ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 15.09.2016, 16:00
سیاستمداری که رادیکال نیست

از: مایکل کروز
ترجمه: مهدی نیکویی
منبع: هفته‌نامه صدا، شماره ۹۶ شنبه ۱۳ شهریور ۹۵

هیلاری در دورانی که خشم و نارضایتی شهروندان امریکا به اوج رسیده بود و انتظار می‌‌رفت یک نقطه عطف در تاریخ این کشور رقم بخورد، به مخاطبانش می‌‌گفت که باید به سیستم حکومتی کشور اعتماد کنند.

پاییز ۱۹۶۸ را می‌‌توان نقطه عطفی در تاریخ امریکا دانست. یک تابستان خشونت‌آمیز و متلاطم سپری شده بود و بسیاری از دانشجویان ایالات متحده در مقابل پلیس این کشور قرار گرفتند. آنها خواستار اتمام سریع جنگ ویتنام، عدالت نژادی بیشتر و توجه به حقوق زنان بودند. در آن برهه بود که دبیر جنبش دانشجویی دانشگاه ولزلی در مقابل دانشجویان تازه وارد ایستاده بود و در باره مزایای مذاکرات و تشکیل کمیته‌های مدنی سخن می‌‌گفت.

هیلاری رودهام ۲۱ ساله که بعدها نام خانوادگی کلینتون را هم یدک کشید، در سخنرانی‌اش گفت: «در برخی از دانشگاهها تغییراتی از طریق روش‌های مسالمت‌آمیز یا حتی خصمانه حاصل شده است.»

او که در مقابل ۴۰۰ دانشجوی جدید مهمترین دانشگاه زنان امریکا صحبت می‌‌کرد، ادامه داد: «هر چند ما هم تظاهراتی برگزار کرده ایم، تغییرات اکتسابی ما بیش از هر چیز نتیجه مذاکرات و اثرگذاری بر فرآیندهای تصمیم گیری سیاستمداران بوده است.»

او با این حرفش قصد داشت به تابستان سپری شده خودش اشاره کند که در کاخ کنگره امریکا به سر آمده بود. هیلاری در دورانی که خشم و نارضایتی شهروندان امریکا به اوج رسیده بود و انتظار می‌‌رفت یک نقطه عطف در تاریخ این کشور رقم بخورد، به مخاطبانش می‌‌گفت که باید به سیستم حکومتی کشور اعتماد کنند. او برای اثبات سخن خود بر این نکته تاکید می‌‌کرد که بسیاری از تغییرات مثبت صورت گرفته در دانشگاه آنها از طریق «اتحادیه دانشگاههای دولتی»  کشور صورت گرفته‌اند و می‌‌توان این تجربه را در ابعاد وسیعتر هم دنبال کرد.

در جامعه ۲۰۱۶ امریکا، رییس جمهور شدن هیلاری کلینتون برای برخی لذتبخش است و برای عده‌ای ترسناک؛ با این حال برای گروهی از افراد جامعه (دانشجویان سالهای ۱۹۶۸ و ۱۹۶۹ ولزلی) موضوعی است که با آن زندگی کرده‌اند. حقیقت آن است که ریاست جنبش دانشجویی آن برهه تاریخی امریکا و نامزدی ریاست جمهوری کنونی شباهت‌های بسیاری با هم دارند و افرادی که نخستین دوران ریاست او را دیده‌اند، به خوبی می‌‌دانند که او چگونه رییس جمهوری خواهد بود.

او چهار سال دوران دانشجویی خود را که در حومه بوستون سپری شد، یکی از «هیجان انگیزترین و آموزنده‌ترین» دوران زندگی خود می‌‌نامد. او در آن زمان که اولین تجربیات جدی خود را در اجتماع و سیاست کسب می‌‌کرد، بارها عقیده‌اش را تغییر داد و در جلسات این جناح و آن جناح حضور یافت.

بسیاری از همکاران دیگرش هم این رویکرد را داشتند اما موضوعی که او را متمایز می‌‌کرد، میانه‌روی و اعتدال بود. او نه مانند بسیاری از دانشجویان رادیکال بود، و نه مانند بسیاری از مسوولین، ‌سرسخت و تغییرناپذیر. کلی هونک شاپیرو، یکی از همکلاسی‌های هیلاری می‌‌گوید: «او همواره به دنبال اجماع و توافق جمعی بود.»

آرشیو دانشگاه هیلاری، از جمله چندین مقاله و یادداشت او، نوار جلساتی که در آنها حضور داشت و به سخنرانی پرداخت و در نهایت مصاحبه‌هایش با اساتید و دانشجویان و برخی از مسوولان تصویری نسبتا واضح از نامزد ریاست جمهوری دموکراتها ترسیم می‌‌کند:‌ میانه‌رو، محتاط، متواضع نسبت به قانون و مسوول و در نهایت ترقی‌خواه. هر چند برخی از همکلاسی‌های یاغی هیلاری، او را «فرمانبردار زمان»‌ نامیده‌اند، بیشتر افراد رویکرد واقع‌گرایانه او را در زمانه پرتلاطم دوران دانشجویی‌اش، بسیار مهم و مفید ارزیابی کرده‌اند.

نانسی واندرر، یکی از همکلاسی‌های هیلاری می‌‌گوید: «او کسی نبود که با اتکا به موقعیت خود،‌ زمینه‌ساز ناراحتی بیشتر ما شود. فکر می‌کنم او هم در کنار ما به جست‌وجو برای راه حل مشکلات می‌پرداخت.»

