وبسایت جماران
از مقام ناظری سیاسی، معتقدم حضور مردم در انتخابات اخیر گرچه میتواند فضایی از شادی و شعف را ایجاد کند؛ ولی درعینحال، آن را پاشنه آشیل توسعه در ایران میدانم. بهعبارت دیگر، من از حضور مردم خوشحالم؛ اما با توجه به گذشته تاریخی ایران، این حضور مرا زیاد خوشحال نمیکند. چون نگرانم چهار سال دیگر با توجه به پارامترهای مهم، تاریخ تکرار شود.
دکتر جواد اطاعت دانشیار علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی که به پایگاه خبری جماران داده است، نتایج انتخابات تهران در انتخابات مجلس و خبرگان اخیر را تحلیل کرده است، که آن را در ادامه میخوانیم.
مقدمه
هر رویداد و پدیده سیاسی از علل و عواملی تاثیر میپذیرد؛ انتخابات که مهمترین و پیچیدهترین موضوع در مسائل مطرح در حوزه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است نیز از علل و عواملی متاثر میباشد که موضوع مطالعه جامعه شناسان سیاسی است. سوال اساسی که مطرح میشود این است که رخداد هفتم اسفند از چه علل و عواملی تاثیر پذیرفته است؟ علیرغم تنگناهای مترتب بر این انتخابات از جمله رد صلاحیتهای چهرههای موثر یک جریان سیاسی، تنگناهای تبلیغاتی از نظر منابع مالی، فقدان رسانههای دیداری و شنیداری و... چگونه جریان اصلاح طلب در تهران پیروز انتخابات شد؟ آیا آنگونه که برخی از جامعه شناسان معتقدند دسترسی شهروندان به فضای مجازی از جمله کانالهای تلگرامی، رد صلاحیتهای چهرهای مقبول و محبوب و واکنش اجتماعی به مظلومیت ایجاد شده، عملکرد منفی اصولگرایان در دولت هشت ساله و مجالس هفتم تا دهم که سه دوره اکثریت مجلس در اختیار اصولگرایان بود و مواردی از این دست... دلیل پیروزی اصلاح طلبان بوده است؟ واقعیت آن است که این عوامل تاثیر گذار بوده است؛ اما دادههای آماری، علمی و تاریخی مبین واقعیت دیگری غیر از این عواملی که برخی از تحلیلگران به آن تمسک میجویند میباشد. در این گفتار فقط انتخابات تهران را مبنای تحلیل خود قرار میدهیم چراکه از طرفی هنوز دادههای مربوط به انتخابات سایر حوزههای انتخاباتی در اختیار نیست؛ مضافا اینکه انتخابات در حوزههای کوچک متاثر از عوامل، قومی، قبیله ای، جغرافیایی، منابع مالی و ... میباشد و نمیتواند به عنوان یک اقدام سیاسی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. اگر هم بنا باشد چنین کنیم باید هر حوزه انتخاباتی را به صورت مجزا مد نظر قرار دهیم که به دادههای مورد نیاز و فرصت موسع تری نیازمند است
الف، نقد و ارزیابی تحلیلهای موجود؛
۱- آیا انتخابات در تهران متاثر از رشد تکنولوژیهای ارتباطی و فضای مجازی بویژه تلگرام بوده است که برخی از تحلیل گران بر آن بسیار تاکید میکنند؟
به دلایل ذیل پاسخ منفی است. اگر بپذیریم که پیروزی اصلاح طلبان در این انتخابات به دلیل فضای مجازی بوده است یکسره به خطا رفته ایم، چراکه در دوم خرداد ۱۳۷۶ هم مردم ایران و از جمله شهروندان تهرانی به صندوقها هجوم آوردند و به سید محمد خاتمی رای دادند که نه تنها فضای مجازی وجود نداشت که تلفن همراه هم هنوز عمومیت پیدا نکرده بود. حضور مردم تهران در انتخابات مجلس ششم در سال ۱۳۸۷ و حتی در انتخابات ۱۳۹۲ که اصلاح طلبان در دوشنبه شب بیانیه حمایت از روحانی را منتشر کردند و جمعه آقای روحانی رییس جمهور شدند از تلگرام و کانالهای تلگرامی خبری نبود.
