ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 06.06.2017, 7:33
سه سناریو از علل تشدید منازعه در ائتلاف عربی

روزنامه دنیای اقتصاد

کشورهای عربی با محوریت عربستان روز گذشته برنامه حصر اقتصادی و سیاسی قطر را عملیاتی کردند. به‌دنبال این تصمیم بورس کشورهای عربی نزولی شدند. اما در کنار واکنش‌های اقتصادی، ریشه‌های چنین رفتاری در کانون تحلیل‌های جهانی قرار گرفت. بررسی‌های «دنیای‌اقتصاد» از وجود سه سناریو در مورد چگونگی شکل‌گیری رویکرد سخت و انعطاف‌ناپذیر عربستان در ارتباط با قطر حکایت دارد.

سناریوی اول به پروژه عراقی‌سازی سعودی اشاره دارد. در این چارچوب شاید آمریکایی‌ها به‌دنبال تکرار جنگ دوم خلیج فارس ۱۹۹۱ باشند. در سناریوی دوم هم می‌توان عربستان را به‌عنوان یک کنشگر مستقل در نظر گرفت که بدون هماهنگی و حمایت قدرت‌های فرامنطقه‌ای دست به این عملیات زده است.

با این حال نیویورک‌تایمز می‌نویسد: قطر مدتی بود که ساز مخالف با آمریکا و جبهه عربی می‌زد. وقت آن رسیده بود که ضرب شستی به این کشور کوچک نشان داده شود. اما در سناریوی سوم که به واقعیت نزدیک‌تر است می‌توان بر هماهنگی میان آمریکا و عربستان برای تحت فشار قرار دادن قطر تاکید کرد. این سناریو بیشتر در چارچوب دکترین ترامپ برای هژمون‌سازی در منطقه خلیج فارس با محوریت سعودی قابل طرح است. در این طرح همه بازیگران عربی ناراضی از هژمونی سعودی به حاشیه رانده می‌شوند.

اولین سفر منطقه‌ای ترامپ به خاورمیانه و رقص شمشیر او با شاه سعودی ظاهرا ترتیبات امنیت و نظم منطقه‌ای را بر هم زد. یکی از نمودهای این بر هم خوردن نظم منطقه‌ای و مشتعل شدن درگیری‌های «درون خانوادگی» میان پسرعموهای عرب است؛ پسرعموهایی که اگرچه در برابر هم لبخند می‌زنند و ناز و کرشمه می‌آیند و دست در دست هم به رقص می‌پردازند اما در پس این لبخندها، «تلخند»هایی است که حاکی از دشمنی با یکدیگر است.

گویی این پسرعموها به خون هم تشنه‌اند، میان خود و آمریکا به مغازله می‌پردازند و از پشت‌سر به یکدیگر خنجر می‌زنند و حاضر به تحمل یکدیگر نیستند. برآیند گزارش‌های رسانه‌های غربی چنین می‌نمایاند که قطع رابطه چهار کشور عربی با قطر یکی از مصادیق سفر ترامپ به خاورمیانه است.

دکترین‌های متفاوت
این باور در برخی محافل مطرح شده است که اوباما و ترامپ دارای دو دکترین متفاوت هستند. اوباما یک دیدگاه دو بعدی داشت: از یکسو، اجازه می‌داد از دل نزاع‌های منطقه‌ای نظم مورد دلخواه غرب زاده شود و از سوی دیگر، با نزدیکی پنهان و گام به گام به ایران تلاش داشت تا کفه ترازوی منطقه را به نفع ایران سنگین‌تر کند.

چنین بود که جفری گولدبرگ در مصاحبه با باراک اوباما در مجله آتلانتیک به نقل از وی خاطرنشان کرد که اعراب باید همزیستی مسالمت‌‌آمیز با رقبای خود را بیاموزند. به همین دلیل برخی دکترین اوباما را «واقع‌گرایی مصالحه‌جویانه» نامیده‌اند. در مقابل، ترامپ بر خلاف رویکرد اوباما در حال حرکت است. او به سیاست سنتی آمریکا مبنی بر تقویت اعراب در برابر ایران گراییده و تلاش دارد تا جبهه اعراب- اسرائیل را تقویت کند. مایکل گوردون در گزارش مورخ ۵ ژوئن در نیویورک‌تایمز می‌نویسد: «شکاف در خاورمیانه با سفر ترامپ به منطقه بیشتر رخ نمود زیرا او امیدوار بود که با در آغوش کشیدن عربستان سایر کشورهای عربی را هم به جبهه مقابله با افراطی‌گری به رهبری عربستان در آورد و اعراب را به‌عنوان جبهه‌ای واحد در کنار اسرائیل و در برابر ایران قرار دهد.»

