ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 29.01.2006, 13:19
مصائب امضا كردن به جاى ديگران

شرق- محمد قوچانى:
در روزگارى كه تخم صراحت را ملخ مصلحت خورده است و جز به كنايت نمى‌توان سخن گفت اين تنها سينماست كه مى تواند به داد سياست برسد.
سياست در عصر ما چنان مبهم شده كه جز با احتياط نمى توان از آن سخن گفت. كلاف سردرگريبانى كه به سرعت از عقلانيت دور مى شود و در راهى بى بازگشت گام برمى دارد و درست به همين علت عمده پيش بينى ها و پيشنهادهاى سياستمداران نادرست از كار درمى آيد: از سقوط صدام و طالبان و همسايگى با ارتش آمريكا تا نتيجه انتخابات رياست جمهورى ايران و نيز تحولات خاورميانه و دگرگونى هاى سياسى در سوريه و فلسطين و آينده پرونده هسته اى ايران كه جهان سرگرم بدان است.

در اين آشفته بازار، حرف دقيق و درست زدن و پرهيز از بهانه ساختن و بها پرداختن كار سختى است و چه بسا از عهده سياستمداران، كه عادت به محاسبه دارند، برنيايد اما ابراهيم حاتمى كيا در «به نام پدر» ناگفته ها را به تصوير كشيده است: اينكه تصميم گيرى براى يك ملت چه اندازه سخت است و اينكه دامنه تصميمات حاكمان تنها به مردم آن عصر محدود نمى شود و ممكن است تا انتهاى تاريخ تداوم يابد. «به نام پدر» با كاوشى در تاريخ ايران باستان آغاز مى شود. منطقه اى تاريخى و باستانى كه به ظاهر مين زدايى شده و براى درس آموختن دانشجويان باستان شناسى آماده و هموار شده است. دخترك كاوشگر اما درست در اوج افتخار (كشف شى باستانى) توسط مينى، كه ميهمان تازه تاريخ ايران است، فلج مى شود. پس تاريخ تنها افتخارآفرين نيست كه شىء چندهزار ساله اى در خاك موزه هاى ايران را آذين بندى كند. اگر گذشتگان ما دشنه هايشان را در خاك پنهان ساخته اند ما نيز مين هايى را در آن كاشته ايم كه درخت بدبختى را در ديارمان سربلند مى كند. از همين خاك حاصل خيز تناقض هاى زندگى آغاز مى شود: پدرى خاك خانه پدرى را مين آلود كرد تا دشمن قدم بر آن نگذارد اما مين نه دين دارد و نه ميهن، پس ساليان دراز در خاك مى ماند تا به ضد خود تبديل شود. ابزار دفاع از ميهن در غياب دشمن به آلت جنگ تبديل شد و تخم درخت جنگ، كه ظاهراً عقيم شده بود، دوباره اين درخت شوم را بارور ساخت؛ براى نسلى كه ظاهراً هيچ وقت اختيارى در انتخاب جنگ يا صلح نداشته است. نسلى كه معترض است و مى خواهد زندگى كند. عادت حاتمى كيا به عنوان مردى از نسل جنگ همواره بر اين بوده كه به پرسش هاى اين نسل پاسخ گويد: آنجا كه حاج كاظم «آژانس شيشه اى» روى زمين مى نشيند و تك گويى پيشه مى كند، آنجا كه قهرمان ناكام ارتفاع پست سخن از محروميت خود مى گويد و آسيب هاى جنگ، آنجا كه جان باخته جنگ در «از كرخه تا راين» سيلى به صورت بريده جنگ مى زند. حاتمى كيا در همه جا گويى قصد آن دارد كه به عنوان وكيل مدافع نسل «پير _ جوان» جنگ به شبهات نسل پس از خود پاسخ دهد. اما در «به نام پدر»، پدرى كه متهم است به كاشتن مين، دفاعيه اى نمى خواند و جوابيه اى نمى دهد و تلاشى براى پاسخ دادن به دختر نمى كند جز تلاش براى پاك كردن مين ها. خاطره اى تلخ از روزگار جنگ. جنگى كه هنوز تمام نشده؛ به شهادت مين هايى كه در زمين خفته اند.

