کلمه – مسلم ایرانمهر:
صادق لاریجانی برنده شد! صدای قهقهه مستانه رییس دستگاه قضای «ناجمهوری نااسلامی ایران» بر صحنه مرگ مادری که قبل از مرگ، از دیدار با فرزند زندانیاش محروم ماند، در گوش تمام تاریخ خواهد پیچید.
زندانی اما به جرم وکالت به زندان افکنده شده بود! دکتر عبدالفتاح سلطانی ورژن جدید گروگان گیری است که در آن وکیل گروگان گرفته میشود، تا زندانی سیاسی حق دفاع از خود را از دست بدهد.
قلعه حیوانات را میتوان از روی سرنوشت صادق لاریجانی نوشت. نام صادق لاریجانی و نام خدایاری با هم در ذهن من نشستهاند. دلم میخواست یک بار دیگر آن یادداشت مهندس خدایاری در ارگان جبهه مشارکت را درباره سوابق ضد انقلابی صادق لاریجانی میخواندم.
اندکی قبل از انقلاب، خدایاری، دانش آموز مبارز قم و صادق لاریجانی، در نقش یک دانش آموز ضد انقلاب و همکار رییس مدرسهای ساواکی بر ضد دانش آموز و معلم مبارزش.
و اندکی پس از رحلت امام خمینی، خدایاری عضو رد صلاحیت شده جبهه مشارکت و صادق لاریجانی عضو رد صلاحیت کننده انتخابات.
و اکنون در زندان صادق لاریجانی: یکی، از دردِ سرطان چون احمد قابل جان میسپارد و دیگری چون دکتر عبدالفتاح سلطانی در دم مرگ نیز موفق به دیدار مادرش نمیشود.
شکنجه انواعی دارد، صادق لاریجانی اما مبدع یک نوع شکنجه کثیف است. اینکه زندانی را از درمان بازداری تا از درد بمیرد. اینکه مادری را در دم مرگ از دیدار با فرزند زندانیاش محروم کنی، تا او و فرزندش قبل از مرگ یکدیگر را نبینند؛ اینکه ….
راستی آقای لاریجانی چقدر لذت بردید؟ احتمالا به همان اندازه که خبر سرطان عالم بزرگی چون احمد قابل را شنیدید و از نگه داشتن او در زندان و پیشرفت سرطانش لذت بردید و بعداز شهادتش از خنده دل درد گرفته بودید.
راستی ناجوانمردیای بزرگتر از این، برای یک نظام قضایی، که وکیل زندانیان سیاسی کشورش را تنها و تنها به خاطر وکیل بودن به یکی از طولانیترین حبسهای سیاسی متهم کند و ناجوانمردانه حتی مانع از دیدار او با مادرش در دم مرگ شود؟
در روایتهای مذهبی شنیده بودم که مسلم در خانهای پناه گرفته بود که ابن زیاد بر بالین صاحب خانه حاضر شد و مسلم هرگز راضی به ترور آن جرثومه فساد نشد. اکنون ۱۴ قرن بعد، در ادامه داستان اما باید نوشت که مدعیان دروغین نام حسین، وکیل را به گروگان میگیرند و حتی در دم مرگ مادرش، مانع از دیدار مادر و فرزند میشوند.
در موضع قدرت، ترور کردن و گروگان گرفتن کار هر دیکتاتوری نیست. راستی که چه کسانی مدعی راه حسین شدهاند؟ این مظلومیت او را چگونه میتوان سوگواری کرد؟ اکنون مادر دکتر سلطانی نمرده است، اکنون حیثیت اسلام مرده است.
نمیدانم این ورژن از ناجوانمردی را از کدام دیکتاتوری الگو گرفتهاند، اما میدانم که فردا باید در تششیع جنازه مادر دکتر سلطانی شرکت کنم. با همان احساسی شرکت میکنم که در تشییع جنازه مادر شهدا شرکت میکنم. جایگاه صادق لاریجانی کجاست؟ زیارت عاشورا را میخوانم، و یاد سخن امام خمینی میافتم که میگفت اگر در زندانها و دادگاهها ظلم کنید از یزید بدتر هستید. چون، نه حسین، که حیثیت اسلام را به شهادت میرسانید. صادق لاریجانی قاتل تمام حیثیت دستگاه قضای اسلامی است.
چند روز پیش در قطعه ۲۹ شهدا، یک به یک ردیفها را دوره میکردم، و میدیدم که جوانترین فرزندان عصر خمینی، وارستهترین انسانهای عصر خود شدند. شاید قضاوت بسیاری بر مبنایی باشد که جوانها را احساسیترینها مییابند، اما قطعا این تفسیر نیز نادرست نیست که رابطهای میان بالا رفتن سن و سنگینی بار دلبستگیها وجود دارد.
از آن ایام بیش از سی سال میگذرد و بر ما که ماندهایم هیچ چیز افزوده نشده است. به قبر شهید آوینی رسیدم، یاد سخنان پاکش افتادم. چقدر آرزو داشتم یک بار دیگر زنده شود و از او بپرسم اگر الان بخواهی سرنوشت انقلاب را روایت کنی، درباره این جنایتها چه مینویسی؟
دلم میخواهد با تمام وجود در برابر دکتر سلطانی تعظیم کنم، و به او بگویم تو، شهید زنده میانسال عصر پسا خمینی هستی، که در کهنسالی از زندان آزاد میشوی، اگر برای تو جانی باقی گذاشته باشند!
دلم میخواهد آنچنان فریاد بزنم که همه مردمان ایران بشنوند، من شهادت میدهم دکتر سلطانی، مردی است که نخستین بار نام او را در جلسات تفسیر قرآن خصوصی شهید زنده، مهندس میثمی شنیدم. او جانباز عصر انقلاب اسلامی است که با زبان قرآن خو گرفته است و اگر خمینی زنده بود مدالهای افتخارش را بر سینه او میآویخت و در پیشگاه او صدها بار از درد و شرم جان میداد.
سال ۸۸ وقتی دکتر را ملاقات کردم و تقاضا کردم که برای نجات خودش از ایران خارج شود، فقط خندهای را از او دیدم از جنس پوزخندی که شهدای دهه ۶۰ به تمام زندگی و دنیا میزدند.
بیشک نامسلمانانی که انقلاب را منحرف ساخته و این ناجمهوری را برقرار کردهاند چون رییس امروز دستگاه قضا، اگر اندکی به روز جزا اعتقاد داشتند، حداقل با زندانیانشان به رسم شرافت و آزادگی برخورد میکردند!
آیا در این کشور انسان آزادهای نیست که این داد بستاند؟
برای او دعا کنیم؛ شاید آزادهای در حلقه قدرت قضایی نمانده باشد!