ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 18.06.2017, 19:34
نهادهای ناپیدایی که مقصرند و امروز طلبکار

محسن جلال‌پور
رئیس سابق اتاق بازرگانی، صنایع و معادن ایران

از نخستین روزهایی که به نمایندگی از بخش‌خصوصی در نشست‌های شورای پول و اعتبار شرکت می‌کردم، تا آخرین جلسه‌ای که ‏توفیق حضور داشتم، بحران مؤسسه‌های مالی و اعتباری غیرمجاز همواره یکی از پر چالش‌ترین بحث‌های این شورا بود.‏

این‌روزها که هر روز عده‌ای تحت عنوان مال‌باختگان این مؤسسه‌ها مقابل نهادهای رسمی تجمع می‌کنند، یاد نشست‌های سنگین ‏شورای پول و اعتبار می‌افتم. نمی‌دانم این‌روزها رئیس‌کل بانک مرکزی شب‌ها چگونه به خانه می‌رود، چون آن‌روزها وقتی از ‏نشست‌های شورای پول واعتبار به خانه می‌رفتم، به واسطه اطلاعات تکان دهنده‌ای که از وضعیت مؤسسه‌ها در شورا مطرح ‏می‌شد، چند ساعت سردرد داشتم و مجبور بودم قرص بخورم تا بتوانم باقی‌مانده شب را بخوابم.‏

دکتر سیف و همکارانش چهار سال است در کنار همه وظایفی که بر عهده بانک‌مرکزی گذاشته شده، مشغول سامان‌دهی صدها ‏مؤسسه غیر مجاز هستند.

آن‌چه قطعاً نمک روی زخم بانک مرکزی می‌پاشد، سوء استفاده از صبوری و معذوریت مدیران این نهاد در بازگویی حقایق و ‏تقصیرات سازمان‌ها و مؤسسه‌های شبه‌دولتی و ...است. طرفه آن‌که نهادهای ناپیدا که بخش مهمی از بحران فعلی بازار پول، ‏مدیون فعالیت‌های غیرقانونی آنهاست، اکنون طلبکارانه علیه بانک‌مرکزی حاشیه‌سازی می‌کنند و مال‌باختگان احتمالی را سراغ ‏سیاست‌گذار پولی می‌فرستند.‏

نمی‌خواهم بگویم ناظر بازار پول در دوره‌های قبل هیچ تقصیری نداشته اما نباید اسیر تبلیغات دروغین و فشارهای نامرئی شد و ‏به جای دادن نشانی مقصر اصلی، آدرس بانک‌مرکزی را به مردم زیان‌دیده داد.‏

همین طور نباید اسیر توهم توطئه شویم و فکر کنیم همه آن‌ها که این روزها تحت عنوان مال‌باختگان مؤسسه‌های مالی و اعتباری ‏غیرمجاز دست به اعتراض می‌زنند، گروه‌های فشار بازارپول هستند که با هدف امتیاز گرفتن از بانک‌مرکزی دست به تجمع ‏زده‌اند.‏

سرگذشت تلخی که در ادامه می‌خوانید، ابعاد تکان‌دهنده‌ای از بحران مؤسسه‌های مالی و اعتباری غیر مجاز را برای شما روشن ‏می‌کند:

یک روز که برای حضور در نشست شورای پول و اعتبار به بانک‌مرکزی رفتم، یکی از قدیمی‌ترین و سرشناس‌ترین اعضای ‏اتاق را مقابل در ورودی بانک‌مرکزی دیدم. با این فکر که احتمالاً ایشان منتظر کسی هستند، پیاده شدم تا حال و احوالی بپرسم.‏

بعد از احوال پرسی، پرسیدم این‌جا چه می‌کنید؟ گفتند منتظر شما بودم. تعجب کردم و با ابراز شرمندگی گفتم چرابادفترهماهنگ ‏نکردید؟

گفتند: نمی‌خواستم در اتاق، شما را ملاقات کنم.‏

ایستاده به حرف‌های ایشان گوش کردم و بعد از مدتی احساس کردم نه ایشان و نه من، توان مکالمه سرپایی نداریم و خواستم که ‏درون ماشین به صحبت‌ها ادامه بدهیم و ایشان هم خواستند تنها باشیم. از راننده خواهش کردم ما را تنها بگذارد.‏

ماجرا از این قرار بود:‏

یک‌سال پیش از این دیدار، مدیر یکی از مؤسسه‌های مالی واعتباری، سراغ این تولیدکننده محترم می‌رود و پیشنهاد می‌کند اگر ‏ایشان مبلغ قابل توجهی در این مؤسسه سپرده گذاری کند، سالانه ۳۲ درصد سود دریافت خواهدکرد. مدیر مؤسسه قول می‌دهد ‏سود را ماهانه به حساب ایشان واریز کند و حتی بابت سود ماهانه هم سود ۳۲ درصدی به ایشان پرداخت شود. مرد محترم این ‏سرگذشت که بیش از ۵ دهه در کار تولید و صادرات بوده، خام این پیشنهاد می‌شود تا خودش را از گرفتاری‌های تولید رها کند. ‏او که از فراز و نشیب‌های صنعت‌گری خسته شده، زمین و ماشین آلات کارخانه‌اش را می‌فروشد و پس از تسویه حساب با کارگر ‏و کارفرما، پول‌اش را در این مؤسسه سپرده می‌کند.‏

یک سال و اندی می‌گذرد و مرد سرگذشت ما با محاسبه سودی که به سپرده‌اش تعلق گرفته، حالا بیش از ۷۰ میلیارد تومان از ‏مؤسسه مالی و اعتباری طلبکار است.‏

دردناک‌تر از همه این‌که او به کارگران و کارمندان بازخرید شده‌اش توصیه می‌کند پولشان را در همین مؤسسه سپرده کنند و آنها ‏هم بهره‌ای ببرند. تعداد زیادی از اطرافیان ایشان هم با چنین نیتی دارایی خود را در این مؤسسه سپرده می‌کنند و گرفتار می‌شوند.‏

حالا او مانده و بر باد رفتن عایدی نیم قرن تلاش و کوشش‌اش که معلوم نیست چگونه و چه زمانی به دستش برسد.‏

مرد مال‌باخته وقتی خداحافظی کرد، اشک در چشمانم جمع شد. چطور مردی به این شرافت حاضر شده بود حاصل یک عمر کار ‏و تلاشش را به باد بسپارد؟ آن مؤسسه کذایی با چه پشتوانه‌ای، هم بانک‌مرکزی را دور زد و هم مردم را به دام یک بازی ‏خطرناک کشاند؟

آن روز با تأخیر به نشست شورای پول و اعتبار رفتم و سخنرانی تندی علیه مسببان این دمل‌های چرکین کردم. به دلیل سوگندی ‏که خورده‌ام، نمی‌توانم درباره مباحث آن روز چیزی بنویسم اما خوب به خاطر دارم بعد از پایان آن نشست، روانه مطب پزشک ‏شدم.‏