکوب می‌شود. با این همه، این سرکوب دوباره و به‌ شکل دیگری مانند«شورش» بازمی‌گردد. این امر سرکوب شده تنها امر سرکوب شده اقتصادی نیست، بلکه امر سرکوب‌شده شخصیتی، فرهنگی و هنری است که به شکل‌های مختلف تحقیر شده که در یک فرصت مجال بازگشت پیدا می‌کند. این در حالی است که این بازگشت، رنج‌آور و خشن خواهد بود. ما باید در ابتدا به این سوال پاسخ بدهیم که نسل کنونی جامعه ما به کدام جهان پرتاب شده و اقتضائات طبیعتش چیست. جامعه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم به شکل «هندسی» در حال حرکت است. این در حالی است که تدبیرهای جامعه در اوج خود و در بهترین حالتش به صورت «حسابی» حرکت می‌کند. تدبیرها از یک به دو و سپس سه و بعد چهار می‌شود. این در حالی است که تغییرات ابتدا ۲۰ است، سپس ۵۰ می‌شود، به یک‌ باره به ۱۵۰ می‌رسد و در نهایت ۳۰۰ می‌شود و این رویکرد همچنان ادامه پیدا می‌کند. به نظر من تدبیرها باید هر چه زودتر خود را با تغییرات هماهنگ کند. اگر این اتفاق رخ ندهد تغییرات خود را به شکل خشن و نامناسبی نشان خواهد داد.

ناآرامی‌های اخیر به چه میزان به واکنش طبقات اجتماعی در ایران به پروسه جهانی شدن ارتباط دارد؟ آیا عدم توانایی انطباق برخی از گروه‌های اجتماعی در ایران با پروسه جهانی شدن سبب واکنش تند و خشن شده است؟

مرزهای بین جوامع بر اثر جهانی شدن«شیشه‌ای» شده و انسان‌ها «کثیرالمسافره» شده‌اند. مردم جوامع مختلف هر لحظه مشاهده می‌کنند که در جهان چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است و جهان دچار چه تغییراتی می‌شود. مردم جهان به صورت لحظه‌ای مشاهده می‌کنند که «صنعت فرهنگی»، «صنعت شادی» و «صنعت لذت» چه کالاهایی را تولید می‌کنند. مردم جوامع مختلف همچنین مشاهده می‌کنند که مردم دیگر جوامع به چه شکلی از این تولیدات استفاده می‌کنند و خودشان با چه کمبودهایی در این زمینه مواجه هستند. «تد رابرت گر» نام این را «محرومیت نسبی» گذاشته است. در نتیجه مردم جوامع مختلف میزان استفاده خود از لذت وشادی را با جوامع دیگر مقایسه می‌کنند و تغییرات در این زمینه را به صورت لحظه‌ای رصد می‌کنند. شرایط جهانی امروز مانند گذشته نیست. دکتر شریعتی در این زمینه عنوان می‌کند، شرایط جهان مانند گذشته نیست که عده‌ای در یک دره زندگی کنند و فکر کنند که تمام جهان در این دره خلاصه می‌شود. امروز نمی‌توان جهان را در جامعه خود خلاصه کرد. مردم جامعه به شکلی‌های مختلف و از جمله از طریق فضای مجازی شرایط جوامع دیگر را رصد می‌کنند و کمبودهای زندگی خود را متوجه می‌شوند. در نتیجه یک شکاف دوم بین «ذهنیت» و «عینیت» انسان‌ها ایجاد شده است. مردم جامعه در ذهنیت خود با رویت جوامع دیگر جوامعی را برای خود تصور می‌کنند که از نظر سبک زندگی، فرهنگی و اقتصادی در مرحله ممتازی از زندگی هستند. با این همه، هنگامی که ذهنیت شکل گرفته خود را با عینیت جامعه تطبیق می‌دهند با نوعی شکاف مواجه می‌شوند. به همین دلیل نیز شکاف بین ذهنیت و عینیت بحران‌زاست و تولید نارضایتی، نارضامندی، محرومیت نسبی، طغیان و شورش می‌کند.

