عصر ایران؛ مهرداد خدیر- دو هفته پس از انتخابات ریاست جمهوری - ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ - که در عمل به همه پرسی نظر خواهی درباره دو شیوه اداره کشور و مناسبات و تعاملات داخلی و بین المللی بدل شد اصول گرایان هنوز تحلیل جامعی ارایه نکردهاند و چنان که شنیده شده در محافل درون گروهی نیز بیشتر بر دو نکته تأکید دارند:
نخست این که آرای آقای رییسی کم نیست و اگر فرصت بیشتری میداشت افزایش هم مییافت. همان که آقای حسین شریعتمداری در نخستین موضع گیری نوشت:
«آقای روحانی برای تبلیغ انتخاباتی یک فرصت ۴ ساله یعنی ۱۴۴۰ روزه داشت در حالی که آقای رییسی کمتر از دو ماه یعنی فقط ۴۰ روز بود که به میدان رقابت آمده بود و طی همین دو هفته توانست به حدود ۱۶ میلیون رأی دست یابد» و در ادامه با محاسبات ریاضی به این نتیجه رسید: «اگرفرصت بیشتر داشت به ۳۰ میلیون میرسید». جالب تر اما سخنان آقای حداد است که دلیل پیروزی آقای روحانی را این دانسته که هر روز در تلویزیون مردم او را میدیدند و لابد دلیل رای نیاوردن خودشان در اسفند سال ۹۴ این بود که مردم ایشان را کم میدیدند و رقبای ناشناخته در لیست امید را زیاد میدیدند!
دیگر این که در آرای روحانی تشکیک کنند و با مزه تر از همه نشریهای که تیتر زد: روحانی رأی آورد، پیروز نشد...
جدای این دو نگاه هیچ تحلیل جامع و اصولگرایانهای که ابعاد این شکست سیاسی را که به لحاظ اخلاقی هم یک باخت بزرگ به حساب میآید بررسد و آسیب شناسی کند ارایه نشده و این در حالی است که دو هفته از انتخابات میگذرد.
جالب این که مدام بر جملهای از حسن روحانی تاکید میکنند که گویا به صورت غیر مستقیم عملکرد ابراهیم رییسی را نقد میکند و در عین حال از کنار انبوه اتهامات نامزد کنار رفتهشان که غالب دستاوردهای جمهوری اسلامی را زیر سؤال میبرد یک کلمه نمیگویند.
در کشورهای برخوردار از ساختار انتخاباتی اولین کاری که انجام میشود بررسی دلایل شکست و سپس ترمیمهای حزبی است.
اصول گرایی ایرانی اما این کار را انجام نداده و نمیدهد و این گفتار میخواهد بر این نکته پای فشارد که به این خاطر است که درقبال انتخابات از ۱۰ تعارض یا تناقض یا پارادوکس رنج میبرند و در واقع گرفتار این پارادوکسها هستند.
برای رفع سوء تفاهم نخست دو نکته ذکر میشود و بعد به پارادوکسها یا گزارههای تناقض نما یا متناقض جناح راست میپردازم.
نکته اول این که درست است که انتخابات تمام شده اما این به معنی پایان رقابتها و توقف نکردن در آن است. حال آن که به لحاظ تاریخی تا سالها میتوان تحلیل کرد و در این مورد خاص سرشت و سرنوشت اصول گرایان هم به آن بسته است.
نکته دوم این که وقتی از اصولگرایی سخن میگوییم منظورمان حامیان قالیباف- رییسی برای برانداختن دولت روحانی و بازگشت به عصر پیشا اعتدال است وگرنه نیک میدانیم که کسانی چون ناطق نوری و علی لاریجانی که به اصول گرایی شهرهاند مدتهاست که ذیل مفهوم کنونی اصولگرایی تعریف نمیشوند.