در ثانی امکانات رسانهای اصولگرایان از جمله صدا و سیما ، سایتهای خبری، و دیگر امکانات رسانهای اصولگرایان به مراتب بیشتر از اصلاح طلبان بود و اگر قرار بر این باشد که فقط رسانهها تاثیر گذار باشند که باید اصولگرایان پیروز میدان باشند. سوم اینکه آمارهای موجود نیز مبین واقعیت دیگری است. بر اساس آمارهای موجود حدود ۱۴ میلیون ایرانی از فضای تلگرامی استفاده میکنند که آنهم در کل کشور ۳ تا ۴ درصد فضای تلگرام مربوط به تبلیغات انتخاباتی بوده است که عدد قابل توجهی نیست. مضافا اینکه ۳۰ کانال اول پربیننده تلگرام غیر سیاسی است. از طرفی بزرگترین کانال تلگرامی موجود(گیز میز) ۵ برابر بزرگترین کانال تلگرامی سیاسی است.
۲- یکی از دلایلی که برخی برای پیروزی اصلاح طلبان مطرح میکنند این است که رد صلاحیتهای گسترده و واکنش مردم در حمایت جریان مظلوم باعث این پیروزی شده است.در واقع آیا رای به اصلاح طلبان در واکنش به رد صلاحیتها بوده است؟
اگر گفته شود رد صلاحیتها باعث واکنش مردم و دلیلی برای حضور آنان در عرصه انتخابات و حمایت از مظلوم و باعث پیروزی اصلاح طلبان شده است؛ پس باید بپذیریم که اگر چهرهای شاخص اصلاح طلب تایید میشدند و رد صلاحیتی درکار نبود اصلاح طلبان بازنده انتخابات میشدند که قطعا مغالطه آشکاری است. بنابراین داده فوق یعنی رد صلاحیتها نمیتواند دلیل درستی برای پیروزی اصلاح طلبان باشد؛ اما میتوان گفت اصلاح طلبان حتی با رد صلاحیتها هم قهر نکردند و منفعل نشدند و کاری که قرار بود با تیم اول خود انجام دهند با تیم امید هم انجام دادند.
۳- آیا عملکرد نامناسب اصولگرایان در سه دوره متوالی باعث شکست آنان بوده است؟
واقعیت این است که عملکرد اصولگرایان آنگونه که نماگرهای اقتصادی نشان میدهد بسیار منفی بوده است. یعنی آنان در سال ۱۳۸۴ کشور را در شرایط رشد اقتصادی نزدیک به ۷ درصد و تورم ۸/ ۱۰ تحویل گرفتند و با درآمدهای بالای نفتی و حمایت همه جانبه ارکان نظام سیاسی در سال ۹۲ با تورم بالای ۳۰ درصد و رشد منفی ۶/ ۵ تحویل دادند و موارد متعدد دیگر که فرصت طرح آن نیست. اما دادههای آماری مبین واقعیت دیگری است و آن اینکه برعکس، آراء اصولگرایان در دوره دهم (انتخابات هفتم اسفند) در تهران بیشتر از دورههای قبلی بویژه مجلس نهم بوده است. پس اصولگرایان دچار ریزش آراء نشدهاند و آراء آنان به سبد اصلاح طلبان واریز نشده است.
۴- آیا مردم ایران با آگاهی طبقاتی رای میدهند؟ آیا احزاب و سیاستمداران ایرانی هرکدام طبقه خاصی را نمایندگی میکنند؟
در اینجا نیز پاسخ منفی است؟ چرا که رییس دولت اصلاحات در خرداد ۱۳۷۶ بعد از شهرستان محل تولد خود(الگوی محیطی و جغرافیایی) بیشترین رای را در شهرستان ایذه دریافت داشت و بعد از استان مازندران که محل تولد آقای ناطق نوری بود و استان لرستان که بعدا معلوم شد به صورت سازمان یافته تغلب شده است، پیروز انتخابات ۷۶ کمترین میزان رای را در تهران در مقایسه با میانگین کشور و سایر استانها کسب کرد. آیا با این رای آقای خاتمی طبقه خاصی را نمایندگی میکند؟ آقای روحانی کدام طبقه اجتماعی را نمایندگی میکند که در انتخابات ۱۳۹۲ در مقایسه با سایر رقبا بیشترین درصد آراء خود را به نسبت جمعیت از روستاها کسب کرد و کمترین آراء ایشان در مقایسه با دیگر نامزدها در تهران بود.
