ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 18.12.2005, 11:47
“بستن راه آزادی بريدن نفس حقيقت است”

ايلنا: دانش نه خازن می‌‏خواهد نه عابد، دانشگاه، جستجوگاه حقيقت است و چون چنين است و چون حقيقت جويی با آزادی ملازمه دارد، اگر آزادی را از حقيقت جويان دانشگاه بگيرند، آن را بدل به قربانگاه دانش كرده‌‏اند، آزادی‌‏ستيزان را به درستی بايد حقيقت‌‏ستيزان خواند، چون آزادی معبر حقيقت است و بستن راه آزادی، بريدن نفس حقيقت است.
به گزارش خبرنگار "ايلنا"، در سمينار آكادمی علوم انسانی كه در دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، مقاله "دكتر عبدالكريم سروش" توسط "حسين دباغ"، پسر "دكتر سروش" قرائت شد، در اين مقاله آمده است:
يكی از مدعيان فلسفه و از فروشندگان حكمت به قدرت‌‏، سال‌‏ها پيش در يك روزنامه معروف بعد از ظهر سخنی نوشت كه به شدت مورد تحسين و تصويب گردانندگان روزنامه قرار گرفت. او گفته بود "همه كس آزاد است كه حق را بگويد"، ظاهر آزادی‌‏خواهانه اين سخن، چنان بود كه دهان همه آزادی‌‏خواهان را می‌‏بست و آنان را خلع سلاح می‌‏كرد اما باطن مزورانه آن، همان بود كه به كار اين روزنامه آمد و ستايش آنان را برمی‌‏انگيخت.
بلی همه كس آزاد است كه حق را بگويد، خدا را شكر كه همين قدر را دست كم قبول دارند و حقيقت را خاموش و مرده نمی‌‏خواهند اما همه سخن در اين است كه حقيقت چيست و كجاست و نزد كيست؟ اگر حقيقت آشكار بود‌‏، اين همه نزاع دينی و فلسفی وجود نداشت‌‏، و ميان هفتاد و دو ملت جنگ در نمی‌‏گرفت، و جهود و مسلمان نزاع نمی‌‏كردند و هر كسی از ظن خود يار آن نمی‌‏شد، نكند منظورشان اين باشد كه حق آن است كه نزد ماست و همه كس آزاد است كه حرف‌‏های ما را بزند و اگر جز اين بگويد لايق آزادی نيست. بلی منظور آن مدعی هم جز اين نبود و ستايشگران او هم سم قاتل نهفته در آن جمله را خوب می‌‏شناختند و به جا تحسين می‌‏كردند.
شما هيچ آزادی‌‏ستيزی را پيدا نمی‌‏كنيد كه با آن سخن ظاهرفريب مخالف باشد، به شما اجازه و آزادی می‌‏دهد كه حق را بگوييد و بجوئيد، اما معيار و مصداق حق بودن را خودش معين می‌‏كند و شعاع دايره آزادی را به پرگار حقيقت خودبافته تقدير می‌‏كند.
از آن تزوير آزادی‌‏كش بگذريم و تصوير وفادارتری از آزادی را ترسيم كنيم. چه طور است بگوييم همه كس آزاد است حق را بجويد؟ اين بسی صادقانه‌‏تر و كارسازتر است. در جستجوی حقيقت روان شدن، مسبوق به اين فرض است كه حقيقت روشن نيست و چه اعتراف عزيز و عظيمی است اين اعتراف! و چه فروتنی حكيمانه و سقراط‌‏واری در آن موج می‌‏زند.
بلی آنچه مطلوب ماست، آزادی در جستجوی حقيقت است، نوبت بيان حقيقت بعدا فرا می‌‏رسد. برای اين كار دو راه بيشتر وجود ندارد؛ يكی تقليد و ديگری تحقيق. كسانی هستند كه به گمان خود حقيقت‌‏طلبند اما همه حقيقت را فقط از مرجع و منبع خاصی طلب می‌‏كنند و به آن خرسند هستند. اين كار، معنايی جز تقليد ندارد و برابر با فروختن عقل خود و به دنبال آن آزادی خود به ديگری و آسوده از زحمت تحقيق نشستن است. مقلدان هم نه صوره نه ماده، نه ظاهرا نه باطنا خواهان آزادی نيستند و ندای آزادی‌‏خواهی سر نمی‌‏دهند و چنين مقوله‌‏ای برايشان از بن ناآشناست.