اگر اوباما و بایدن به اعراب می‌تاختند و به آنها گوشزد می‌کردند که باید نقش رقیب را بپذیرند اما گوردون می‌نویسد: «ترامپ شیفته سعودی هاست و به این ترتیب، آنها را نقطه ثقل تحولات منطقه قرار داده و به این وسیله می‌خواهد صلح احتمالی میان اعراب و اسرائیل را به مرحله عمل نزدیک‌تر سازد.»

سناریوها چه می‌گویند؟
در مورد قطع روابط اعراب با قطر چند سناریو مطرح شده است:

الف) چراغ سبز آمریکا و هژمون‌سازی: برخی کارشناسان بر این باورند که قدرت آمریکا در مسیر افول قرار گرفته است. این افول هژمونی تبعاتی در سطح جهانی دارد که یکی از تبعات آن ظهور قدرت‌های رقیب است. این قدرت‌های رقیب و نوظهور (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی که اصطلاحا بریکس نامیده می‌شوند) چالشگرانی برای قدرت هژمون هستند و با حرکت به سوی جهان چندقطبی درصدد به چالش کشیدن برتری قدرت نظام بین‌الملل بر می‌آیند. «مایکل سوین و چند تن دیگر» در مقالاتی بر این باورند که سال ۲۰۴۰ سالی است که آمریکا باید با برتری و هژمونی خود در نظام بین‌الملل خداحافظی کند و قدرتی مانند چین را به‌عنوان تنها رقیب خود بپذیرد. اگرچه برخی دیگر بر این باورند که آمریکا در تمام چهار بعد قدرت (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی) برتری مطلق دارد و بعید است چین به این زودی‌ها به پای آمریکا برسد اما برخی تحلیلگران به پیشواز افول قدرت برتر نظام بین‌الملل رفته‌اند و سال ۲۰۴۰ را وداع با «قدرت آمریکا» نامیده‌اند.

به همین دلیل، آمریکا در تمام نقاط جهان با بازیگران یا قدرت‌هایی مواجه است که یا به نوعی قدرت او را به چالش می‌کشند یا نیروهای گریز از مرکزی هستند که آمریکا به‌دنبال مدیریت آنها است. در این راستا، نظریه‌پردازانی مانند برژینسکی بر این باورند که «افول هژمون» یا قدرت برتر نظام بین‌الملل (آمریکا) دیر یا زود همچون بسیاری دیگر از قدرت‌ها یا امپراتوری‌های جهانی دیگر رخ خواهد داد.

بهترین چاره برای مواجه شدن با قدرت‌های نوظهور «مدیریت» آنها است. اندیشمندانی مانند برژینسکی بر این باورند که آمریکا باید از میزان مداخلات جهانی خود بکاهد و هزینه‌های این مداخله را صرف شکوفایی اقتصادی، نوآوری و خلاقیت در داخل کند و همزمان قدرت‌های نوظهور را «مدیریت» کند. یکی از نمودهای این «مدیریت» این است که آمریکا برای مهار رقبا یا به‌دنبال «هژمون سازی» برود یا روند ظهور قدرت‌ها را به شکلی مدیریت شده در دست بگیرد. به همین دلیل، برخی بر این باورند که سفر رئیس‌جمهوری آمریکا به عربستان و عقد قراردادهای نظامی چند صد میلیارد دلاری در راستای همین نظر صورت می‌گیرد.

آمریکا با پی بردن به «افول تدریجی» در نظر دارد تا با تقویت «قدرت‌ها» یا «کشورهای دوست» آنها را در برابر رقبا به‌عنوان نیروی هژمون یا نیروی برتر در آن مناطق جا اندازد. بنابراین، مطرح کردن یا بزرگ کردن عربستان در راستای همین نظریه است.

آمریکا می‌خواهد به منطقه بازنگردد و نیروهای خود را وارد خاورمیانه نکند. به همین دلیل می‌خواهد از پتانسیل دیگران استفاده کند. به همین منظور عربستان به‌عنوان قدرت برتر خلیج‌فارس مورد شناسایی قرار می‌گیرد؛ ترکیه در غرب آسیا نیروی هژمون می‌شود و اسرائیل در اِشِلی کلان‌تر؛ البته به عربستان و ترکیه اجازه داده نمی‌شود هژمونی اسرائیل را به چالش بکشند.