۵- آیا کلیت مردم ایران از خارج از مرزها و تحت تاثیر رسانههایی چون BBC، VOA، رادیو فردا و... متاثر میشوند؟ آیا آنها واقیتهای موجود ایران را در انتخابات اخیر بازتاب دادهاند یا فراتر از آن آنها هستند که جهت گیریهای سیاسی ایرانیان را تعیین کردهاند؟
پاسخ به این سوال هم منفی است؛ چراکه اولا این رسانهها خط تحریم انتخابات را دنبال میکردند ونه حمایت از اصلاح طلبان. درثانی از آنجا که این رسانهها و گردانندگان آنها مخالف وضع موجود در ایران هستند چه بسا از تغییر وضع موجود هم استقبال هم بکنند. همانگونه که انگلیسیها که در اوایل سده بیستم میلادی به دلیل نفوذ روسها در ساختار قدرت در ایران که متاثر از شکست ایران در جنگهای اول و دوم ایران و روس بود از تغییر وضع موجود در ایران از جمله از نهضت مشروطه استقبال میکردند و یا اینکه رهبران شوروی از انقلاب اسلامی در ایران خشنود بودند و در روزنامههای شوروی و رهبران این کشور از جمله برژنف از انقلاب ایران تمجید میکردند.
ایران کشوری است که از منظر تئوریهای ژئوپلیتیک در «ریملند» (سرزمینهای حاشیهای) دو قطب قدرت بری (روسیه) و بحری (قبلا انگلستان و سپس آمریکا) قرار میگیرد. تاریخ و تحولات کشورهایی که در منطقه حائل یا حاشیهای قدرت بری و بحری قرار دارند، یا به عبارتی در خطوط گسل شرق و غرب قرار دارند، تا حدودی تحتتأثیر مناسبت میان دو قدرت قرار میگیرند. در مورد ایران هم، برخی نهضت مشروطه را نهضتی انگلیسی دانستهاند. دلیلی که میآورند این است که انگلستان از نهضت مشروطیت حمایت میکرد، درهای سفارت خود را بر روی معترضان گشود و مثلا به آنها درون سفارت غذا میدادند. در حالیکه واقعیت تاریخی بسیار پیچیدهتر است. قبل از نهضت مشروطه، ایران با جنگهای دوگانه ایران و روس بهویژه عهدنامه ترکمانچای، ایران تحتسلطه روسها قرار گرفت. آنها توانستند در ایران، نیروی نظامی قزاق ایجاد کنند که فرماندهی آنها توسط روسها انجام میشد؛ در دربار قاجار بسیار ذینفوذ بودند؛ حتی لیاخوف روسی مجلس را به توپ بست؛ و مهمتر از همه اینکه در عهدنامه ترکمانچای قید شده بود که روسها تداوم سلطنت قاجاریه را تضمین میکردند که مداخلهای آشکار در سیاست و حکومت ایران بود. حتی اینکه کدامیک از فرزندان پادشاه قاجار به سلطنت برسد، به حمایت روسها بستگی داشت. بنابراین، «وضع موجود» در مقطع انقلاب مشروطیت چنین بود و عملا کشور تحتسلطه قدرت بری قرار داشت. متقابلا، قدرت بحریِ وقت (انگلستان) با وضع موجود مخالف بود و طبعا، از هر حرکت و جنبشی که میخواست وضع موجود را تغییر دهد، حمایت میکرد. اما این، بهمعنای انگلیسی بودن جنبش مشروطیت نیست. همین طور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی غرب با وضع موجود ایران مخالف است و ممکن است از حرکتهای احتمالی منجر به تغییر و تحولاتی گردد استقبال هم بکنند ؛ اما اینها دلیلی برای غربی قلمداد کردن جهت گیریهای سیاسی جریانهای داخلی ایران نیست.