واندرر ادامه می‌دهد: «علاوه بر آن، هیلاری مخالف انقلابی عمل کردن بود. او هیچگاه نمی‌گفت بیایید این بنا را خراب کنیم و از نو بسازیم؛ چرا که دنیا آشفته است و هیچ چیز آن سر جایش نیست.»

اولین پیروزی در انتخابات

اولین تجربه پیروزی کلینتون در انتخابات به فوریه ۱۹۶۸ بازمیگردد. در آن زمان قرار بود برای انتخاب شورای دانشجویی دانشگاه رای‌گیری شود، افرادی که رای می‌آوردند، به عنوان نماینده دانشجویان به مذاکره با مسوولان دانشگاه و حمایت از حقوق آنها می‌پرداختند. رودهام ۲۱ ساله و کلینتون کنونی در اولین کمپین انتخاباتی خود توانس با تکیه بر می‌انه روی، در مقابل دو نامزد تندروی رقیبش پیروز شود.

در بهار همان سال، تحول بزرگی در دانشگاه ولزلی رخ داد که جایگاه هیلاری را در بین دانشجویان و مسوولان دانشگاه تقویت کرد. در ماه آوریل بود که ترور مارتین لوتر کینگ منجر به تنشهای شدید نژادی در جامعه وقت امریکا شد. در دانشگاه ولزلی هم شرایط بهتر نبود و با این اتفاق،‌ اختلافهای سفید و سیاه اوج گرفت.

دانشجویان تصمیم گرفتند که یک اعتصاب دو روزه از کلاس‌هایشان ترتیب بدهند تا از تظاهرات‌های ملی عقب نمانند اما دانشجویان سیاهپوست، پا را از این فراتر گذاشتند. آنها که به تازگی یک گروه اعاده حقوق شهروندی به نام «ایتوز» راه انداخته بودند، خواستار افزایش تعداد دانشجویان و اساتید سیاهپوست در دانشگاه شدند. آنها حتی تهدید کردند که در صورت محقق نشدن خواسته شان دست به یک اعتصاب غذا خواهند زد. تمام این افراد رودهام را دوست خود می‌دانستند.

کارن ویلیامسون، یک یاز فعالترین اعضای ایتوز می‌گوید: «هیلاری همیشه پشتیبان دانشجویان افریقایی – امریکایی بود. من می‌دانم که او تومارهایی را امضا کرده است.» یکی دیگر از رهبران جنبش دانشجویان سیاهپوست به نام جنت مک دونالد هیل عنوان می‌کند: «به یاد می‌آورم که او از تمام اقدامات ما حمایت می‌کرد اما نقش یک رهبر را ایفا نمی‌کرد.»

اولسون که یک انجمن کوچک مبارزه با نژادپرستی و جنگ در دانشگاه راه انداخته بود هم اظهار می‌کند: «هیلاری حامی ما بود اما فعال نبود.» او مشکلات را مانند ما می‌دید اما راه حلهایی معتدل برای آنها داشت.

شاید به همین دلیل بود که حمایت اکثر دانشجویان را پشت سر خود داشت و مسوولان دانشگاه هم نگاهی مثبت نسبت به او داشتند. او ترجیح می‌داد که مشکلات با مذاکره و به صورتی پایدارتر،‌ حل شوند.

۵۰ سال بعد

نیم قرن پیش در کتابخانه دانشگاه ولزلی و مرکز اجتماعات آن، جلسات هم‌اندیشی مختلف برگزار می‌شد. در این جلسات، به‌ندرت نامی از رودهام برده می‌شد اما نقش او بسیار پررنگ بود. او رویکردی جذاب و بدون اشتباه در جلسات داشت. معمولا جلسه را شروع می‌کرد و با نتیجه گیری و سخنان خود به آن پایان می‌داد. در بقیه زمانها هم معمولا دیگران در حال سخن گفتن بودند.

سه سال از حضور او در دانشگاه گذشته بود و بیشتر اساتید و مسوولان دانشگاه او را می‌شناختند. این موضوع تعجبی نداشت. او نقش پررنگی در دانشگاه و تحولات آن داشت. همه او را یک سخنران قدرتمند می‌دانستند اما خودش ترجیح می‌داد که در بیشتر مواقع یک شنونده باشد.

فیبز که استاد علوم سیاسی دانشگاه ولزلی بود، می‌گوید: «هیلاری گوش می‌داد، می‌آموخت و با دانشجویانی که دیدگاه متفاوت داشتند همکاری می‌کرد.» یکی دیگر از استادان او اظهار می‌کند: «رودهام بخوبی می‌توانست افراد را کنار یکدیگر جمع کند و توضیح دهد که چگونه می‌توان کارها را به پیش برد و چگونه می‌توان دیگران را وادار به شنیدن حرفهای شما کرد.»

اکنون هیلاری کلینتون در جامعه‌ای نامزد ریاست جمهوری شده است که بسیاری از سیاستمداران رادیکال هستند، بسیاری گوینده محض هستند و در نهایت همه بدنبال دست یافتن به راه حل‌های آنی هستند. در این شرایط، جامعه امریکا چندقطبی شده و اختلافها در آن به نهایت خود رسیده است.

در این شرایط، فردی تلاش می‌کند به قدرت برسد که از ۲۱ سالگی خود نشان داده می‌توان افرادو دیدگاههای مختلف را در کنار یکدیگر نگهداشت. او نشان داده که می‌توان به راه حلهایی دست یافت که گروههای مختلف با آن موافق باشند. آیا رای دهندگان بار دیگر به او اعتماد خواهند کرد یا خیر؟