ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 10.11.2016, 7:00
کجای کار هیلاری کلینتون اشتباه بود؟

نیک برایانت
بی بی سی - نیویورک

انتخابات اخیر آمریکا (۸ نوامبر) را که بدون شک نامتعارف‌ترین انتخابات تاریخ آمریکا بود، باید طغیانی علیه نظام سیاسی حاکم به شمار آورد و کمتر کسی را می‌توان پیدا کرد که به اندازه هیلاری کلینتون مظهر نظام سیاسی حاکم باشد.

او در کارزار انتخاباتی‌اش برای میلیون‌ها رای‌دهنده خشمگین تبدیل به نمادی از سیاست‌های شکست‌خورده آمریکایی شد.

دونالد ترامپ توانست رای‌دهنده‌های کافی در ایالاتی که لازم بود را قانع کند که برای مشکلات راه حل دارد. این میلیاردر آمریکایی خودش را به شکل نماینده موفق خارج از سیستم در تقابل با نماینده تمام و کمال سیستم نمایش داد و تبدیل به نامزد معترض شد. در حالی که کلینتون نماینده وضع و نظام موجود بود.

هیلاری کلینتون بارها گفت که او شایسته‌ترین نامزد ریاست جمهوری است. او بارها از وجهه جهانی‌اش گفت و از تجربیاتش به عنوان بانوی اول آمریکا، سناتور نیویورک و وزیر امور خارجه آمریکا مثال زد.

اما در انتخاباتی دیوانه‌وار و با حجمی گسترده از نارضایتی، تجربیات و شایستگی‌های او پیش چشم هواداران ترامپ نکته‌هایی بسیار منفی به شمار می‌رفتند. بسیاری از مردمی که در حین کارزار او با من گفت و گو کردند (به خصوص در منطقه شمال شرقی)، گفتند که ترجیح می‌دهند به جای یک سیاستمدار واشنگتنی و داخل سیستم، یک تاجر وارد کاخ سفید شود. نفرت آن‌ها از واشنگتن قابل درک است و همین‌طور نفرتشان از هیلاری.

این نفرت درونی بود. خوب یادم هست که با زنی میانسال در تنسی صحبت می‌کردم؛ زنی خونگرم که مودب‌تر از او را نمی‌توان تصور کرد. ولی وقتی حرف هیلاری کلینتون وسط ‌آمد، تمام نزاکتها ناپدید می‌شد.

مشکل عدم اعتماد به هیلاری کلینتون سابقه‌ای طولانی دارد و برای همین هم قضیه ایمیل‌ها آن قدر گسترده شد. او مشکل باورپذیری داشت. کلینتون در چشم بسیاری، زنی از طبقه نخبه شرق آمریکا بود که با تحقیر و از بالا به طبقه کارگر نگاه می‌کرد.

ثروتی که خانواده کلینتون پس از ترک کاخ سفید به دست آوردند هم کمکی به آن‌ها نکرد. بانوی اول پیشین آمریکا تنها لیبرالی لیموزین سوار نبود بلکه به چشم لیبرالی که سوار جت خصوصی بود، دیده می‌شد. ثروت آن‌ها اینجا هم باعث بیشتر شدن مشکل با طبقه کارگر شد در حالی که همان مردم با رضایت به ثروتمندی عادی که در کار املاک بود، رای دادند.

در کشوری که شمار زنانی که رای می‌دهند از مردان، میلیون‌ها بیشتر است، به نظر می‌رسید که جنسیت کلینتون امتیاز بزرگی برایش باشد. اما در همان مرحله اول رقابت انتخاباتی با برنی سندرز مشخص شد که او چقدر برای ترغیب زنان جوان (به خصوص برای کمک به انتخاب اولین رئیس جمهوری زن کشور) مشکل دارد.

رابطه بسیاری از زنان هیچگاه با او گرم نشد. خیلی‌ها حرف او را که در زمان ریاست جمهوری شوهرش گفت نمی‌خواهد زنی باشد که در خانه می‌ماند و شیرینی می‌پزد را توهین به خودشان تلقی کردند. زمانی که دونالد ترامپ هیلاری را متهم کرد که نتوانسته روابط نامشروع شوهرش را کنترل کند و به زنانی که توسط او اذیت شدند توهین کرده، بسیاری از زنان سرشان را به نشانه تایید تکان دادند.

