ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 06.01.2006, 13:26
مردی در آتش؛ داستان خودسوزی ميان برج‌های پايخت

روزنامه همشهری / محمد باريكانی: امام قلی صبح شنبه به روزنامه نگار ميز روبه رويی من گفت كه آن روز دست به چه كاری می زند و از او خواسته بود كه برای پوشش ماجرا خود را به محل حادثه برساند. روزنامه نگار ميز روبه رويی خواسته بود كه از پشت گوشی تلفن او را منصرف كند ولی هيچ فايده ای نداشت. مرد ٤٠ساله متولد عجب شير پس از آن به يك پمپ بنزين رفت تا ظرف پلاستيكی ٤ليتری را از سوخت مايعی پر كند كه نمايندگان مجلس و دولت ايران درصدد جيره بندی آن به منظور جلوگيری از به هدر رفتن سوخت و سالم سازی هوا برآمد ه اند.

چند روزی می شدكه ميهمان خواهرش در يكی از شهرستان های اطراف تهران بود ، از منزل كه خارج شد، تصميمش را گرفت . به همين خاطر هم بود كه پس از رسيدن به ميدان اصلی شهر(شريان اتصال به پايتخت) نخستين چيزی كه به ذهنش رسيد انداختن چند سكه فلزی در يك دستگاه تلفن عمومی بود تا ازطريق رسانه ها خانواده اش را مطلع سازد.

در اين سه سالی كه به تهران آمده بود، اين ٤٥روز آخر برايش به سختی گذشت. همسر و دختر ١٢ساله اش به همراه پسر۵ساله اش دو ماه می شد كه برای او پيغام فرستاده بودند تا پولی برای خانه بفرستد و امام قلی چيزی نداشت كه برای خانواده اش در عجب شير بفرستد. در اين ٤٥ روزی كه امام قلی و هفت كارگری كه به شركت تعهد كردند تا دو طبقه از يك برج مرتفع در تهران را با بستن ديوارها و سقف كاذب يا پارتيشن بندی واحدها تحويل دهند تا روزی كه او از يك تلفن عمومی در ميدان آزادی تهران رسانه ها را در جريان گذاشت، تنها ٣٠هزارتومان پول گرفته بود. امام قلی اين موضوع را از پشت شيشه اتاق بيمارستان در حالی كه به سختی لب هايش را بالا و پايين می كرد به من گفت.

امام قلی به من گفت كه برای رفتن يكی از كارگرهايش به شهرستان مجبور شده است كه تنها دستگاه پخش صوتی CD را كه خودش صاحب آن بوده، از اتاق نيمه كاره ای كه مسئولان شركت در برج تهران برای اقامتشان در نظر گرفته بودند تا او و كارگرانش آنجا اقامت كنند بيرون آورد و به پسر جوان بدهد تا پس از فروش آن، بليت بازگشت به شهرستان را تهيه كند.

امام قلی به محوطه ساختمان های ... در تهران كه رسيد كاغذ نوشته ای را كه روی آن نوشته بود كيست مرا ياری كند؟ در اينجا كار كردم و حقم را شركت نمی دهد . در دست گرفت و ظرف ٤ليتری بنزين را روی بدنش ريخت و تهديد كرد كه اگر پولش را ندهند خود را به آتش می كشد. از پشت شيشه اتاقی در زيرزمين يك بيمارستان به من گفت: فكرم فقط همين بود كه پولم را بگيرم چون زن و بچه ام دو ماه بود كه پول می خواستند و من نمی توانستم برای آنها پول بفرستم؛ تنها راه همين بود. بنزين را روی خودم ريختم و نوشته ای را كه با خودم برده بودم در دستم گرفتم. گفتم بذار ببينم اين بار پولم را می دهند يا نه ولی آنها به پليس زنگ زدند و پيش خودم گفتم اگر پليس برسد جلو من را خواهد گرفت. پيش از اينكه پليس برسد كبريت را كشيدم و خودم را آتش زدم .

اينطور بود كه مرد ٤٠ساله خودش را به آتش كشيد. چند نفر خواستند تا او را با كاپشن هايشان خاموش كنند. بعضی ها موكت آوردند تا نگذارند امام قلی بسوزد. سرانجام يكی- دو نفر با يك كپسول آتش نشانی آمدند و اندام شعله ور مرد را خاموش كردند.

اينها همه اتفاقات روز شنبه بود. نويسندگان صفحه حوادث به درخواست روزنامه نگار ميز روبه رويی با پليس تماس گرفتند و پليس به آنها گفت كه يك مورد خودسوزی در ساختمان ... تهران وجود داشته است؛ مردی ٤٠ساله كه خودش را به آتش كشيده.٦٠ درصد سوختگی و سپس مرگ. خبر به گوش روزنامه نگار ميز روبه رويی كه رسيد دستانش را روی سرش گذاشت و به من گفت وای محمد يارو خودشو به آتش كشيد... مرد . روزنامه نگار ميز روبه رويی، آن روز ديگر با كسی حرف نزد و از پشت پنجره با ابروهای درهم به دوردست خيره شد؛ سيگاری آتش زد و بعد رفت.