پس از ناآرامی‌های اخیر، دولت حسن روحانی و همچنین جریان اصلاحات تحت فشارهای بیشتری نسبت به گذشته قرار گرفته‌اند. این در حالی است که بدنه جریان اصلاحات نیز پس از مشاهده برخی رویکردهای دولت و همچنین عدم موفقیت نسبی اصلاح‌طلبان در مجلس با نوعی ناامیدی نسبت به آینده مواجه شده است. به نظر شما در این شرایط چه باید کرد؟

من نه می‌توانم و نه می‌خواهم که تجویزی برای دولت داشته باشم. با این همه، بر اساس یک تعهد اخلاقی عنوان می‌کنم که دولت باید دولتی کند، حکومت‌مندی‌کند، دولت باید وارد نگاه احساسات، هیجانات و مطالبات مردم شود. از سوی دیگر دولت باید به درون انسان‌ها ورود کند و نه صرفا برون انسان‌ها. دولت باید از نقش «اپوزیسیونی» به وضعیت «ابرپوزیسیونی» جامعه تغییر نقش بدهد و به جای این که بخشی از مشکلات جامعه باشد به بخشی از راه حل مشکلات جامعه تبدیل شود. با این همه، برای برون‌رفت جریان اصلاحات از وضعیت کنونی من یک استراتژی چندگانه را تدوین کرده‌ام که به واسطه آن ما می‌توانیم گفتمان اصلاحات را در دهه پنجم انقلاب اسلامی بازتولید کنیم. جریان اصلاحات همچنان باید به عنوان یک آلترناتیو برتر در جامعه وجود داشته باشد و گفتمان و افق معنایی خود را حفظ کند.

در مرحله نخست اصلاح‌طلبان باید پا را از روی «مین» ذهنی خود بردارند. مفروض این دسته از اصلاح‌طلبان نیز این است که اگر پا را از روی این مین بردارند نه از تاک نشانی خواهد بود و نه از تاک نشان. به همین دلیل نیز در این مرحله قفل شده‌اند و توانایی برون‌رفت از این وضعیت را ندارند. این یک مین گفتمانی، کنشی و نظری است. به همین دلیل اگر به دنبال شکوفایی و طراوت هستیم، در مرحله نخست باید پا را از روی مین برداریم. باید به گفتمان اصلاحات با توجه به دغدغه‌ها و مطالبات نسل جدید متمم زد. جریان اصلاحات در تدوین گفتمان اصلاحات چندان موفق نبوده است. این در حالی است که نیاز است که گفتمان اصلاحات با توجه به ذائقه نسل جدید بازتدوین و بازتقریر شود. به همین دلیل باید شجاعت داشت و پا را از روی مین برداشت.

دوم این که اصلاح‌طلبان باید از دنیای فانتزی خود خارج شوند. دنیای فانتزی مبتنی بر وهم و خیال است. این در حالی است که باید این نکته را بپذیریم که همه چیز بر اساس وهم و خیال حادث نخواهد شد. به همین دلیل باید واقعیت‌های جامعه را به آن شکلی که وجود دارد درک کرد. نباید نقشی را طراحی کرد که جامعه باید خود را با نقش تطبیق بدهد و نه نقش با جامعه. به همین دلیل اصلاح‌طلبان باید از فضای فانتزی که دور خود تنیده اند خارج شوند.

سومین گام امتناع و تخطی نقادانه از خود اکنون ماست. ما باید گذشته خود را بررسی کنیم که در کجا دچار کژراهه شدیم که در خیزش اخیر اجتماعی با همه گوناگونی که داشت از جریان اصلاحات عبور شد. افق معنایی خیزش اخیر در جامعه ما در برخی نقاط بین همه گروه‌های اجتماعی مشترک بود و یکی از این اشتراکات عبور از گفتمان اصلاحات بود. این اتفاقی بزرگ بوده و هنگامی که در یک فضای ناهمگون یک اتفاق همگون رخ می‌دهد دارای بار معنایی زیادی است. اصلاح‌طلبان باید تلاش کنند وضعیت اکنون خود را بنویسند و بازتقریر کنند و در گذشته‌ها باقی نمانند. نباید در گذشته زیبا باقی ماند، بلکه باید به فکر اکنون و بازنویسی گفتمان برای امروز بود. در دهه پنجم انقلاب، گفتمان‌هایی در جامعه ما دارای استعداد هژمونی هستند که دارای گزاره‌های کنشی باشند. ما باید بپذیریم که دوران بازی با کلمات روشنفکرانه و فریبا گذشته است. امروز کلام و معنا باید به صورت کنش، استراتژی و راه برون‌رفت عمل کند. گفتمان اصلاحات باید بتواند مشکلات مردم را حل کند و نه این که آن را به دور زر ورق بپیچاند و پشت ویترین قرار دهد. دوران کنار هم قرار دادن دیدگاه‌های متفکران مدرن و پست مدرن در قالب یک گفتمان به پایان رسیده است و دیگر جوابگوی مشکلات جامعه نیست. در گام بعدی اصلاح‌طلبان باید یک نوع غربالگری درونی داشته باشند تا سره از ناسره و «یاران غار» از «خاران راه» تشخیص داده شود. نباید اجازه بدهیم برخی برای رسیدن به قدرت از گفتمان اصلاحات استفاده ابزاری کنند. برخی در سال‌های اخیر به شکل‌های مختلف چهره لطیف جریان اصلاحات را خدشه‌دار و تیره و تار کرده‌اند و آن را در منظر افکار عمومی و نسل جدید مخدوش کرده‌اند.