ضمن این که بدون شک باور سنتی و قدیمی سکسیستی بسیاری از مردان هم در این قضیه نقش داشت: مردانی که حاضر نبودند به ریاست جمهوری یک زن رای بدهند.

در سالی که بسیاری از آمریکایی‌ها دنبال تغییر بودند، او به نظر می رسید که ادامه وضع موجود را پیشنهاد می‌داد (و تغییری ارایه نمی داد). همیشه برنده شدن در سه انتخابات متوالی برای یک حزب سخت بوده است. دموکرات‌ها از دهه ۱۹۴۰ به این سو نتوانسته‌اند که سه بار پیاپی وارد کاخ سفید شوند. ضمن این که نباید فراموش کرد که حوصله بسیاری از رای‌دهنده‌ها از کلینتونها سر رفته بود.

هیلاری کلینتون استعداد ذاتی برای کارزار انتخاباتی نداشت. اغلب سخنرانی‌های او تخت و بی‌روح بودند. بخش‌های برجسته سخنرانی‌هایش را خیلی مصنوعی ادا می‌کرد و در گوش شماری از مردم ریاکارانه صدا می‌کرد. رسوایی مجدد قضیه ایمیل‌ها هم موجب شد که او کارزارش را با پیامی منفی تمام کند.

کلینتون در بیان جان کلامش نیز همیشه مشکل داشت و شعار “قوی‌تر در کنار هم” او هرگز به خوبی “آمریکا را دوباره بزرگ کنیم” ترامپ نشد. در واقع کارزار کلینتون شعارهای متعددی داشت که مشکل او برای طراحی یک پیغام مشخص را نشان می‌داد.

کارزار کلینتون اشتباهات تاکتیکی نیز مرتکب شد. او به جای هدر دادن وقت و منابعش در ایالاتی که نیازی به پیروزی در آن‌ها نداشت (مثل اوهایو و کارولینای شمالی) می‌توانست وقت بیشتری در ۱۸ ایالتی بگذراند که در شش انتخابات اخیر به دموکرات‌ها رای داده بودند و موسوم به “دیوار آبی دموکراتها” بود.

آقای ترامپ با تکیه بر رای طبقه کارگر سفید‌پوست توانست بخشی از “دیوار آبی” دموکرات‌ها را ویران کند. او در حالی رای ایالت‌های پنسیلوانیا و ویسکانسین را به دست آورد که در این دومی مثلا جمهوری‌خواهان از سال ۱۹۸۴ به این سو در آن برنده نشده بودند.

این انتخابات فقط پشت کردن مردم به هیلاری کلینتون نبود بلکه پشت کردن نیمی از کشور به بارک اوباما (و آمریکای او) بود، مطلبی که می‌تواند موضوع یک مقاله دیگر باشد.

***

انتخاب ترامپ فصل جدیدی در تاریخ آمریکا

جان ساپل، سردبیر بی‌بی‌سی آمریکای شمالی

دونالد ترامپ در برقراری ارتباط با مخاطب مهارت فراوانی دارد.

سر التون جان هنرمند معروف بریتانیایی گفته بود که او (دونالد ترامپ) بهترین مجری برنامه زنده است بی‌آنکه آواز بخواند یا ساز بزند. او به بهترین شکل هم با مردم ارتباط برقرار می‌کند.

ولی یک چیزیی که در میان مخاطبان او شاید از یاد برده شد، وعده او برای ارائه «برگزیت به توان ۳» بود.

دلیل خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا برای شمار زیادی از آمریکایی‌ها اهمیت چندانی نداشت. ولی، برای ترامپ خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا نمایانگر موضوع مهمی بود.

به نظر آقای ترامپ اگر «کشور کوچک» (بریتانیا) کسل‌کننده، و محافظه‌کار با همه‌ ابهامی که خروج از اتحادیه اروپا به همراه می‌آورد، باز هم رای به خروج داده، او مطمئن بود که مردم آمریکا هم می‌توانند برای این چنین تغییری رای بدهند.

