زنان در بند زندان اوین، عصر روز چهارشنبه، هجدهم اسفند ماه ۱۳۹۵ برابر با هشت مارس، دور هم نشستند تا روز جهانی زن را گرامی داشته و از تجربهها و دیدگاههایشان در مورد این روز با هم سخن گویند.
به گزارش سایت کانون مدافعان حقوق بشر، نرگس محمدی در ابتدای این مراسم با تبریک روز جهانی زن به زنان و مردان آزادیخواه و برابریطلب جهان، از حضور زنان زندانی در این مراسم تشکر کرد. او صرف نظر از تمام دستاوردهای زنان در طی تاریخ گذشته بهویژه یکصد سال اخیر، صحبتهای خود را تحت عنوان بررسی دلایل تداوم نابرابری جنسیتی در ایران ارائه کرد.
او گفت که در بررسی تداوم نابرابری بین زن و مرد، چهار سطح از عوامل قابل شناسایی است. سطح اول به دلیل میزان تعیینکنندگی، حکومت جمهوری اسلامی ایران و عملکرد آن در تدوین قوانین و سیاستگذاریهای کلان زنستیزانه است که این قوانین منجر به فرهنگسازی نیز شده است. سطح دوم، روشنفکران جامعه ایران هستند که دیدگاه، نظرات و عمل اجتماعیاشان به بروندادی که بتوان آن را «حرکت مؤثر پایدار» نامید، منجر نشده است. سطح سوم، مردم هستند که نه فقط در امور مربوط به زنان که مورد بحث ماست بلکه در سایر امور نیز به دلایل بسیاری، رشد فرهنگی- اخلاقی و امور کیفی زندگیاشان متناسب با پیشرفت سطح تکنولوژی و ظواهر آن اتفاق نیفتاده و این امر در مورد زنان، حقوق اساسی زن را تنزل داده است. سطح چهارم، مسئله زن علیه زن است که زنان خود عامل ستیز علیه خود گشته و بهعنوان قربانی نابرابری، عامل اجرای قانون، فرهنگ و سیاست زنستیز نیز میگردند. او در پایان اشاره کرد که هر چند حکومت عامل اصلی نابرابری جنسیتی است اما توقع ما ازروشنفکران جامعه ایران بیش از حکومت است.
سپس مهوش شهریاری که دهمین ٨ مارس را در زندان میگذراند در مورد این روز گفت که براساس تحقیقات خانم الیزابت بادنتر، وجود دوران مادرسالاری در ایران باستان رد میشود و مادرسالاری بهمعنایی که ما درک میکنیم و در مفهوم پدرسالاری تجربه کردهایم به هیچیک از دورانهای تاریخی تعلق نداشته است و اگر این موضوع در دوران نوسنگی مطرح میشده که زنان قدرت بسیار داشتهاند، زن سرور طبیعت تلقی میشده اما این قدرت هرگز به معنای سلطه زنان نبوده بلکه در همان دوران نیز مردان قدرت سیاسی و اجتماعی را در دست داشتهاند و نوعی همکاری و تقسیم کار بین زنان و مردان وجود داشته است. او در ادامه اشاره کرد که اگر در جوامع اولیه زنان توانستهاند با همکاری و وفاق و تشریک مساعی در کنار مردان و در صلح و برابری زندگی کنند ما نیز میتوانیم جهانی عاری از خشونت و سرشار از صلح ، همکاری و همدلی بنیان نهیم. او در پایان ابراز امیدواری کرد که اعتصاب سراسری ٨ مارس امسال در بین زنان چهل کشور در دفاع از حقوق جنسی و علیه خشونت اقتصادی و نهادی به نتایج درخشانی نائل آید و باعث ایجاد صلح و آرامش در سراسر کره زمین گردد.
آفرین نیساری، بنیانگذار نگارخانه «آن»، زندانی دیگری بود که پیرامون روز زن در تمدن کهن ایران باستان صحبتهایی را برای همبندیهای خود ارائه کرد. او ضمن اشاره به تحولات تمدن ایران گفت که تحولات سرزمین ایران با تمدن کهن، خود یکی از دقیقترین تقویمهای جهان را دارا است. در این تقویم هر یک از سی روز ماه نامی دارد که با ایزدی در ارتباط است از آنجایی که اسفند یا سپندارمه، ایزد بانوی نگهبان درون است، این روز در ایران باستان روز زن و روز زمین نامگذاری گردیده و جشن آن مخصوص زنان بوده و در این روز به نشان ارجگذاری به زنان به آنها هدیه میدادند. این نشان میدهد زن در تمدن کهن ایران زمین جایگاهی داشته است. این امر، امری فرهنگی به شمار میآمده و اکنون میبینیم که در جهان امروزی، روزی با نام زن، مسئلهای جهانی و فرا ملی به شمار میآید.