«لاری پلاتکین بوگارت»، تحلیلگر موسسه واشنگتن برای خاور نزدیک، می‌نویسد قدرت در منطقه خاورمیانه به سرعت در حال تغییر و جابه‌جایی است. او بر این باور است که «واقعیات جدیدی» در خلیج‌فارس در حال ظهور است. او ادعا می‌کند سعودی‌ها تقریبا در تمام معادلات منطقه دست برتر دارند و تمام اینها میسر نمی‌شود مگر به واسطه چراغ سبز آمریکا. به همین دلیل، می‌توان به این باور رسید که سفر ترامپ به عربستان نقطه عطفی در تحولات خلیج‌فارس و در سطحی کلان‌تر خاورمیانه است.

ب) آیا عربستان مستقل از آمریکا تصمیم می‌گیرد؟ از آنجا که دولت عربستان به خودی خود از توان، پتاسیل و قدرت مانور برخوردار نیست و به‌واسطه پشتیبانی و چراغ سبز آمریکا است که دست برتر در برخی معادلات یافته است، بنابراین نمی‌توان گفت تصمیم به قطع رابطه با قطر به اراده سعودی‌ها صورت گرفته است.

نیویورک‌تایمز در گزارشی به قلم «گاردینر هریس» می‌نویسد قطر مدت زمانی بود ساز مخالف با آمریکا و جبهه عربی می‌زد. وقت آن رسیده بود که ضرب شستی به این کشور کوچک نشان داده شود. یکی از عرصه‌های این «ساز مخالف زدن» حمایت قطر از جنبش اخوان‌المسلمین و تاختن به دولت عبدالفتاح السیسی بود. اگر فرض کنیم که آمریکا تلاش دارد با ضرب و زور عربستان را «هژمون خلیج‌فارس» سازد، بنابراین سایر کشورها باید زیر بیرق عربستان حرکت کنند و ساز مخالف زدن تبعاتی دارد.

آنچه در گزارش نیویورک‌تایمز به صورت جدی مطرح شده این است که عربستان (به همراه بحرین و امارات) تلاش داشت تا در سفر اخیر ترامپ به خاورمیانه رئیس‌جمهوری آمریکا را متقاعد سازد که پایگاه‌های نظامی خود را در قطر تعطیل و به یکی دیگر از کشورهای «دوست» حاشیه خلیج‌فارس منتقل سازد. این گزینه به‌عنوان «ابزار فشار» در دست کاخ سفید بود تا در موقع مقتضی قطر را به تمکین وادارند.

اما نیویورک‌تایمز این سوال را مطرح می‌کند: «سوال اساسی نزد مقام‌های آمریکایی این است: اگر سایر کشورهای عربی مانند بحرین، امارات و عربستان به آمریکا اجازه استفاده از خاک خود در حملات هوایی علیه داعش را ندادند آن وقت چه باید کرد؟» همین سوال است که باعث شد فرماندهی نظامی آمریکا در خلیج‌فارس به پرسش‌های نیویورک‌تایمز پاسخ ندهد. این نشان می‌دهد که امکان جابه‌جایی به‌عنوان یک «گزینه» مطرح است و هنوز به مرحله عملیاتی نرسیده، چراکه می‌تواند به‌عنوان «ابزار فشار» علیه قطر مطرح باشد. ایندیپندنت در گزارشی به قلم «جان گامبرل» همین مساله را مطرح می‌کند و می‌نویسد قطر میزبان ۱۰ هزار نیروی آمریکایی است.

پایگاه «العدید» یکی از پایگاه‌های مهم آمریکا است و این کشور نمی‌خواهد بی‌گدار به آب بزند و روابط با قطر را خدشه‌دار کند. «پاتریک کاکبرن»، تحلیلگر ایندیپندنت می‌نویسد همین که قطر از آشتی با ایران کوتاه بیاید بار دیگر به جرگه کشورهای عرب خواهد پیوست؛ زیرا خط قرمز اعراب به رهبری عربستان چالشی است به نام ایران.