اما رها كردن تقليد و حقيقت‌‏جويی مجدانه، آزادی را با تمام قامت در دستور كار قرار می‌‏دهد. يك محقق راستين به جز دلی حقيقت‌‏جو و روشی كارساز و ‌‏آزاديی سخاوتمندانه چه لازم دارد؟ نيت پاك و ذهن بی‌‏غرض كافی نيست، روش‌‏مندی و روش‌‏شناسی هم لازم است اما هر دو بدون آزادی به كاری نمی‌‏آيند و گوهر ناب حقيقت را از دريای واقعيت صيد نمی‌‏كنند . ذهن به فرض، چون لوح سپيد كاغذ است و روش‌‏شناسی چون قلم، اما بدون مركب آزادی، اين صفحه همچنان سپيد باقی خواهد ماند.
پس، آزادی و حقيقت هم عنان هستند و يكديگر را صدا می‌‏زنند و روز و شب چون روز و شب، به دنبال هم می‌‏دوند.
آنكه گذشتگان می‌‏گفتند "حقيقت ما را آزاد خواهد كرد" سخن باطل نبود‌‏ اما ناتمام بود. وقتی آن سخن كامل خواهد شد كه بر آن بيفزاييم و آزادی ما را به حقيقت خواهد رساند.
حال اگر درست است كه "همه كس آزاد است كه حق را بجويد" و حق در رحم آزادی پرورش می‌‏يابد، آن گاه به حكم منطق و به طريق اولی اين هم درست است كه بگوييم: "همه كس آزاد است كه خطا كند". چون در جستجو افت و خيز هست، كمال و نقصان هست، راه و چاه هست، خستگی و نشاط هست و هزار نكته باريك‌‏تر از مو هست و هيچ آفريده مصون از خطا نيست پس جواز و رخصت حقيقت‌‏طلبی، عين جواز و رخصت لغزش كاری است. لغزش‌‏ها در صراط حقيقت‌‏ها نقدی مهم هستند كه جواب‌‏ها و هزيمت‌‏ها به قدر ظفرها ارزش دارند و نقش و سود و زيان در اين راه يكی است و در اين جاست كه هم نوا با "حافظ"، به جرات می‌‏توان گفت‌ ‏"كه مستحق كرامت گناه كارانند" و آنكه می‌‏خواهد گناه و خطا نكند، به كرامت حقيقت و فضيلت ظفر نخواهد يافت و به قول "مولانا"
تاجر ترسنده طبع شيشه جان
در طلب نه سود بيند نه زيان
بل زيان بيند كه محروم است و خوار
نور او نو شد كه باشد شعله‌‏خوار
به سراغ دانشگاه می‌‏آييم نمی‌‏گويم دانشگاه، خانه و مخزن حقيقت است و نمی‌‏گويم كه دانشگاه مسجد و معبد حقيقت است‌‏، هيچ كدام از اينها نيست و نبايد باشد، دانش نه خازن می‌‏خواهد نه عابد، دانشگاه، جستجوگاه حقيقت است، و چون چنين است و چون حقيقت جويی با آزادی ملازمه دارد، اگر يك جا و آزادی آكادميك معنايی مبنايی جز اين ندارد، اگر آزادی را از حقيقت‌‏جويان دانشگاه بگيرند، آن را بدل به قربانگاه دانش كرده‌‏اند. آزادی‌‏ستيزان را به درستی بايد حقيقت‌‏ستيزان خواند، چون آزادی معبر حقيقت است و بستن راه آزادی، بريدن نفس حقيقت است.
دانشگاهيان اگر آزادانه و حقيقت‌‏جويانه و با ‌‏آگاهی از احتمال لغزيدن، بحث و جدال دينی و فلسفی و سياسی نكنند، و در افت و خيزها، راه كمال نپيمايند و از اشتباهاتشان درس نگيرند‌‏ و جرات خطا كردن پيدا نكنند، چگونه جرات دانستن و فرصت دانستن پيدا خواهند كرد؟
خنده‌‏دارتر از اين چيزی نيست كه كسانی اينك از حوزه به دانشگاه می‌‏آيند تا به خيال خود، حقايق كشف‌‏شده و ثابت‌‏شده و انبارشده در جای ديگر را برای دانشگاهيان به ارمغان بياورند و از آنان تسليم و تعبد بطلبند‌‏، دانشگاهيان بايد اين خرمن تعبد و تسليم را به صاعقه سوال بسوزانند. شعار دانش‌‏طلبانه و حقيقت‌‏جويانه دانشگاهيان همواره همين خواهد بود كه:
جرات دانستن داشته باش
آزادی ما را به حقيقت خواهد رساند
همه آزادی‌‏ستيزی عين حقيقت‌‏ستيزی است
نقد كردن مهمترين راه فهميدن.