سپس آتنا دائمی به مخالفت برخی از ورزشکاران خارجی در سفر به ایران با حجاب اجباری و همچنین مخالفت زنان با ممنوع شدن دوچرخهسواری در ایران اشاره و آن را مهم دانست و از زینب جلالیان، زندانی سیاسی محبوس در سنندج یاد کرد.
مریم اکبریمنفرد نیز با اشاره به تحولاتی که در برخی سازمانهای سیاسی در خصوص ارتقای جایگاه زنان رخ داده است از اینکه زنان توانستهاند طی سالهای گذشته و از دهه ۶۰ در مقابل اجبارهای نظام ایستادگی و مقاومت کنند، سخن گفت.
سپس فهیمه اعرفی ارجگذاری به زن را در تفکر مبتنی بر عرفان و معنویتگرایی بر خواسته از کمالگرایی و انساندوستی بشر دانست.
در پایان زندانیان سیاسی و عقیدتی زن در بند زنان زندان اوین با خواندن تصنیفهایی این روز را گرامی داشته و جشن گرفتند.
***
دلایل تداوم نابرابری جنسیتی در ایران
نرگس محمدی
منبع: سایت کانون مدافعان حقوق بشر
گروهی فمینیسم را یک ایدئولوژی و کلیتی واحد و گروهی آن را فاقد نظریهای منسجم دانسته و به اقتضای دیدگاهشان در مقابل آن عمل کردهاند. بدون پرداختن به این یا آن و اثبات درستی یا نادرستی هر یک، مسئلهای که میبایست مورد توجه قرار گیرد، این است که قرنها تلاش زنان چه به شکل فردی یا گروهی، تحت عنوان فمینیسم، بیدارزنی، نهضت نسوان، جنبش زنان یا عناوین دیگر، در غرب یا شرق، در میان زنان باکره و از خانه گریخته در قرون وسطی یا در اوج جنبشهای حقوق مدنی و چپ نو در دهه ۱۹۶۰، در حفظ باکرهگی یا پرهیز از جنس مخالف، در پناه بردن به صومعهها و دیرها و تفسیر زنانه از انجیل و کتب مقدس یا گریز از هر مرجعی- ادیان و مکاتب- همه حکایت از یک نوع اعتراض داشته و دارد؛ اعتراض علیه ظلم و تبعیض علیه زن، اعتراض به فرودستی زن، اعتراض به «دیگر» قلمداد کردن او، نه به حذف و تحقیر او. اما در وجه غیرسلبی، زنان با ترسیم واقعی ظلمهای رفته بر خود، به تبیین علل و ریشهیابی آنها و نتایج و برون دادهای آن پرداخته و سپس راهبردها، استراتژیها و تاکتیکهای مؤثر را اتخاذ نمودهاند.
آنچه گفته شد پیش درآمدی بود بر اینکه حرکتهای زنان امری امروزی نیست و پیشینه و تاریخی دارد و تا زمانیکه به هر دلیلی، واقعبینانه مورد بررسی قرار نگیرد و مقاومت و ستیز علیه آن به کار گرفته شود، این ستیزها به کژکارکرد خود تبدیل شده و البته هزینهها و خسارتهای سنگینی خواهد داشت. این امر در جوامعی چون جامعه ما مصداق داشته و قابل مشاهده است.
ستیز، عدم همراهی یا بیتوجهی نسبت به مطالبات زنان در جامعه ایران در سطوح مختلف قابل ردیابی است. یکی از این سطوح که بسیار تعیینکننده است، حکومت است. حاصل این ستیز آشکار، تدوین قوانین ضد زن و بهکارگیری شیوههایی برای خانهنشین کردن و عقب راندن آنها از عرصه عمومی به عرصه خصوصی است. برای مثال حکومت ایران با نه گفتن به پیوستن ایران به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان، در واقع به اعمال تبعیض «آری» گفت.
واقعیت این است که زنان نه فقط در سطح روشنفکران و تحصیلکردگان بلکه در لایه لایه مردم، راههای مقاومت و مقابله را به انحای مختلف به کار گرفته و به ستیز حکومت علیه زن «نه» میگویند و بدیهی است که نه گفتن- بهویژه در واکنشهای هیجانی و عصبانیت- گاه ناخواسته از مدار حرکت معطوف به هدف و ثبات خارج شده و شاید به مدار پایین آسیبپذیری و پرخطر پرتاب میشود. هرچند باید تأکید کرد که عموماً زنان برای استیفای حقوقشان از مدنی و مسالمتآمیزترین شیوهها بهره میگیرند.