اما دلیل بعدی را «جان گامبرل» در گزارشی در ایندیپندنت مطرح می‌کند. او می‌نویسد قطر یک برتری نسبت به همقطاران عرب دارد: اینکه میزبان «جام‌جهانی فیفا ۲۰۲۲» است و این به کام دوستان عرب خوش نمی‌آید. به همین دلیل، عربستان نمی‌خواهد شاهد حضور رقیبی در میان کشورهای عربی برای خود باشد. این رقیب به هر وسیله‌ای باید مهار شود تا همه زیر بیرق رهبری ریاض قرار گیرند. ایندیپندنت می‌افزاید هدف از تاختن اعراب به قطر فقط تنبیه این کشور است تا دوحه از بلندپروازی‌های منطقه‌ای خود دست بردارد و به آغوش «برادر بزرگ‌تر» بیاید.

ج) برخی رسانه‌های منطقه‌ای طی روز گذشته بر این نظر پای فشردند که آمریکایی‌ها دوباره می‌خواهند حوادث سال ۱۹۹۱ میلادی و جنگ دوم خلیج‌فارس را در منطقه تکرار کنند. اگر در آن ماجرا صدام حسین با چراغ سبز سفیر وقت واشنگتن در تله استراتژیست‌های دولت جورج بوش پدر افتاد، این بار نوبت خاندان آل‌سعود است که با تحریک دولت ترامپ خود را در مهلکه قطر بیندازد تا سرانجام با مشت آهنین استراتژیست‌های آمریکایی مواجه شود. با وجود همه این برآوردها شواهد و قرائن متقنی برای اثبات این سناریو وجود ندارد.

آیا انتظارات سعودی برآورده می‌شود؟
جنگ یا فروپاشی از درون: ریاض اگرچه از چراغ سبز آمریکا و پتانسیل نظامی برای برخورد نظامی – جنگ- با قطر برخوردار است اما به‌نظر می‌رسد این کشور تمایلی به مداخله نظامی مسلحانه نداشته باشد به چند دلیل: اول، پای عربستان در یمن گیر است و این کشور تمایل ندارد تا جبهه دیگری در تقابل‌های منطقه‌ای خویش بگشاید. در واقع، اکنون عربستان در گیر و دار یک بحران دیپلماتیک- نظامی تمام عیار غرق است. در بحران یمن و سوریه رد پای این کشور دیده می‌شود. این دو بحران توان دیپلماتیک، مالی و نظامی بسیاری از عربستان را به خود اختصاص داده است و بنابراین، تمایلی ندارد تا وارد جبهه جدیدی شود.

دوم، هرگونه درگیری نظامی در منطقه جریان نفت را به خطر می‌اندازد. نیویورک‌تایمز به نقل از رکس تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا، می‌نویسد آمریکا مایل است کشورهای عربی متحد بمانند. او اعلام کرد: «بی تردید خواهان این هستیم که تمام طرف‌ها دور یک میز بنشینند و اختلافات خود را حل‌وفصل کنند» چراکه هرگونه درگیری نظامی می‌تواند موجب افزایش قیمت یا بی‌ثباتی بازار نفت شود. سوم، هرگونه درگیری نظامی به مثابه تضعیف اعراب و توانمندتر شدن ایران است. به همین دلیل، اعراب مایلند تا بحران‌های «درون خانوادگی» خود را با «قدرت نرم» حل‌وفصل کنند نه ابزارهای نظامی.

به همین دلیل، به نظر می‌رسد در صورت تداوم بحران، ریاض مایل است فروپاشی از درون یا کودتای داخلی را با محاصره تمام عیار قطر به اجرا بگذارد و نیروهای هوادار خود را به رهبری قطر بگمارد. این سناریویی است که برخی رسانه‌های سعودی به آن دامن زده‌اند. رسانه‌های سعودی نه‌تنها در مورد اصالت نسب رهبران فعلی تشکیک کرده‌اند بلکه حکومت را از آن گروه دیگری دانسته‌اند.

احتمال عقب‌نشینی آبرومندانه
برخی از کارشناسان معتقدند موقعیت جزیره‌ای قطر امکان مقاومت این کشور در قبال تحریم‌ها و محاصره‌ها را نمی‌دهد بنابراین دوحه در اندک زمانی یا مجبور به تسلیم بوده یا به گفت‌وگو و مصالحه روی خواهد آورد چراکه عمده مراودات ترانزیتی و حمل‌ونقل و صادرات و واردات قطر از مرزهایی صورت می‌گیرد که امروز از سوی بحرین، امارات و عربستان مسدود شده است. قطر برای رابطه با دنیای خارج راهی غیر از استفاده از راه‌های آبی و هوایی ایران نخواهد داشت.