پليس خبر اشتباه داده بود چون فردای آن روز كه صفحه حوادث گفته های پليس را به صورت خبر به چاپ رساند، مقام مسئولی كه اخبار اشتباه داده بود تماس گرفت و گفت كه مرد، زنده مانده است و در بيمارستان شهيد مطهری بستری است.

درست بود ، امام قلی شانس زنده ماندن را داشت چون پزشكی كه فكر می كرد من همراه او هستم برگه سفيدی به من داد كه روی آن نوشته بود امام قلی، ٤٠ساله، دارای ٢٥درصد سوختگی، به همراه سوختگی استنشاقی اين كاغذ سفيدی بود كه می بايست بابت حق المشاوره ، آن چيزی كه پزشك به من گفت مبلغ ١٠هزارتومان به حساب مددكاری بيمارستان پرداخت شود . پس از چند دقيقه برگه را به يك زن جوان كه با روپوش سفيد كنارمان ايستاد نشان دادم وگفتم پليس ٦٠ درصد سوختگی اعلام كرده است ولی اينجا

٢٥ درصد نوشته شده، كدامش درست است؟ زن كاغذ را از دست من كشيد و روی تخت سپيد كنار راهرو قرار داد. خودكارش را برداشت وگفت پزشكش ٣٥درصد تعيين كرده است و اين طور شد كه روی آن برگه حق المشاوره يك دندانه به دو اضافه شد.

***

گفت وگو از پشت شيشه يك اتاق در زيرزمين يك بيمارستان، به خصوص وقتی كه مجبور باشی به حياط خلوت بيمارستان بروی با مردی كه سر تا پايش را سوزانده و لب هايش به سختی بالا و پايين می رود، كار چندان آسانی نيست.

از پشت همان شيشه با حالتی از پانتوميم با پرستار صحبت می كنم و او هم همان طور به من می فهماند كه بايد صبر كنم تا چند دقيقه بعد سرم هايش را باز كند و مرد را پشت شيشه ای داخل راهرو بياورد، پنجره كشويی را باز كند تا راحت تر به گفت وگو بپردازيم.

بدن مرد كاملا با باندهای قهوه ای رنگ باندپيچی شده است. اين شامل نوك پا تا فرق سر است، صورتش پوسته پوسته شده، لب هايش باد كرده اند ولی چشم های قهوه ای اش درشت و خيره كننده مانده اند.

می پرسم: مرد! چرا خودت رو به اين روز انداختی؟ . در حالی كه مجبور به ايستادن است و گاهی از درد خودش را كمی خم و راست می كند سرش را بالا می آورد و می گويد: مجبور بودم. وقتی آدم دستش به جايی بند نباشد مجبور است اين كار را بكند .

می گويم می توانستی شكايت قضائی كنی تا اينكه خودت را به آتش بكشی. شكايت قضائی ٣ ماه طول می كشد تازه آنجا هم بايد پول خرج كنی، آنجا هم پول می خواهد و من حتی پولی ندارم كه بخواهم برای زن و بچه ام بفرستم چطور می توانم پولی برای تنظيم شكايت و... بپردازم .سرش را روی دست هايش می گذارد و كمی فكر می كند، بلافاصله می پرسم فكرش رو بكن به خاطر يك ماه و نيم خودت را آتش زدی، می فهمی يعنی چی؟ پشيمان نيستی حالا؟

سرش را بالا می آورد، چشم های قهوه ای را مستقيم به چشم هايم می دوزد. ابروهايش را بالا می اندازد و با قاطعيت می گويد: نه، اگر پولم را نگيرم باز هم همين كار را می كنم، آبرويم رفته است. ديگر هيچ كس به من كار نمی دهد. حيثيتم رفته، پس اگر پول مرا ندهند بازهم اين كار را خواهم كرد و اين بار درست و حسابی كار را تمام می كنم .

امام قلی می گويد در اين ٤٥ روزی كه برای شركت كار كرده است تنها ٣٠ هزار تومان دريافت كرده، پولی كه حتی هزينه خوراك شخصی اش را هم به زور داده است. احساس می كنم دردهای ناشی از سوختگی امانش را بريده اند، كمی روی دوپايش چپ و راست می شود. می پرسم، فكر می كنی چی باعث می شه كه يك انسان به جايی می رسه كه سخت ترين و آخرين راه را انتخاب كنه و خودش رو نابود كنه؟

با همان نگاه كاملا روستايی می گويد: ايراد از همين پشت ميز نشستن هاست. آقای مدير عامل می گه من پولدارم، سواد هم دارم، بچه شهرستان هم نيستم. آقای مديرعامل می گه خيلی راحت يه زيرميزی می دهم و شما را می اندازم بيرون. آقای مديرعامل می گه چون پدرش مرد با نفوذيه نمی تونيم ازش حقمان را بگيريم.و من مجبور شدم چون چاره ای نداشتم، البته شكايت قضائی بهترين راه است، ولی چون رسيدگی به شكايت ها چند ماه طول می كشد و من هم نمی توانستم اين مدت را تحمل كنم، خودسوزی كردم .