حاتم قادری:
فعاليت سياسی راديكال مانع شكل‌گيری نهادهای مدنی می‌شود


همايش آكادمی علوم انسانی صبح امروز در دانشكده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران آغاز شد.
به گزارش خبرنگار سياسی ايسنا، «حاتم قادری» به عنوان اولين سخنران درباره‌ی «اصالت آكادميك»، گفت: اگر در جامعه مولفه‌هايی داشته باشيم كه به تمام ذهن ما مستولی باشد آيا دانشگاه می‌تواند منفك از آن عمل كند؟ خوی ملی ما در دانشگاه نيز جاری است و دانشگاه‌ها بيشتر در خدمت اين قرار می‌گيرند كه برای نخبگان پايگاه اجتماعی ايجاد كنند تا در آن از چارچوب‌های امنيت‌بخش خود دفاع كنند.
قادری با تاكيد بر اينكه «كليت دانشگاه از ابتدا محافظه‌كار بوده است»، گفت: در ابتدا دانشگاه سعی می‌كرد با سرعت زياد مدرنيزاسيون را البته در لايه‌های محدودی توسعه دهد. به نظر من پس از انقلاب روند مدرنيزاسيون كندتر شد اما محدوده‌ی مخاطبان آن گسترش پيدا كرد، به همين دليل خوی ملی ما وارد دانشگاه شد.
وی در ادامه بيان داشت: به دليل خوی ملی امنيت‌طلبی، عموم اساتيد ما محافظه‌كار هستند. از حكم اعدام آقاجری تا ضرب و شتم رييس دانشگاه علم و صنعت، اساتيد فعاليت كمتری داشتند. ما هم‌چنين هاله‌ای زعيم‌گرايی را در دانشگاه شاهد هستيم و اين بين اساتيد و دانشجويان بسيار قوی است. يعنی اساتيد نقد را به دانشجويان واگذار می‌كنند و دانشجويان هم به عصيانگری رمانتيك می‌پردازند كه از پريشان فكری به دور نيست.
قادری هم‌چنين اضافه كرد: محافظه‌كاری برای اساتيد چارچوب‌های مادی امنيتی فراهم می‌كند. اما اگر اين طور است پس قليان در دانشگاه از كجاست؟ خيزش‌های دانشگاهی معمولا به سطوح اندكی از اساتيد و دانشجويان برمی‌گردد و غلظت سياسی و رسالت‌مندی در دانشگاه‌های ما بسيار اندك است چرا كه ذهن آنها معطوف به ترقی‌خواهی و رفتارشان معطوف به محافظه‌كاری است. البته منكر فعاليت‌های دانشجويان نيستم اما اشتباهی كه پيش آمده اين است كه جايی كه می‌خواهيم فعاليت مدنی و اجتماعی كنيم همه‌ی آنها را به فعاليت‌های سياسی تقليل می‌دهيم و فعاليت سياسی از نوع راديكال مانع از شكل‌گيری نهادهای مدنی می‌شود.
وی اضافه كرد: دانشگاه مفاهيم مدرن را به ما آموزش می‌دهد اما خوی ملی ما مقابل اين مفاهيم مقاومت می‌كند.