این امر از آن جهت برای ریاض مطلوب نیست که دوحه را بیش از پیش به تهران به‌عنوان رقیب منطقه‌ای آن نزدیک کرده و در معادلات یارگیری منطقه‌ای یک امتیاز را نصیب ایران خواهد کرد. یقینا سعودی‌ها تمایل چندانی نخواهند داشت که پس از عراق، سوریه و یمن، در حوزه‌ امنیتی خود، کشور دیگری را نیز به نفع رقیب از دست بدهند.

بنابراین به سرعت و به هر نحوی ولو با عقب‌نشینی از مواضع خود در پی جلوگیری از این خسران خواهند بود. پاتریک کاکبرن بر این باور است که قطر در بلندمدت احتمالا نمی‌تواند در برابر فشارها مقاومت کند و بعید نیست که سر بر آستان رهبران ریاض بساید البته به شیوه‌ای آبرومندانه. به این صورت که ممکن است طرف سومی واسطه دیدار رهبران دوحه با دولتمردان سعودی شود و این یعنی «سر بر آستان خادم حرمین شریفین ساییدن.» اگرچه برخی بر این باورند که ممکن است سرنوشت عراق هم در انتظار قطر باشد: محاصره تا فروپاشی کامل.

اما تاکنون ادله یا شواهد رسانه‌ای برای این سناریو مطرح نشده است. با این حال، برخی کارشناسان بر این باورند که آنچه در خاورمیانه می‌گذرد ریشه در بحران داخلی در آمریکا دارد. به عبارت دیگر، ترامپ قصد دارد تا به صدور بحران از آمریکا بپردازد و تشدید بحران‌های خاورمیانه طی چند ماه اخیر نشان می‌دهد که هیات حاکمه آمریکا تلاش دارد تا بحران داخلی خود را به خارج صادر کند.

***

تبعات محاصره قطر از سوی كشورهای عربی

روزنامه شرق

خاورمیانه در سال‌های اخیر کانون تحولات پرشمار و طولانی‌مدتی بوده است که به شکستن برخی اتحادهای قدیمی و شکل‌گیری ائتلاف‌های جدید و بعضا زودگذر نیز انجامیده است. بااین‌حال و با وجود تفاوت در دیدگاه و منافع هیچ‌گاه در ائتلاف کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس شاهد اختلاف و گسستی جدی نبوده‌ایم؛ امری که به‌نظر با تصمیم اخیر شش کشور عربی برای قطع روابط دیپلماتیک با قطر حالا رنگ واقعیت گرفته است.

به گزارش شرق، روز گذشته شش کشور عربی و در رأس آنها عربستان و مصر از تصمیم خود برای قطع روابط دیپلماتیک با قطر خبر دادند به این اتهام که قطر با حمایت از داعش، القاعده و اخوان‌المسلمین در تلاش برای بی‌ثبات‌کردن منطقه است؛ اتهامی که قطر آن را قویا تکذیب کرده است. در همین باره خبرگزاری دولتی عربستان سعودی در اقدامی بی‌سابقه از بسته‌شدن مرزهای زمینی، هوایی و دریایی این شش کشور با قطر خبر داده است.

علاوه بر عربستان و مصر، امارات متحده عربی، بحرین، یمن و لیبی چهار کشور دیگر هستند که خواهان قطع روابط دیپلماتیک با قطر شده‌اند. به‌نظر این اختلاف‌ها می‌تواند سرآغاز یکی از جدی‌ترین مناقشات میان دول عربی منطقه در سال‌های اخیر باشد که تبعات متعددی را برای منطقه و جهان در پی خواهد داشت. در تأیید این مدعی همین کافی است که روز گذشته قیمت جهانی نفت افزایش یافت.

قطر، کوچک اما تأثیرگذار
قطر برای اولین‌بار در دوران شیخ‌حمد آل‌ثانی که از سال ١٩٩٥ تا ٢٠١٣ میلادی امیر قطر بود، توانست با اتکا به منابع غنی نفتی و متعاقبا اقداماتی مانند تأسیس شبکه الجزیره، خود را از قامت یک شبه‌جزیره کوچک در خلیج‌فارس به یک بازیگر تأثیرگذار در منطقه خاورمیانه بدل كند. قطر از یک‌سو خواهان روابطی حسنه با غرب و به‌ويژه ایالات متحده و بریتانیاست به‌طوری‌که پایگاه هوایی العدید از مدت‌ها پیش پذیرای نیروهای هوایی این دو کشور است. درحال‌حاضر حدود ١٠‌هزار نظامی آمریکایی در این پایگاه مستقر هستند و نظارت بر تمامی عملیات نظامی آمریکا در افغانستان و خاورمیانه از این پایگاه صورت می‌پذیرد.