منظور از «پارداوکس» در «منطق» هم «قضیهای است که به ظاهر متناقض به نظر رسد. مثل این که بگوییم: در حالت ایستاده نشست. برخی اما میگویند الزاما نباید تناقض داشته باشد بلکه متناقض به نظر میرسد. مثل این: ایستادن، بیش از راه رفتن خسته میکند که در مواردی میتواند درست هم باشد.»
۱۰ پارادوکس جناح راست درباره انتخابات را میتوان این گونه برشمرد:
پیروزی تضمین شده یا نرخ مشارکت
تناقض اول از اینجا ناشی میشود که یک راه موفقیت این است که آن قدر رد صلاحیت کنند که تنها خودشان باقی بمانند. در این حالت اما با کاهش نرخ مشارکت چه کنند؟ ضمن این که در میان رأی دهندگان یکی از انگیزههای مهم رأی نیاوردن رقیب است و این قاعده شامل بخشی از اردوگاه اصولگرایی هم میشود.
اگر تنها آقای رییسی باقی میماند اولا چه بسا دیگر این قدر رأی نمیآورد و ثانیا به فرض این که باز ۱۵ میلیون رأی میآورد آن گاه عدد ۱۵ با ۵۲ میلیون واجد شرایط هم مقایسه میشد و این شور هم درنمیگرفت. اگر قرار باشد قید مشارکت را بزنند ترجیح میدهند ساختار سیاسی را پارلمانی کنند. چون ذهن مردم به رقابتهای داغ و مناظرهها عادت کرده است.
میانهها
تناقض دوم این است: چنانچه رد صلاحیت کنند و اصول گرایان میانه باقی بمانند و باز آنان به اصلاح طلبان بگروند چه کنند؟ تا همین حالا سرمایههایی چونهاشمی رفسنجانی، حسن روحانی، ناطق نوری و علی لاریجانی را از دست دادهاند و ادامه این روند اصول گرایی را از چهرههای موثر و میانه رو تهی میکند و یک سر به رادیکالها میسپارد.
آزادی
تناقض سوم هم این که نمیدانند با واژه «آزادی» چه کنند. اگر بگویند به آزادی باور ندارند که ضد رأی است و اگر بگویند به آن باور دارند آن گاه باید به لوازم آن نیز پای بند باشند.
پارادوکس اصول گرایی ایرانی این است که نمیداند آزادی را ستایش کند یا سرزنش و به همین خاطر از این واژه میپرهیزد و دست رقیب باز میماند. در انتخابات اخیر هم آقای روحانی با شعار «آزادی» به پیروزی رسید. اگر آزادی فقط یک واژه بود و تبعات و لوازمی نداشت دیگران هم به کار میبردند و دیگر چرا سراغ کرامت و ۹۶ درصد و ۴ درصد بروند؟
نان و ایمان
چهارمین تناقض این است که مشخصه و شناسه خود را این میدانند که نگران دین و ایمان مردم و اندازه حجاب آنان هستند و تمام سال از معنویت میگویند و تا به فصل انتخابات میرسند ناگاه سراغ اقتصاد میروند و دل سوز نان مردم شوند.
جالبتر این که اگر احمدینژاد بر سر کار باشد به یک وعده غذا توصیه میکنند و اگر روحانی آن گاه باید لب به انتقاد گشود. این شگرد که نان را در مقابل آزادی قرار دهند اما کهنه شده و اگر قرار بود «بگیرد» در این انتخابات میگرفت و اوج آن ادعای ۹۶ درصدی ۴ درصدی و دو قطبیسازی طبقاتی و انکار طبقه متوسط و یادکردن از مردم با صفت «بدبخت» بود.
یک بار دیگر سه مناظره را به یاد آورید که مجری درباره هر چه میپرسید باقر قالیباف با این جمله شروع میکرد: « چهار درصدیها آن قدر پررویند...»
زنان
تناقض پنجم مربوط به زنان است. نیمی از رأی دهندگان زن هستند. درحالی که تفکر سنتی رأی دادن زنان را بر نمیتابد. اگر علیه زنان شعار دهند این پایگاه را از دست دادهاند و اگر به زنان وعده دهند با خاستگاه سنتی سازگار نیست.