پيش از اين پدرهايى كه در فيلم هاى حاتمى كيا مى ديديم سعى آشكارى در ساكت كردن فرزندان خود داشتند. با نگاه عاقل اندر سفيه يا فريادهاى همدلانه يا سكوت و درغلتيدن در مظلوميت خويش. به ياد آوريد حاج كاظم را كه فرزند معترض اما معتقد خود را با آن محاسن همچون انصار حزب الله، به نگاهى بى اعتماد احاله مى دهد يا قهرمان فيلم «از كرخه تا راين» كه بدون كلامى با يونس با او ارتباط برقرار مى كند. گويى ميان اين دو نسل با وجود فاصله سنى نه چندان زياد زبانى براى گفت وگو وجود ندارد. اوج اين ناتوانى در هم سخنى در به نام پدر ديده مى شود. پدر هيچ زبان مشتركى با دختر (كه حتى در ظاهر نسبتى با نسل انقلاب ندارد) نمى يابد و هيچ تلاشى براى همزبانى نمى كند. دختر حتى نمى فهمد كه چرا پدر به بالينش نمى آيد يا با او سوار هواپيما نمى شود و اين تنها مادر است كه پدر را مى فهمد، همان «فاطمه» آژانس شيشه اى، همان «حبيبه» به نام پدر، همان كه در عين نفرت از جنگ تن به جنگ داد و در عين دفاع از جنگى كه از سر گذرانديم از جنگى كه در پيش است پرهيز مى كند و به همين دليل اجازه بازگشت به ميدان مين را به پدر نداده و حالا هم او در سر بازكردن اين زخم كهنه و انفجار فاجعه سهيم است.
«به نام پدر» پايان تلاش نسل گذشته براى توجيه جنگ است. فرط استيصال پدر نه آنجا است كه بر ميدان مين پاى مى فشارد تا پاى از دست رفته دختر را با پاى خود معامله كند كه در جايى است كه اجازه قطع پاى دخترش را مى دهد و آن گاه دخترش او را استيضاح مى كند.
استيضاحى به عمق تاريخ همه جنگ هايى كه در آن پدران براى فرزندان و حاكمان براى مردمان تصميم گرفته اند. آنجا كه مى پرسد: «پدر! چرا مجوز قطع پايم را امضا كردى؟ تا كى مى خواهى به جاى من امضا كنى؟» قصه «به نام پدر» تصويرى تمام قد از تصميمات غيرمسئولانه اى است كه سياستمداران به جاى جامعه خويش مى گيرند. حاكمانى كه بدون مشورت تصميم مى گيرند. «مشروعيت جنگ» اما در ذات خود مفهوم پرتناقضى است كه ظاهراً يكى از مهم ترين مضامين و مفاهيم علم سياست را در جهان فرامدرن تشكيل مى دهد. جنگ هاى پيشگيرانه از نوع تهاجم ايالات متحده آمريكا به عراق و افغانستان مصداق اين تناقض جمع دو واژه مشروعيت و جنگ است.

اما براى پيشگيرى از جنگ چه مى توان كرد؟ سكانس پايانى فيلم حاتمى كيا راه حل پيشنهادى او را نشان مى دهد. در حالى كه آسمان بالاى سر او آكنده از جنگنده هايى است كه نشان از جنگى تازه دارد، پدر، مين ها را از زمين زيرپاى خود مى روبد. مين هايى كه براى دشمن كارسازى شده بودند و دوست (محبوبه) را نشانه رفته بودند. به نام پدر سربسته ترين، مسئولانه ترين و بهنگام ترين هشدار شهروندان به سياستمداران درباره محاسبه درباره تصميم هايشان است و اتفاقاً ابراهيم حاتمى كيا مناسب ترين فرد براى اين هشدار و زنهار است: هنرمندى كه در دل انقلاب اسلامى به دنيا آمده، با ارزش هاى دينى پيوند يافته، در جمهورى اسلامى باليده و در عصر جنگ ايران و عراق ايمان و اعتقاد خود را به حفظ دين و ميهن اثبات كرده است و احتمالاً اگر جنگى در پيش باشد دوربين او نيز سرباز دفاع از ايران و اسلام خواهد بود. اما اكنون اين همان ابراهيم حاتمى كيا است كه هشدار مى دهد.
مهم نيست كه فيلم شتابزده است كه ما در عصر پرالتهابى زندگى مى كنيم. عصرى كه هنوز تصميم نگرفته ايم كه چگونه رفتار كنيم. عصرى كه دشمن در همسايگى ما است و دوست پا بر ميدان مين دارد و زبان به پرسش مى گشايد.

مهم نيست كه چرا حاتمى كيا به ملودرام روى آورده يا ارزش هاى سينمايى كار او با سليقه هاى هنرى منتقدان ناهمخوانى دارد مهم اين است كه فيلم حاتمى كيا براى امروز ساخته شده است. همين امروز و نه شش ماه و يك سال ديگر. مهم اين است كه حاتمى كيا براى امروز ما و براى هميشه تاريخ ما قصه اى ساخته است كه ما را و سياستمداران ما را از خواب بيدار مى كند تا به اين پرسش پاسخ گويند كه تا كى مى خواهند به جاى ما امضا كنند؟


شناسنامه‌ی فيلم:

نويسنده و كارگردان: ابراهيم حاتمی كيا
تهيه كننده و مجری طرح: محمد پيرهادی
بازيگران: پرويز پرستويی، گلشيفته فراهانی، مهتاب نصيرپور، كامبيز ديرباز، سيدمهرداد ضيايی، افشين هاشمی، ميرطاهر مظلومی، كاظم هژير آزاد، شبنم مقدمی
مدير فيلمبرداری: حسن كريمی
طراح صحنه و لباس: فرهاد ويلكيجی
طراح چهره پردازی: مهرداد ميركيانی
بازيگردان: آزيتا حاجيان
جلوه های ويژه: جواد شريفی راد
صدابردار: مهران ملكوتی
عكاس و فيلمبردار پشت صحنه: گلاره كيازند
تاريخ شروع فيلمبرداری: اسفند ١٣٨٣