گام بعدی این است که باید برخی اصلاح‌طلبان را محدودتر کرد و «منطقه فراغی» برای بازیگری نسل بعدی ایجاد کرد. قرار نیست هر نقشی که بر تابلو اصلاح‌طلبی کشیده می‌شود توسط یک عده خاصی کشیده شود و قدرت همیشه در دست یک عده خاص قرار داشته باشد؛ قرار بوده جریان اصلاحات فرایندی را طی کند که در این فرایند گردش نخبگان در جامعه ایجاد شود. امروز نسل جدید جریان اصلاحات دچار سرخوردگی شده و احساس می‌کند از آن تنها برای تصاحب قدرت و به عنوان یک ابزاراستفاده شده است.در این پروسه نیز نوعی تقسیم‌بندی صورت گرفته است.

گام بعدی این است که اصلاح‌طلبان باید با ایجاد یک «آگورا» یا میدان سیاسی بین خود و نسل بعدی دیالوگ نقادانه برقرار کنند. در این «آگورا» نیز باید یک فضای نقادانه «بین نسلی» برقرار شود. نسل جدید باید عنوان کند که در کجا با گفتمان گذشته و خمودگی‌های گفتمانی نسل گذشته مشکل دارد تا شرایط برای تغییر رویکردها به وجود بیاید. اصلاحات باید به اصل خود بازگردد. من اصلاح‌طلب را «من اندیشنده نقاد» تعریف می‌کنم. این نقد باید درباره خود فرد نیز جاری باشد و صرفا به نقد دیگران نمی‌پردازد. یک اصلاح‌طلب از نقد خود به بلوغ می‌رسد. به نظر من جریان اصلاحات دیری ‌است از خود اصیلش فاصله گرفته و جای خود را به یک خود کاذب شبه ایدئولوژیک داده است. این گفتمان کاذب نقد را به خود نمی‌پذیرد و تلاش می‌کند نقاد خود را حذف کند. به همین دلیل ما باید زنگار از رخ زیبای اصلاح‌طلبی برداریم و به قول مولانا «ممتاز» کنیم. بدون شک این چهره زنگار گرفته نمی‌تواند با نسل بعدی رابطه برقرار کند. و گام آخر این است که باید گره‌ای که برخی بین «کاکُل» اصلاح‌طلبی و «دُم» برخی جریان‌های «در قدرت» زده‌اند باز شود یا این که «شُل» شود. به همین دلیل است که هر چه در مناسبات قدرت اتفاق می‌افتد در نهایت به نام جریان اصلاحات تمام می‌شود. این جریان‌ها در گذشته نشان داده‌اند که حاضر نیستند در مواهب حضور در قدرت با جریان اصلاحات مشترک باشند اما در بزنگاه‌ها همه هزینه‌ها و ضررها را به سمت جریان اصلاحات «هُل» می‌دهند. به همین دلیل جریان اصلاحات باید یک فاصله انتقادی با این جریان‌های حاضر در قدرت ایجاد کند.