قطر از دیگر سو و برای حفظ موازنه در عرصه بین‌المللی کوشیده روابط خود را با ایران، حماس و همچنین با اخوان‌المسلمین به‌عنوان یکی از ریشه‌دارترین گروهای سیاسی اسلام‌گرا، گرم نگه دارد. چنین رویکردی در قبال منطقه که توأمان بتواند بازیگران بین‌المللی و منطقه‌ای را مدنظر قرار دهد، به‌نظر جایگاهی ویژه به قطر بخشیده است.

قطر-عربستان: از دوستی تا تقابل
طبق گفته امانوئل والرشتاین، جامعه‌شناس آمریکایی، عربستان و قطر باوجود نزدیکی ایدئولوژیک، در سال‌های اخیر بر سر تأثیرگذاری بیشتر در منطقه رقابتی تنگاتنگ داشته‌اند. حمایت قطر از اخوان‌المسلمین در مصر باعث شد که این رقابت منطقه‌ای میان قطر و عربستان در سال ٢٠١٤ میلادی رنگ‌وبویی جدی‌تر به خود بگیرد؛ به صورتی که در اقدامی مشترک شبیه آنچه روز گذشته شاهد آن بودیم، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین در اعتراض به مفاد پیمان عدم مداخله در امور داخلی کشورها، سفرای خود را از قطر فراخواندند. پیش از آن نیز در سال ١٩٩٢، مرگ دو سرباز قطری در حمله نیروهای سعودی به یک پست مرزی قطری، باعث افزایش تنش‌ها میان این دو کشور شده بود.

بنا بر نظر بسیاری از تحلیلگران اقتصادی، این تنش‌های سیاسی درواقع نشانه‌ای از تشدید رقابت اقتصادی میان دو تولیدکننده بزرگ نفت و گاز است. علاوه بر این، قطر برخلاف عربستان سعودی و امارات متحده عربی از زیرسؤال‌بردن سیاست‌های خارجی ایران اجتناب ورزیده که به یک نقطه اختلاف دیگر میان این کشور و همسایگان عربش بدل شده است.

قطر در سال‌های اخیر همواره به خاطر حمایت از گروه‌های اسلام‌گرا مورد انتقاد همسایگان عرب خود بوده است. در این میان، عربستان سعودی و امارات همیشه بیشترین خطر را از جانب اخوان‌المسلمین احساس کرده‌اند زیرا این گروه سیاسی اسلام‌گرای سنی همواره انتقادات تندی نسبت به حاکمیت وراثتی در این دو کشور وارد آورده‌اند. به عبارت دیگر، تلاش قطر برای تأثیرگذاری بیشتر در منطقه که با مداخله‌گری در جنگ داخلی لیبی و به‌رسمیت‌شناختن شورای انتقالی ملی شروع شد، در ادامه با حمایت مالی و سیاسی از اخوان‌المسلمین در مصر و همچنین از عناصر افراطی در سوریه ادامه یافت و زمینه تقابل‌های جدی‌تر با دیگر کشورهای عربی را فراهم كرد.

خاستگاه‌های یک شکاف
هرچند قطع روابط دیپلماتیک و بستن خطوط هوایی، اقدامی نابهنگام و شوک‌برانگیز بود اما از مدتی قبل نشانه‌های افزایش تنش میان قطر و کشورهای عربی قابل رؤیت بود. حدود دو هفته قبل بود که چهار کشور عربی سایت‌های خبری قطر ازجمله الجزیره را به‌دليل انتشار سخنان امیر قطر که به انتقاد از عربستان سعودی پرداخته بود، مسدود کردند. امیر قطر در ادامه با انکار چنین اظهاراتی، این مسئله را یک خراب‌کاری سایبری شرم‌آور خواند؛ استدلالی که مورد قبول حاکمان سعودی قرار نگرفت.

از دیگر سو، نباید نقش سفر ترامپ به عربستان را در اتخاذ این موضع تند از سوی کشورهای عربی علیه قطر نادیده گرفت. عربستان سعودی و امارات متحده عربی به‌نظر با سفر ترامپ این اطمینان خاطر را پیدا کردند كه در تقابل با ایران حمایت تمام‌قد ایالات متحده را پشت‌سر خود دارند. آنها احساس کردند که به پشت‌گرمی رقص شمشیر با ترامپ و قراردادهای چند‌صد‌ میلیارد‌دلاری می‌توانند حساب خود را با سیاست‌های قطر در منطقه صاف کنند.