می پرسم مرد، آخه چرا؟ مگه تحمل اين مدت چقدر سخته؟

دوباره به چشم هايم خيره می شود، كمی اخم می كند و جدی تر از قبل می گويد: زن و بچه ام گرسنه اند، می توانی اين را بفهمی، آنها گرسنه اند. دو ماه است كه از من تقاضای پول كرده اند و من نتوانسته ام پولی برايشان بفرستم. اگر آنها كه در شركت نشسته اند پول من را همان اول پرداخت می كردند من ديوانه نبودم كه برای گرفتن حقم خودم را به آتش بكشم .

خب، حالا با اين وضعيت می خواهی چيكار كنی؟ می گويد: منتظر می شوم ببينم كه مديران شركت چه تصميمی می گيرند، اگر ببينم ترتيب اثری نداده اند، بازهم خودم را آتش می زنم .امام قلی از مديران شركت می خواهد كه اين موضوع را پايان دهند، قاطعانه به من می گويد: از آنها خواهش می كنم كه اين قضيه را تمام كنند حق مرا بدهند تا اين موضوع تمام شود. اگر اين كار را نكنند من بار ديگر خودسوزی می كنم و اين بار بدجوری اين كار را خواهم كرد .كارگر جوانی كه با امام قلی كار می كرد به من گفت: نزديك به يكهزار متر برای شركت كار كرديم، ولی آنها پول امام قلی را نمی دادند و او از اين موضوع عصبانی بود، چون نمی توانست حق كارگرها را هم بدهد، حتی خرج خورد و خوراك ما را هم نمی توانست تامين كند. يادم هست كه سه روز تنها با نان خالی گرسنگی مان را برطرف كرديم .پسر جوان گفت كه امام قلی چندين بار نسبت به اين موضوع به مقامات شركت اعتراض كرده بود و مسئولان شركت به جای توجه به اعتراض های او، حكم تخليه منزلی را كه در محل كار به آنها داده بودند صادر كردند.

***

مردی كه از عجب شير آمده است پس از سه سال اقامت در تهران، خودش را به آتش كشيده، چون خود را ناتوان از گرفتن حقوق قانونی اش يافته است.

كاركنان شركت به من می گويند كه بر اساس سند و مدرك صحبت می كنند. می گويند مردی كه پس از ٤٥ روز تنها ٣٠ هزار تومان دريافت كرده است از نظر شركت همين الان هم بدهكار است . آنها اين ادعا را دارند كه مثلا يكی از كارگرهای امام قلی مورد اخلاقی داشته است. می پرسيم چه موردی؟ می گويند: مثل اينكه مواد مخدر مصرف می كرده . می گويند كه امام قلی را نزديك به ١٠ روز پيش از شركت اخراج كرده اند. آنها می گويند از نظر شركت امام قلی و كارگرانش هيچ واحدی را به آنها تحويل نداده اند و كارگران می گويند بيش از يكهزار متر برای پروژه شركت كار كرده اند. ديوار كاذب كشيده اند، پارتيشن بندی كرده اند و سقف زده اند.

با اين وجود مردی كه از پشت يك گوشی تلفن با من صحبت كرد، صحبت از حقوق كارگران كه شد سعی كرد موضوع را به سمت مسائل اخلاقی بكشاند بدون آنكه مصداق واقعی بيان كند و بدون آنكه مطمئن باشد كدام يك از كارگران مسئله اخلاقی داشته است. مردی خود را به آتش كشيده است به خاطر ملزم نبودن كارفرما به پرداخت به موقع حقوق و دستمزد. مردی خود را به آتش كشيده است، چون می گويد خانواده اش دو ماه است كه از او طلب پول كرده اند، ولی مقامات شركت از پرداخت حقوقش

سرباز زده اند. مرد شعله ور حالا در پوشش قهوه ای رنگی كه از نوك پا تا فرق سرش را پوشانده است از پشت شيشه اتاقی نه چندان تميز در زيرزمين يك بيمارستان دولتی در تهران به نقطه ای خيره شده است؛ پر از سرخوردگی و ياس. شايد به نوشته ای كه پيش از خودسوزی اش در دست گرفته بود می انديشد،اينكه آيا واقعا كسی هست تا او را ياری كند؟