پوپولیسم
ششمین تناقض بر سر پوپولیسم است. در این که پوپولیسم رأیآور است تردیدی نیست اما دو مشکل وجود دارد: اول این که تخصص میخواهد و قالیباف و رییسی نتوانستند الگوی احمدینژاد را تکرار کنند. دوم این که پوپولیسم گاه به لمپنیسم منجر میشود و در قضیه تتلو دیدیم نتوانستند این مرز را رعایت کنند.
همه مقدساند غیر از دولت
تناقض هفتم این است که از یک طرف ادعا میکنند همه نهادها و دستگاهها مقدس هستند و از سوی دیگر با تمام قوا به تخریب نهاد دولت میپردازند که در ذهن و حافظه مردم همان حکومت است.
محدودیتها و گرفتاریها
هشتمین تناقض به خاطر محدودیتهای چند مقام ارشد و اصلاح طلب پیشین جمهوری اسلامی خود را نشان میدهد.
اگر آن را درست میدانند چرا در انتخابات و مناظرهها به صراحت نظر خود را نمیگویند و اگر نادرست چرا نماینده این گفتمان و مسؤول اعمال آن شناخته میشوند؟ ضمن این که هر قدر بخواهند خود را دور از قدرت و رقیب را در قدرت و سوار کار نشان دهند وقتی مردم به یاد این محدودیتها میافتند آن انگاره رنگ میبازد.
همه اقوام و مذاهب
پارادوکس نهم جناح راست به آرای اهل تسنن مربوط است. همان گونه که «تَکرار میکنم» رأیآور است حمایت «مولوی عبدالحمید» نیز همین نفوذ را در میان برادران اهل سنت خاصه در خطه سیستان و بلوچستان دارد.
در گفتمان «ایران برای همه ایرانیان» و به رسمیت شناختن همه اقوام و مذاهب میتوان به اتفاق و ائتلاف رسید اما گفتمان ایدیولوژیک اصول گرایی ایرانی که مرزبندیهای پررنگی دارد خود را از این سبد محروم کرده است.
دو خاستگاه
دهمین تناقضی که جناح راست در هر انتخابات با آن رو به روست دو خاستگاه متفاوت در یک اردوگاه است. یکی نگاه اقتصادی و تجاری و معامله گرانه و کاسب کارانه دارد بی آن که بخواهم درباره این مفاهیم ارزش داوری داشته باشم و ودیگری نگاه امنیتی و رانتی و بی توجه به بازار و کسب و کار.
بخش اول بی میل نیست که از رییس جمهور پیروز سهم بگیرد و حتی در دولت او مشارکت کند و این هم یک تناقض است که هم بخواهی ساقط کنی و هم اگر ماند سهم بگیری. بخش دوم اما همه را میخواهد.
چنین به نظر میرسد که تا تکلیف این پارادوکسهای ۱۰ گانه را روشن نکنند به هیچ تحلیل جامعی دست نمییابند. در اتکای صرف بر آرای آقای رییسی هم اتفاقا رگههای انحصارطلبی دیده میشود زیرا سهم سبد آرای غیر ایدیولوژیک باقر قالیباف را که در سال ۹۲ هم ۶ میلیون رأی بود نادیده گرفته شده است.
اگر بخواهیم موضوع را ساده کنیم و طول و تفصیل ندهیم میتوان گفت پارادوکس اصلی با صندوق رأی و مراجعه به آرای مردم است. به بیان دیگر بیش از «صندوق» به «صف» علاقه دارند. دیدهاید که روزهای انتخابات تلویزیون مدام صفها را نشان میدهد و نه برگه آرا را؟
در نگاه اینان انتخابات بیش از آن که رقابت بر سر گزینش یک نفر یا یک روش باشد صف بستن مردم برای اعلام وفاداری است. از این رو نمیتوانند برای صندوق اصالت قایل شوند.