دومین سطح در تقابل یا عدم همراهی با زنان جهت استیفای حقوقشان، قشر روشنفکر و برجسته جامعه است. آزادیخواهی و عدالتجویی و تلاش برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر دغدغه روشنفکران ایران بوده و در این راه هزینههای زیادی پرداخت کردهاند، اما در رابطه با تضییع بیرحمانه حقوق زنان، تلاشی که بتوان نام آن را حرکت گذاشت، از سوی ایشان دیده نمیشود.
چگونه میتوان باور کرد روشنفکران که خود نقاد سنتاند، در رابطه با موضوع زن در چنبره سنت و رسومات ناکارآمد گرفتار شدهاند؟ یا در اعتراض به وضعیت زنان در مقابل حکومت ترسیده یا سکوت در پیش گرفتهاند؟ درست است که کارنامه جمهوری اسلامی در رابطه با موضوع زنان کارنامهای زنستیز است، اما نقد من بیش از حکومت به جامعه روشنفکری در ایران است. چرا که تکلیف حکومت با فعالان زنان و حقوق بشر روشن است. برای نمونه در حکم من به صراحت انشا شده که بهدلیل فعالیت فمینیستی و حقوق بشری محکوم هستم، اما نمیتوان پذیرفت که در رأی نانوشته روشنفکران و فعالان سیاسی- اجتماعی، زنان این سرزمین به مجازاتهای زیر پوستی محکوم شده و مردان خود عامل و مجری آن باشند.
سومین سطح، عموم مردم هستند. جامعهای که زن را فاقد تفکر و دیدگاه و فقط بر اساس ظاهر و زیباییهایش- طبیعی یا مصنوعی- میطلبد و مانع ورود زن به عرصه جدی و البته پر کشمکش در جامعه میگردد، حقوق زن را از هسته سخت نگهدارنده به پوسته سست و ترک خورده تنزل میدهد. در جامعهای که بازگشتها و بههم پیوستگیها بدون مبداء آن- چه جسمی و چه معنوی- پیریخته میشود و خشونت و نفرت به امری معمول و رایج تبدیل میگردد، انسانها به موجوداتی تنها و خودخواه و بیرحم تبدیل میشوند که زن اولین قربانی خشونت و نفرت و تزلزل و جنگ میگردد، چرا که کم قدرتترین حلقه در جامعه است.
باید دید در پیریزی چنین جامعه، مناسبات و رفتارها، سهم هر گروه چقدر است؟ تردید ندارم زنان خود نیز سهمی در پیریزی و تداوم چنین جوامعی دارند و از این روی، سطح چهارم را زنان علیه زنان میدانم.
زنانی که به ظلمی که در حقشان روا داشته میشود، سرپوش میگذارند و نام آن را عفت و ایثار مینامند، زنانی که خود را نه یک انسان مستقل و مختار، بلکه عنصری وابسته و مکلف فرض میکنند، زنانی که هنوز با تفکر ویکتوریایی خود را ارضا میکنند، زنانی که حداکثر نقش خود را بازی کردن در نقشهای از پیش تعیین شده جامعه و فرهنگ مردسالار میبینند و با معیارهای چنین جامعهای خود و همجنسانشان را میسنجند، زنانی که در تعریف زنانگی و مادرانگیشان خود را محذوف و از متغیرهای بیمحتوا و عامهپسند بهره میگیرند، خود به اهرمهای پر قدرت در ساختار جامعه و خانواده علیه حقوق زنان تبدیل میشوند.
پس منکر سهم زنان در شکلگیری جامعه و خانواده زنستیز و بیاعتنا به حقوق انسانی نبوده و محصول آن را همین جامعه مو جود میدانم. اما سخن اینجاست که میزان سهمها چقدر است؟ طبیعی است سهم حاکمان و قانونگذاران با سهم زنان که خود قربانیان قوانین و وضع موجودند، یکی نیست. همچنین سهم زنی که عمر و جوانی پای زندگی مشترک گذاشته، با مردی که به پشتیبانی قوانین یک کشور، زن ×۴ از نوع عقدی و زن ×n از نوع نقدی را اختیار کرده، با هم برابر نیست و نابرابرتر اینکه قربانیان و معترضان به این نابرابریها و اعمال تبعیضها در جایگاه متهم و عاملان تبعیض در مقام واعظ و قضاوت کنندهاند و قانون پشتیبان این تبعیض است. اما باید اضافه کرد که هر چند سهم حاکمان با روشنفکران و اندیشهورزان نیز برابر نیست، اما توقع ما از مدعیان و طرفداران آزادی و دموکراسی بیش از مخالفان آنهاست و این انتظار نه زیادهخواهی بلکه الزام و دریافت و رهیافتی انساندوستانه است.