من فردای روز برگزیت با دونالد ترامپ برای افتتاحیه میدان گلف تورن‌بری در اسکاتلند رفته بودم. او یک نشست خبری داشت. آن روز فاصله تقریبا ۵ هزار کیلومتری میان بریتانیا و آمریکا بسیار کوتاه به نظر می‌رسید. او مطمئن شده بود که مردم آمریکا پشت شعار «عظمت را دوباره به آمریکا بازگردانیم» جمع خواهند شد.

و چنین هم شد.

دونالد ترامپ قهر طبقه کارگر را که بر این باور بود آمریکا درمسیر اشتباهی در حال حرکت است، درک کرد. نگرانی مردمی که فکر می‌کردند مهاجرت از کنترل خارج شده است، معاهدات بین‌المللی تجاری کارگران آمریکایی را در موقعیت بدی قرار داده و دموکرات‌ها، سلاح‌های آنها را خواهند گرفت و دیوان عالی بیشتر سمت و سوی لیبرال پیدا خواهد کرد.

ترامپ، متوجه گفتمانی شد که نشان دهنده تغییر سریع آمریکا بود، تغییری که به نظر آقای ترامپ، واشنگتن متوجه آن نبود.

به همین دلیل پیام او به عنوان یک فرد خارج از حاکمیت توانست در میان مردم جا باز کند، پیام او شکستن دیوار‌های حاکمیت و از خشت‌های آن ساختن دیواری در مرز با مکزیک بود.

مبارزات انتخاباتی آقای ترامپ در هفته‌های گذشته از هرجهتی پر تلاطم بود.

او رسوایی نوار صوتی را پشت سرگذراند، زنان آمدند و ادعا کردند که آقای ترامپ آنها را دستمالی کرده است.

توفان تویتری به مقیاس‌های متفاوت به راه افتاد.

در اردوگاه مخالف هم وضعیت بسیار مساعد نبود، هیلاری کلنتون مشکلات خودش را با مداخله اف بی آی، پلیس فدرال آمریکا در مورد ایمیل‌هایش داشت. کسی نمی‌داند این موضوع تا چه حدی بر نتایج انتخابات اثر گذاشته است.

تنها چیزی‌که هیچ‌گاهی فروکش نکرد، گردهمایی شمار زیاد مردم در تجمعات انتخاباتی آقای ترامپ بود. مردمی که به این باور بودند که ترامپ پاسخ همه دعاهای آنهاست.

همین به این تاجر میلیاردر، اعتماد به نفس زیادی می‌داد که نظرسنجی‌ها و رسانه‌‌ها متوجه آن نبودند. شمار بیشتری بیرون آمدند و به او رای دادند.

آقای ترامپ این بار هم دقیق فکر می‌کرد. حامیان او مرتب دست‌کم گرفته شدند.

به این ترتیب در صفحات تاریخ آمریکا، صفحه جدید و مبهوت‌کننده نوشته شد. مردی که اصلا تجربه حکومت ندارد، مردی که در هیچ مسئولیت انتخابی کار نکرده است، رئیس جمهوری بعدی ایالات متحده آمریکا شد. او منتقدان و مخالفان خود را سردرگم کرده است.

و آقای ترامپ با قدرت و اختیارات زیاد به کاخ سفید خواهد رفت، در حالیکه هم حزبی‌های او کنترل کنگره و مجلس نمایندگان را در دست خواهند داشت.

او افزار‌های کامیابی را در دست دارد. او می‌تواند قضات دیوان عالی را به انتخاب خودش پر کند. او بن‌بستی را که اوباما با آن دست‌وپنجه نرم می‌کرد نخواهد داشت.

آقای دونالد ترامپ وعده کرده بود که «عظمت را به آمریکا باز خواهد گرداند». حالا زمان آن است که به وعده خود عمل کند.

***

پنج دلیل پیروزی ترامپ

آنتونی زورکر
خبرنگار آمریکای شمالی

دونالد ترامپ بیش از یک سال است پشت‌هم غافلگیرمان می‌کند.