۶-با این حساب و با نقد نظریاتی که این روزها ارائه شده است، انتخابات در ایران و بطور مشخص در تهران از چه علل و عواملی متاثر است؟
بطور کلی برای فهم پدیده انتخابات میتوانیم از الگویهای “بازیگر خردمند”، “الگوی جغرافیایی یا محیطی”، “الگوی سیاسی و حزبی” ، “الگوی فرهنگ سیاسی و یا روانشناسی اجتماعی” و الگوی گفتمان- پادگفتمان” استفاده کرد. که به منظور جلوگیری از اطاله کلام از دو الگوی فرهنگ و یا روانشناسی اجتماعی که موضوع مطالعه رفتارگرایان است و همینطور الگوی گفتمان، پادگفتمان برای تبیین این انتخابات استفاده میکنیم. از منظر فرهنگ سیاسی کسانی همچون آلکسی دوتوکویل فرانسوی، تکلوت پارسونز، رونالد چیلکوت، آلموند ووربا، ماروین زونیس و لئونارد بایندر مطالعات و پژوهشهای خوبی انجام دادهاند که میتواند در این خصوص کمک کننده باشد.
ب؛ الگوی فرهنگ و روانشناسی اجتماعی (تحلیل تاریخی: حضور و انزوا)
یکی از زوایای مهمی که در تحلیل انتخابات اخیر میتوان به آن پرداخت، از منظر فرهنگ سیاسی یا روانشناسی اجتماعی ایرانیان است. تجربه سیاسی بهویژه در سده اخیر، نشان از آن دارد که ایرانیان در مقاطع مهم و تاریخساز ابتدا بهطور جدی وارد میدان میشوند و حتی از جان خود مایه میگذارند؛ اما خیلی زود هم پشیمان و سرخورده میشوند و عقبنشینی میکنند. چندسال بعد دوباره به میدان میآیند، اما باز هم قهر میکنند و کنار میروند و باز هم، همین چرخه را تکرار کردهاند. این روند باعث شده تا بگوییم روند توسعه بهمعنای عام آن در ایران، خطی و تکاملی نیست؛ بلکه غیرخطی و زیگزاگی است. ما اگر نمودار سیاستخارجی ایران را رسم کنیم، به شکل غیر خطی یا زیگزاگی برخواهیم خورد. نمودار سیاستداخلی هم، همین خواهد بود. این مشکل، برآمده از فرهنگسیاسی ایرانیان است. حال، اگر بخواهیم این فرض را بر روی تاریخ معاصر ایران پیاده کنیم؛ خواهیم دید در مشروطه، مردم به صحنه آمدند و از جان خود هم مایه گذاشتند. مشروطهخواهان خیلی مقاومت کردند؛ دهان فرخییزدیها دوخته شد، مجلس به توپ بسته شد، محمدعلیشاه کودتا کرد، مردم در برابر کودتای محمدعلیشاه ایستادگی کردند، کودتا شکست خورد، محمدعلیشاه متواری شد، مشروطهخواهان موفق شدند و نهایتا نهضت مشروطه به پیروزی رسید. ولی پس از پیروزی، مردم و نخبگان تصور کردند که بلافاصله ایران باید به سطح دموکراسی کشوری نظیر سوئیس برسد و مرّ قانون در آن رعایت شود.
کتاب «دو کلمه» در عصر مشروطه مشهور است که نویسنده آن اعتقاد داشت راهحل مسایل ایران دو کلمه است: قانون و بازهم قانون. یا با نگاهی به روزنامهها و مقالات صدر مشروطه، خواهیم دید که همه روشنفکران و نویسندگان از این مینالند که چرا مرّ قانون اجرا نمیشود. این مسأله، نشان از آن دارد که در صدر مشروطه انتظارات بالایی وجود داشت و این توقع وجود داشت که ایران بهعنوان کشوری توسعهنیافته، بلافاصله به توسعه دست یابد و تمام آمال و آرزوهای ملت با پیروزی مشروطیت محقق شود. طبعا وقتی این امر محقق نشد، مردم سرخورده شدند و با خود گفتند وضعیت که بدتر شد؛ ناامنی و مشکلات اقتصادی و گرفتاریها که افزایش یافت؛ پس همان بهتر که به قول ملکالشعرای بهار، یک رهبر آهنینپنجهای باید باشد که امنیت را برقرار کند. حتی افرادی نظیر مرحوم مدرس هم معتقد بودند مدتی باید به همان «استبداد سابق» عمل کرد. این فضا باعث شد که مردم انزوا پیشه کنند و از میدان سیاست به خانههای خود بازگردند.