از دیگر سو، مصر نیز که از مدت‌ها پیش بر سر مسئله حمایت قطر از اخوان‌المسلمین روابطش با این کشور رو به سردی گذاشته، به‌نظر فرصت را برای تشکیل یک ائتلاف ضدقطری مناسب دیده است. حمایت قطر از اخوان‌المسلمین مصر تا آنجا پیش رفت که این کشور سقوط دولت مرسی و به‌قدرت‌رسیدن نظامیان را عملا یک کودتای غیرقانونی توصیف کرد. شاید به همین دليل باشد که در بیانیه وزارت خارجه مصر، قطر به اتخاذ رویکردی خصمانه علیه مصر متهم شده است. بحرین نیز به نوبه خود قطر را به حمایت از فعالیت‌های تروریستی مسلحانه و گسترش هرج‌ومرج در این کشور متهم کرده است.

آمریکا و یک تصمیم مهم
در این میان، از اولین واکنش مقامات آمریکایی به این اتفاق مشخص است که ایالات متحده در نزاع میان متحدان منطقه‌ای خود نمی‌خواهد به حمایت از کشور خاصی بپردازد و در همین راستا آنها را به حل‌وفصل مناقشات به صورت مسالمت‌آمیز دعوت کرده است. رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه ایالات متحده، نیز که در استرالیا به سر می‌برد، با کم‌اهمیت جلوه‌دادن این مناقشه دیپلماتیک، اظهار كرد این مسئله تأثیری بر ائتلاف ضدتروریسم نخواهد داشت. این اظهارات در حالی بیان می‌شود که سفر دونالد ترامپ، خواسته یا ناخواسته، حکم چراغ سبزی را برای کشورهای عربی به‌ويژه عربستان برای اتخاذ این موضع تند علیه قطر داشته است.

حال باید دید آیا ایالات متحده تاوان بی‌تجربگی تیم سیاست خارجی خود را با فاصله‌گرفتن از قطر خواهد داد یا برای جبران مافات وارد عمل می‌شود.

همه راه‌ها به ايران ختم مي‌شود
صبح دوشنبه اولین روز کاری در رمضان/ ژوئن گرم خلیج ‌فارس با زلزله‌ای دیپلماتیک آغاز شد.

چهار کشور عربی؛ یعنی عربستان‌سعودی، مصر، بحرین و امارات متحده عربی روابط دیپلماتیکشان با قطر را قطع کردند. دولت مستعفی یمن، عبد‌ربه منصورهادی و دولت موقت لیبی نیز به جمع این قطع‌رابطه پیوستند. عصر دیروز مجمع‌الجزایر مالدیو نیز به‌عنوان اولین کشور غیرعرب به این جمع پیوست.

کشور کوچک اما ثروتمند قطر اکنون به شعب ابیطالب بدل شده و در محاصره قرار گرفته‌ است. اکنون تمام راه‌های آبی و پروازی از سوی کشورهای عربی برای قطر بسته‌ شده و تنها راه تنفس دوحه از مسیر ایران است. تمام کشورهای قطع‌رابطه‌کننده، حریم هوایی خود را برای پروازهای قطری ممنوع اعلام کرده و همچنین به شهروندان این کشورها فرصتی محدود برای ترک خاک کشورشان داده‌اند.

چهار کشور عربی به دلیل آنچه «حمایت از گروه‌های تروریستی» و اقداماتی که منجر به «بی‌ثباتی در منطقه» می‌شود، می‌خوانند، این اقدام را ترتیب داده‌اند. ناگفته پیداست که این اقدام از سوی عربستان طراحی و رهبری شده ‌است؛ مشابه اقدامی که ریاض یک‌سال‌ونیم گذشته بعد از ماجرای حمله به سفارت عربستان در تهران ترتیب داد. به دنبال آن حادثه، عربستان گروهی از کشورهای عربی و آفریقایی را برای قطع رابطه با ایران ترغیب کرد و بخشی از آنها دست به قطع رابطه و برخی به کاهش رابطه اقدام کردند.