فکر کردیم کاندید نمی‌شود، شد. فکر کردیم کنار می‌کشد، نکشید. گفتیم انتخابات داخلی حزب جمهوری‌خواه را نمی‌برد، برد. دست‌آخر ناباورانه گفتیم غیرممکن است انتخابات ریاست‌‌جمهوری را ببرد. و برد.

او حالا رئیس‌جمهور منتخب ایالات متحده آمریکاست.

آنچه در پی می‌آید پنج دلیل از انبوه دلایلی است که می‌توان برای برد ترامپ برشمرد. بردی که هنوز برای بسیاری هنوز قابل درک نیست.

موج سفید ترامپ

ایالت‌هایی که می‌گفتند ۵۰-۵۰ است، آن‌قدر هم ۵۰-۵۰ نبود. اوهایو، فلوریدا، کارولینای شمالی. دونالد ترامپ یکی‌یکی رأی‌ها را جارو کرد. هیلاری کلینتون ماند و ایالت‌های حامی دموکرات‌ها، یا به قول کارشناسان آمریکایی “سد آبی‌رنگ” رأی که قرار بود جلوی پیشروی رقیب را بگیرد. آن سد هم عاقبت سوراخ شد.

دموکرات‌ها روی ایالت‌های مرکزی شمال آمریکا حساب کرده بودند. ایالت‌هایی که دهه‌هاست دموکرات رأی می‌دهند. بخشی از این رأی مال سفیدپوستان طبقه کارگر و سیاهان است.

در این انتخابات بخش سفیدپوست رأی، به خصوص سفیدپوست‌های دانشگاه‌نرفته، از حزب دموکرات برگشت، چه زن چه مرد. رأی غیرشهری هم سوی ترامپ سرازیر شد. رأی آمریکایی‌هایی که حس می‌کردند ساختار قدرت که در سواحل شرقی و غربی آمریکا متمرکز شده، فراموش‌شان کرده.

ممکن است در نهایت با رأی پرشمار همین ایالت‌های ساحلی، مثل کالیفرنیا و نیویورک، خانم کلینتون در مجموع آراء از ترامپ پیش باشد. اما ترامپ ضربه کاری را جایی زد که باید می‌زد.

دونالد «تفلن»

هرچه به سوی ترامپ پرت کردند - اگر اصابت کرد - نچسبید.

ترامپ به نظامی کهنه‌کار و نشان‌گرفته‌ای چون جان مک‌کین توهین کرد. با فاکس نیوز و مجری محبوبش، مگین کلی، درافتاد. وقتی یادش آوردند که وزن یک دختر شایسته لاتین را مسخره کرده، حرفش را تکرار کرد. وقتی نوار آن حرف‌هایش در مورد زنان منتشر شد، به یک عذرخواهی نصفه‌نیمه بسنده کرد. حتی در مناظره‌ها، که قرار است سرنوشت انتخابات را تعیین کند، بی‌تمرین آمد و باز (به زبان عامیانه) “سوتی” داد.

اما گویی هیچ‌کدام از این حرف‌ها و کارها اهمیت نداشت. هر بار محبوبیتش در نظرسنجی‌ها افت کرد، دوباره مثل چوب‌پنبه بالا آمد و روی آب ایستاد.

شاید سیر اتفاقات آن‌قدر تند بود که جنجال‌ها و رسوایی‌ها آن‌طور که باید کارگر نیافتاد. یا شاید شخصیت ترامپ به قدری قوی و جذابیتش به قدری زیاد بود که چیزی محبوبیتش را خدشه‌دار نمی‌کرد.

غیرخودی

دونالد ترامپ نه فقط با دموکرات‌ها، که با حزب خودش هم جنگید. و همه را شکست داد.

از رقابت‌های داخلی که حزب جمهوری‌خواه که بیرون آمد، پشت‌سرش کوهی از جمجمه‌های رقیبان به جا گذاشت. کسانی چون مارکو روبیو، تد کروز، کریس کریستی و بن کارسون نهایتا جلوی فرمان‌روای جدید زانو زدند. آنها که نزدند، امثال جب بوش و جان کسیک، باید از این پس خود را بیرون دایره حزب بدانند.