بازگشت مردم به خانهها منجر به این شد که رضاخان در سوم اسفندماه ۱۲۹۹ کودتا کند و با فتح تهران بیانیهای دهد با عبارت «من حکم میکنم». و واقعا هم حکم کرد. این سؤال پیش میآید مردمی که در برابر کودتای محمدعلیشاه مقاومت کردند، در زمان کودتای رضاخان کجا بودند؟ ما کاری به عملکرد بعدی رضاخان نداریم. ما همین روند را با وضوحی بسیار بیشتر در مقطع نهضت ملی شدن صنعت نفت هم میبینیم. ملتی که در قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به صحنه میآید و از جان خود را برای مصدق مایه میگذارد و قوام را ساقط میکند تا مصدق به قدرت بازگردد؛ در یکسال و ۲۸ روز بعد، در کودتای ۲۸ مرداد حتی یک شعار به نفع مصدق نمیدهد و کودتایی که ۲۵ مرداد شکست خورده بود،در ۲۸ مرداد با ریختن جمعی ارذل و اوباش به خیابانهای تهران و دستگیری دکتر مصدق به پیروزی میرسد. سؤال این است که مصدق دارای چه ویژگیهایی بود که یکسال قبل مستحق آن باشد که مردم حاضر بودند جان خود را هم برای او فدا کنند و واقعا هم فدا کردند؛ اما یکسال و ۲۸ روز بعد چه خبث و خیانتی کرد که مستوجب آن میشود که یک شعار هم در حمایت از او داده نشود؟ در اینجا هم، باز کاری به خوبی یا بدی عملکرد مصدق نداریم.
در جنبش اصلاحی بعد از دومخرداد ۱۳۷۶ هم، مردم در سال ۷۶ واقعا به میدان آمدند، در سال ۷۸ هم همچنان در میدان حضور داشتند و به اصلاحطلبان در مجلس ششم رأی دادند، اما نهایت حضورشان چهار سال بود که در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری آقای خاتمی در سال ۱۳۸۰، بار دیگر به ایشان رأی دادند. ولی در سال ۱۳۸۲ که انتخابات دوره دوم شوراها برگزار شد- درحالیکه نه نظارت استصوابی وجود داشت و کاندیداهای همه جریانات فکری و سیاسی تأیید شده بودند و بهزعم من، آزادترین انتخابات در تاریخ ایران بود – مردم قهر کردند و به خانههای خود رفتند و در نتیجه، کرسیهای شورای شهر دوم تهران با ۱۰ تا ۱۱ درصد آرای مردم، در اختیار اصولگرایان قرار گرفت و بعد هم احمدینژاد شهردار تهران شد و اتفاقات بعدی.
