ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 22.09.2016, 9:41
اول مهر؛ داشت عباسقلی خان پسری!

عصرایران؛ مهرداد خدیر- اول مهر با همه روزهای سال متفاوت است. نه فقط به خاطر این که بچه‌ها به مدرسه می‌روند و آغاز سال تحصیلی است و فراتر از دانش آموزان دانشجویان و حتی سن و سال دارها نیز روانه کلاس درس می‌شوند.

بیشتر به این خاطر که اول مهر خاطره خیز است. انسان شاید سال‌های بعد و دانشگاه را هم حتی با جزییات به خاطر نیاورد اما این روز خاص و آغاز دبستان چنان در ذهن می‌ماند که ته نشین می‌شود.

همین حالا اگر از مردان و زنانی که دهه هشتم و نهم عمر را سپری می‌کنند بخواهید خاطره‌ای از کتاب‌های درسی وآنچه را که در گذار سال‌ها به یاد دارند بازگو کنند غالب آنها به شعر «علیمردان خان» ایرج میرزا اشاره می‌کنند:

داشت عباسقلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری

اسم او بود علیمردان خان
کلفَت خانه ز دستش به امان

هر چه می‌گفت لَلـه لج می‌کرد
دهنش را به لَلـه کج می‌کرد

هرچه می‌دادند می‌گفت کم است
مادرش مات که این چه شکم است!

مدرسه اما در دهه‌های اخیر هویت اصلی خود را از دست داده و به جای کانونی برای «آموزش» و «پرورش» به دورخیزی برای دانشگاه تبدیل شده و دغدغه پدر و مادرها از روز نخست ورود به دانشگاه و یافتن شغل مناسب است و چقدر این سؤال آزارنده است که می‌خواهی چه کاره شوی و پاسخ‌ها همه تکراری: دکتر، مهندس و خلبان!

قامت کوچک فرزندان مان را زیر بار کتاب‌های درسی به انضمام کمک درسی خم کرده ایم که چه شود؟!

این که پیران امروز شعر‌های دوران کودکی را به خاطر می‌آورند به این سبب است که مدرسه از زندگی جدا نبود.

آموزش حساب و کتاب و زبان رسمی و زبان مادری لازم است اما درس زندگی لازم تر.
مدرسه جای تربیت است اما تربیت تنها این نیست که به بزرگ‌ترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرف‌شنو باشیم، صبح‌ها به همه سلام كنیم، دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، دست در بینی نبریم در حالی که ساده‌ترین و ضروری‌ترین مسائل زندگی را درمدارس یاد نمی‌دهند.

این که چگونه نفس بكشیم، چگونه اضطراب را از خود دور کنیم، موفقیت چیست، ازدواج برای حل چه مشکلی است، در مواجهه با مخالف چگونه رفتار كنیم؟

رضا بابایی در «پارسی انجمن» می‌نویسد: «در كودكی به ما آموختند كه چموش نباشیم، اما پرسشگری و آزاداندیشی و شيوه‌های نقد را به ما نياموختند» و این جمله داگلاس سیسیل نورث- اقتصاددان آمریكایی و برندۀ جايزۀ نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳- را نقل می‌کند:

«اگر می‌خواهید بدانید كشوری توسعه می‌یابد یا نه، سراغ صنایع و كارخانه‌های آن كشور نروید. اینها را به‌راحتی می‌توان خرید یا دزدید یا كپی كرد. می‌توان نفت فروخت و همۀ اینها را وارد كرد.

برای اینكه بتوانید آیندۀ كشوری را پیش‌بینی كنید، بروید در دبستان‌ها؛ ببینید آنجا چگونه بچه‌ها را آموزش می‌دهند. مهم نیست چه چیزی آموزش می‌دهند؛ ببینید چگونه آموزش می‌دهند. اگر كودكانشان را پرسشگر، خلاق، صبور، نظم‌پذیر، خطر‌پذیر، اهل گفتگو و تعامل و برخوردار از روحیۀ مشاركت جمعی و همكاری گروهی تربیت می‌كنند، مطمئن باشید كه آن كشور در چند قدمی توسعۀ پایدار و گسترده است.»

و این سخن را هم از جان راسکین:

«اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان اجباری می‌کردم تا بچه‌ها قبل از اینکه به نگاه‌های سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن به اشیا را بیاموزند. چون کسی که به کلاس‌های طراحی می‌رود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیق‌تر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت می‌رود تا در طراحی پیشرفت کند.»

مدرسه جایی نیست که اضطراب فردای نیامده را به دانش آموزان پمپاژ کنیم. اگر اعتماد به نفس و درست نگاه کردن را بیاموزند آینده آنان نیز به نیکی رقم خواهد خورد. مدرسه جای تربیت است. اما تربیت به مفهوم آموختن درس زندگی.

اول مهربهانه‌ای است برای بزرگ ترها تا خاطره‌ها را تازه کنند و زمانی هم برای طرح این پرسش که « کو درس زندگی»؟