اما تکلیف بقیه حزب چه می‌شود؟ از پل رایان، سخنگوی مجلس نمایندگان، گرفته تا رده‌های پایین‌تر. واقعیت این است که آقای ترامپ بدون کمک ساختار حزب رئیس‌جمهور شده. یا شاید به همین دلیل که جلوی این ساختار ایستاده رئیس‌جمهور شده.

بی‌اعتنایی او به بزرگان جمهوری‌خواه و رأی‌شان، حجتی بود برای رأی‌دهنده‌های آمریکایی که او مستقل و “غیرخودی” است. آن هم در دورانی که افکار عمومی روزبه‌روز از واشنگتن و واشنگتن‌نشینان بیزارتر می‌شود.

البته فقط ترامپ نبود که این فضا را حس کرده بود. برنی سندرز، رقیب هیلاری کلینتون در حزب دموکرات، یا تد کروز جمهوری‌خواه، فهمیده بودند مردم “کمافی‌السابق” نمی‌خواهند. اما آن‌که بیش و بهتر از همه از این موج بهره برد، و با آن تا کاخ سفید رفت، ترامپ بود.

عامل کومی

تردیدی نیست که نظرسنجی‌ها در تشخیص اولویت‌های رأی‌دهندگان ناموفق بودند، به ویژه در ایالت‌های مرکزی شمال آمریکا. اما اینکه فاصله ترامپ با کلینتون در روزهای آخر کم شده، و او می‌تواند (دست‌کم روی کاغذ) به کاخ سفید برسد، از همین نظرسنجی‌های نادقیق معلوم بود.

می‌شود گفت این تغییر در دو هفته آخر رخ داد، زمانی که جیمز کومی، رئیس اف‌بی‌آی، آن نامه معروف را به نمایندگان کنگره نوشت و اعلام کرد تحقیقات در مورد ایمیل‌های هیلاری کلینتون دوباره شروع شده.

البته فاصله ترامپ و کلینتون پیش از این ماجرا هم کمی کم شده بود. اما رشد محسوس ترامپ در فاصله بین نامه اول (که تحقیقات به جایی نرسیده) و نامه دوم (که تحقیقات دوباره به جریان افتاده) اتفاق افتاد.

احتمالا در این فاصله آقای ترامپ جای پایش را بین حامیانش سفت‌تر کرده، و محافظه‌کاران مردد را به سمت خود کشانده.

اما نباید از یاد برد که همه این داستان، و آنچه بعضی “مداخله” کومی خواندند، پیش نمی‌آمد اگر خانم کلینتون وقتی وزیر خارجه بود به جای ایمیل‌های شخصی از همان ایمیل کاری وزارت استفاده می‌کرد.

اعتماد به غریزه

کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ بی‌اغراق سنت‌شکنانه‌ترین کارزار انتخاباتی تاریخ معاصر آمریکا بود. اما ظاهرا او بیشتر از همه متخصصان و کارشناسان می‌فهمید.

ترامپ نظرسنجی‌ها را ندیده گرفت. به ایالت‌هایی رفت که کارکشته‌های رقابت‌های انتخاباتی می‌گفتند هرگز نمی‌برد - مثل ویسکانسین و میشیگان. به جای اینکه لشکر داوطلبانش را دم خانه‌ها بفرستد که رأی جمع کند، تجمع‌های عظیم برگزار کرد. پولی که صرف تبلیغات کرد، چه در رقابت داخلی حزب جمهوری‌خواه، چه در رقابت نهایی با هیلاری کلینتون، به مراتب کمتر از رقیبان بود.

در یک کلام، دونالد ترامپ کل دانش برآمده از سال‌ها کار انتخاباتی کارکشته‌ها را نادیده گرفت و گاه دقیقا عکس‌اش عمل کرد.

آنها که فکر می‌کردند بهتر می‌دانند و بیشتر بلدند یک‌صدا و پیوسته به تصمیم‌های ترامپ می‌خندیدند. در نهایت اما همان تصمیم‌ها ثمر داد. و حالا ترامپ است که می‌خندد - با فرزندانش و جمع کوچک یارانش، آن‌هم در کاخ سفید.