از سال ۱۳۹۲ در انتخابات ریاستجمهوری، بعد از ۱۰ سال دوباره مردم به صحنه آمدند. آقای روحانی در نظرسنجی ابتدای هفته منتهی به ۲۴ خرداد، با حدود ۱۲ درصد آرای مردم در رتبه چهارم قرار داشت. اما اصلاحطلبان و آقای خاتمی دوشنبهشب به نفع آقای روحانی بیانیه دادند که در نتیجه آن، سیر صعودی سریع آقای روحانی شروع شد و با بیش از ۵۰ درصد آرا به ریاستجمهوری رسید. انتخابات هفتماسفند، نشانه تداوم حضور مردم و حامیان اصلاحات در صحنه است. در شرایطی که اصلاحطلبان ستاد انتخاباتی قدرتمندی نداشتند و اکثر کاندیداهای اصلی و شناختهشدهشان هم ردصلاحیت شده بودند؛ چون این انتخابات در «دوره حضور مردم» واقع شد، پیروزی آنها را در پی آورد. «دوره حضور» را میتوان با زلزله مقایسه کرد. زمانی که زلزله میآید، چون حالت سینوسی دارد و طول موج آن بالا و پایین میرود، وقتی طول موج همان زلزله پایین باشد، یک ساختمان ضعیف را هم فرونمیریزد؛ اما زمانی که در حالت سینوسی طول موج بالا میآید ساختمانی محکم را هم ویران میکند. انتخابات هفتماسفند نشان داد که فعلا طول موج مردم بالاست. اما تجربه تاریخی تحولات سیاسی در ایران معاصر، نگرانیها نسبت به آینده را زنده نگاه میدارد. مثلِ ایرانی همچون کوهنوردی است که قصد صعود به قله توچال را دارد و حرکت خود را با سرعت بالا آغاز میکند. اما چون مسیر کوه پرفراز و نشیب است و نمیتوان در بلندمدت با سرعت حرکت کرد، خسته و سرخورده میشود و به پایین بازمیگردد. دوباره قصد صعود میکند و دیگربار بازمیگردد. یعنی، ما پیشرفت نمیکنیم؛ مدام به جای اول خود بازمیگردیم.جالب آنکه در ادبیات ایرانی، میخوانیم:
رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
مرحوم مهندس بازرگان هم از «سیاست گامبهگام» دفاع میکرد. من معتقدم به جای این تعبیر، بهتر است از سیاست «آهسته و پیوسته» سخن گفت تا تداوم را هم با خود داشته باشد. در مثالی دیگر، میتوان فرهنگ سیاسی ایرانیان را با دانشآموزی قیاس گرفت که چند سال بهخوبی درس میخواند و رتبه اول میشود؛ اما ناگهان ترکتحصیل میکند و چند سال بعد، مجددا به کلاس درس و تحصیل علم برمی گردد و پس از چند سال، دوباره ترکتحصیل میکند. در نتیجه، آموختههای خود را فراموش میکند. چنین است که در فعالیت سیاسی ایرانیان، تداوم و استقامت دیده نمیشود. چنانکه سعدی شیرازی هم میگوید:
رفتن و نشستن / به که دویدن و گسستن
ای که مشتاق منزلی مشتاب، پند من کار بند و صبر آموز / اسب تازی دو تک رود به شتاب و اشتر آهسته میرود شب و روز
رفتار سیاسی ما همچون اسب تازی میماند که سرعت میگیریم و زود خسته میشویم و از ادامه راه، بازمیمانیم. اما شتر گرچه آهسته میرود، اما شبانهروز حرکت میکند. یا پیامبر اسلام فرمود: سوره هود مرا پیر کرد. دلیل آن را پرسیدند. فرمود: به علت آنکه در آن آمده «فاستقم کماامرت». (استقامت در کارها). مرحوم بازرگان در یکی از کتابهایش میگوید: «ایرانیان خوب میجنگند، ولی تا آخر نمیجنگند». (یعنی کار را ادامه نمیدهند).
برهمین اساس، از مقام ناظری سیاسی، معتقدم حضور مردم در انتخابات اخیر گرچه میتواند فضایی از شادی و شعف را ایجاد کند؛ ولی درعینحال، آن را پاشنه آشیل توسعه در ایران میدانم. بهعبارت دیگر، من از حضور مردم خوشحالم؛ اما با توجه به گذشته تاریخی ایران، این حضور مرا زیاد خوشحال نمیکند. چون نگرانم چهار سال دیگر با توجه به پارامترهای مهم، تاریخ تکرار شود. این پارامترها یا عناصر عبارتند از: انتظارات بالای ایرانیان که عجول هستند و میخواهند بهسرعت به مطالبات انباشته شده خود دست یابند و چون امکان ندارد بتوان کشوری توسعهنیافته را ظرف یک یا دو دهه توسعه داد؛ خطر آن است که مردم بار دیگر دچار سرخوردگی و عقبنشینی شوند.