تطمیع مالی از یک‌سو و در دیگرسو ایفای نقش پدرخواندگی و برخی ترفندهای دیگر به عربستان امروز این امکان را داده تا در بین همسایگان عرب چنین صحنه‌آرایی‌هایی کند. اما این یک اختلاف تنها با ریشه عربی نیست؛ یک پای اصلی ماجرا به موضوع ایران برمی‌گردد. حدود دو هفته پیش بود که گزارش‌هایی منتشر شد مبنی‌بر اینکه شیخ تمیم، امیر قطر، از معامله تسلیحاتی میان عربستان و آمریکا و موضع‌گیری تند علیه ایران انتقاد کرده ‌بود. وزیر خارجه این کشور هم سفیران کشورش را از عربستان و دیگر کشورهای حاشیه خلیج ‌فارس فراخواند، اما ساعاتی بعد از انتشار این اظهارنظر، این خبر از خبرگزاری دولتی قطر برداشته و بعد گفته شد که کار هکرها بوده و این اظهارنظر تکذیب شد، اما این تکذیب و تلاش امیر قطر برای لاپوشانی این اقدام نتوانست از افروخته‌شدن آتش پیشگیری کند. عربستان استارت قطع رابطه را زد.

در اطلاعیه‌های دولت‌های عربستان‌سعودی و بحرین از ایران هم نام برده شده و قطر متهم شده که به گروه‌های مورد حمایت ایران برای «اقدامات تروریستی» در بحرین و همچنین قطیف و دمام (مناطق شیعه‌نشین عربستان‌سعودی) کمک‌ می‌کند و اعضای آنها را در خاک خود پناه می‌دهد. قطر متهم به حمایت هم‌زمان از اخوان‌المسلمین، داعش، القاعده، حزب‌الله و حوثی‌ها شده است.

جواد ظریف، وزیر خارجه ایران، در واکنشی به این اقدام در توییتی نوشته: «همسایگان ثابت‌اند و نمی‌توان جغرافیا را تغییر داد. فشار راه‌حل نیست. گفت‌وگو ضروری است، به‌خصوص در ماه مبارک رمضان». وزیر خارجه عصر دیروز در تماس‌های تلفنی با همتایانش در ترکیه، عمان، عراق، مالزي، الجزاير، لبنان، تونس و اندونزی رایزنی و در مورد مسائل منطقه و مسائل دوجانبه مذاکره کردند. وزارت خارجه ایران نیز در واکنش به این اقدام موضعی خونسردانه اتخاذ کرد. سخنگوی وزارت امور خارجه راه‌حل اختلافات میان کشورهای منطقه و از جمله اختلاف فعلی میان سه دولت همسایه قطر با این کشور را تنها از طریق روش‌های سیاسی و مسالمت‌آمیز و گفت‌وگوهای شفاف و صریح میان طرفین دانست.

رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه آمریکا، نیز که در سیدنی به‌سر می‌برد، از کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس خواست اختلافات را حل‌وفصل و اتحاد خود را همچنان حفظ کنند. انصارالله یمن نیز قطع رابطه کشورهای عربی با قطر را محکوم کرده است. یعلون، وزیر جنگ رژیم اسرائیل، در اولین واکنش به این اتفاق گفته: «عرب‌هایی که در زمان جنگ شش‌روزه ائتلافی علیه ما تشکیل داده بودند و قصد نابودی ما را داشتند، اکنون خودشان را با ما در یک کشتی می‌بینند. اکنون با این کشورهای عربی سنی به‌جز قطر در یک کشتی حرکت می‌کنیم و همه اینها نتیجه آن است که ما ایران را دشمن شماره یک خود می‌دانیم».

به دنبال محاصره زمینی و هوایی قطر، روز گذشته برخی پروازهای این کشور از آسمان ایران گذشت. همچنین اتحادیه صادرکنندگان محصولات کشاورزی ایران نیز اعلام کرد که می‌تواند نیازهای قطر به محصولات کشاورزی و غذایی را از طریق راه آبی و سه بندر ایران به قطر صادر کند. ایران امکان ارسال محصولات از سه بندر بوشهر، بندرعباس و بندر لنگه و با طی مسافتی ١٢ ساعته از طریق خطوط کشتی‌رانی ایران به قطر را دارد. تنها راه ارتباط زمینی با قطر از طریق عربستان میسر است.  شبکه خبری اسکای‌نیوز اعلام کرد پس از اعلام خبر قطع رابطه چند کشور عربی با قطر، شاخص بورس این کشور بیش از هشت درصد در آغاز معاملات خود سقوط کرد.