چرا شما معتقدید در ناآرامی‌های اخیر همه گروه‌های اجتماعی از جریان اصلاح‌طلبی عبور کردند؟

بی‌تردید «چهره‌ای در زیر دارد آنچه در بالاست.» اعتراضات اخیر از یک گذشته تاریخی برخوردار است و به صورت دفعی متولد نشده است. این پدیده به نوعی کنشی در مقابل اصلاحات نظری و عملی در سال‌های اخیر است. جریان اصلاح‌طلبی مدت‌هاست فاصله نقادانه خود را با قدرت از دست داده و به همین دلیل تصویر و ایماژی که در جامعه از خود ساخته قدرت به زبان و شکل دیگر بوده است. هنگامی که گروه مسلط در جامعه به بن‌بست می‌رسد جریانی که می‌تواند گروه مسلط را نجات بدهد و از بن بست خارج کند جریان اصلاح‌طلبی است. از سوی دیگر بی‌برنامگی، بی‌افقی، روزمرگی و قدرت‌زدگی که جریان اصلاحات دچار آن شده است به جزئی از مشکلات گروه‌های اجتماعی تبدیل شده است. اگر اصلاح‌طلبان امروز از خود می‌پرسند که چرا مورد چنین هجمه و بی‌مهری قرار گرفته‌اند، وضعیت‌شان مانند روایت مشهوری است که هنگامی که یک ژنرال آلمانی در حال بازدید از نمایشگاه نقاشی پیکاسو بود به یک تابلوی نقاشی برخورد کرد که نوعی آشوب مدرن در آن وجود داشت. این ژنرال آلمانی خطاب به پیکاسو گفت: «این تابلو کار شماست؟» پیکاسو در پاسخ به وی گفت: «نه؛ این کار شماست.» منظور پیکاسو از این جمله این بود که اگر آشوب و خشمی در این تابلو وجود دارد محصول کار شماست نه من. نمی‌توان عنوان کرد که جریان اصلاحات در شکل‌گیری این نوع ایماژ و پیام نقشی نداشته است. در شرایط کنونی ما باید به پشتوانه سرمایه عظیم تاریخی و اجتماعی که در پشت جریان اصلاحات وجود دارد بتوانیم جریان اصلاحات را دوباره به شکوفایی و باروری برسانیم و آن را به «روح زمانه» و«فرزند خلف» زمانه خود تبدیل کنیم.

چرا حسن روحانی در دولت دوم خود روز به‌ روز به پازل قدرت نزدیک‌ترشده است؟ آیا روحانی برای رسیدن به اهداف خود نیاز به حضور در قدرت دارد؟ آیا روحانی دچار محافظه‌کاری مدرن شده است؟

روایت قبل و بعد از قدرت با هم متفاوت است. به صورت طبیعی گفتمان‌ها قبل از قدرت به شکل «پات گفتمان» جلوه می‌کنند، رویکرد نقادانه نسبت به وضعیت موجود دارند و یک وضعیت مطلوب را ترسیم می‌کنند که «شهر خدا» و «مدینه فاضله‌ای» قرار است شکل بگیرد. با این همه، این گفتمان‌ها هنگامی که در قدرت قرار می‌گیرد به دلیل این که اقتضای در قدرت بودن محافظه‌کاری است به گفتمان‌هایی محافظه‌کار تبدیل می‌شوند. در نتیجه تئوری قدرت به تئوری بقا تبدیل می‌شود. به صورت طبیعی نیز قدرت انسان را محافظه‌کار می‌کند و انسان‌ها برای حفظ قدرت تلاش می‌کنند و نه برای کسب قدرت. امروز ما از نقطه صفر ائتلاف فاصله گرفتیم. در نتیجه باید از خود این سوال را بپرسیم که چه گروهی از گروه دیگر به صورت ابزاری استفاده کرد؟ چه گروهی از پایگاه و گرانیگاه گروه دیگر استفاده کرد و به اهداف و آمال‌های خود دست پیدا کرد؟ امروز فرصت برای تحلیل شرایط برای ما مهیا شده است. امروز ما باید به این مساله فکر کنیم که چرا نقد در پای عقلانیت سیاسی ذبح شد و به نام عقلانیت سیاسی نقدها متوقف شد و قلم‌هایی که نقد می‌کردند، شکسته شد. برخی به نام عقلانیت سیاسی درها را بستند تا به نام عقلانیت سیاسی و تمامیت اصلاح‌طلبی با یک کارت خاص نقش بازی کنند و از عقلانیت سیاسی عبور کردند.