موسی غنی‌نژاد:
قصد دولتی كردن حوزه‌ها، خطر بزرگی است


به گزارش ايسنا، دكتر «موسی غنی‌نژاد» درباره‌ی خصوصی‌سازی دانشگاه‌ها، گفت: خصوصی‌سازی دانشگاه‌ها مربوط به دوران انقلاب فرانسه است و هدفش خارج كردن آموزش از طبقه‌ی اشرافيت و روحانيت بوده است و چه در غرب و چه در شرق اين آموزش انحصاری بوده چه در آموزش عمومی و چه در آموزش عالی. در ايران نيز چنين تجربه‌ای وجود داشته و هيچ‌گاه يك دانشگاه غير دولتی نتوانسته باقی بماند و يا اصلا به وجود نيامده است. اينكه در رژيم سابق چرا دانشگاه‌های غير دولتی به دولتی تبديل می‌شدند گرايش رژيم شاه بود كه با افزايش درآمدهای نفتی از نظر اقتصادی و سياسی تمركز زيادی پيدا می‌كرد تا از طريق تطميع فضای دانشگاه‌ها دانشجويان را مطيع ايدئولوژی حاكم كنند. پس از انقلاب بحث عدالت‌خواهی در توزيع آموزش مورد تاكيد قرار گرفت و آن را به عنوان يك حق در قانون اساسی جمهوری اسلامی مطرح كردند اما بلافاصله با تجربه‌ی افزايش هجوم جمعيت به دانشگاه‌ها مواجه شديم لذا دانشگاه آزاد به وجود آمد كه از هيچ نظری آزاد نبود، به جز از لحاظ بودجه.
وی هم‌چنين عدم وجود دانشگاه‌های خصوصی را به دليل كنترل سياسی دولت دانست و گفت: كنترل ايدئولوژيك اساسی كتاب‌ها و دانشگاه‌ها بسيار مهم جلوه می‌كند، اما دانشگاه‌های دولتی به شدت از نظر اقتصادی و مديريتی ناكارآمد هستند و اتلاف منابع گسترده و بازدهی پايين در آن صورت می‌گيرد، وجود يك دانشگاه خصوصی اين نوع كارآمدی را بيشتر آشكار می‌كند، دانشگاهی كه برنامه‌ی آموزشی آن مانند يك دانشگاه غير دولتی باشد.
غنی‌نژاد گفت: دانشگاهی كه مستقل از نظارت دولتی باشد در ايران وجود ندارد، در حالی كه آموزش آزاد يكی از بندهای جهانی شدن است و اينكه چرا از چپ و راست با اين موضوع مخالفت می‌شود به اين دليل است كه منافع حرف اول را می‌زند اگر آموزش عالی خصوصی شكل بگيرد مديريت‌های ناكارآمد و بسياری از ريخت و پاش‌ها از بين خواهد رفت.
وی هم‌چنين با اشاره به روز وحدت حوزه و دانشگاه، گفت: در اروپا دانشگاه‌ها از دل حوزه‌ها بيرون آمده و متحول شده و تبديل به دانشگاه‌ها شده‌اند، اما اينكه چرا در ايران اين اتفاق نيافتاده مساله‌ای است كه ابتدا بايد مطرح شود بعد بگوييم وحدت؛ وحدت از بيرون شكل نمی‌گيرد. در ايران يك دانشگاه دولتی در كنار حوزه ايجاد كرده‌اند و اينكه برخی قصد دارند كه حوزه را نيز دولتی كنند؛ يعنی دولتی كردن تمام مكان‌های آموزشی كه اين خطر بزرگی برای آزادی افراد است و اميدوارم بزرگان قوم به اين موضوع توجه كنند و به جای دستور دادن به وحدت، به فكر راه چاره باشند.


دكتر جمشيدی‌ها:
حوزه قدم‌های زيادی را در نزديكی به دانشگاه برداشت


رييس دانشكده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران گفت: حوزه قدم‌های زيادی را در نزديكی به دانشگاه برداشت اما دانشگاه‌ها قدم‌های بسيار كمی را برداشتند.
به گزارش خبرنگار سياسی ايسنا، دكتر جمشيدی‌ها در همايشی آكادمی علوم انسانی در دانشكده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران با اشاره به تحول حوزه و دانشگاه در تمدن اسلامی، گفت: در قرن هفتم هجری برخی دانشگاه‌ها از جمله دانشگاه بغداد امكانات بسيار زيادی را در اختيار دانشجويان می‌گذاشتند كه اين دانشگاه‌ها در مقايسه با دانشگاه‌های هم‌عصر خود وضعيت خيلی بهتری داشتند. آنچه كه امروز ما به عنوان حوزه‌ی علميه قلمداد می‌كنيم دنباله‌ی همان دانشگاه‌هاست كه به نسل ما رسيده است. آنچه در حوزه‌ی علوم انسانی تجربه پيدا كرد و از بين نرفت همين دانشگاه‌ها بودند كه هم از نظر ظاهری و هم از نظر محتوا به ما و دنيای غرب منتقل شدند.
وی افزود: دانشگاه‌های اسلامی دو مسير را طی كردند تا به نسل ما رسيدند؛ مسير معمولی كه از راه شرق به ما رسيد و از طريق دانشگاه‌های ما. با اينكه تجربه‌ی تمدن اسلامی وارد اروپا شد تا عصر ما تحولات زيادی به وجود آمد و دانشگاه‌هايی كه به نسل ما رسيد شكلش همان شكل بود اما محتوای آن اساسا با فرهنگ غربی بود. در حال حاضر يك طرف دانشگاه داريم و طرف ديگر حوزه؛ آنچه كه به لحاظ فرم و ورود به سيستم دانشگاهی است دو سيستم متفاوت است، دانشگاه‌ها دولتی است در حالی كه حوزه‌ها اينگونه نيست، دانشجو استاد را انتخاب كرده، پای صحبت آن می‌نشست و حلقه‌ی رابطی هم بين استاد و دانشجو وجود داشت.
جمشيدی‌ها با بيان اينكه «با تحولات پس از انقلاب همگرايی بين حوزه و دانشگاه زياد شد»، افزود: حضرت امام (ره) بسيار به اين همگرايی تاكيد كرده، هم‌چنين حوزه نيز علاقمند بود علوم خود را در دانشگاه وارد كند و آن را اسلامی كند. لذا حوزه قدم‌های زيادی را در نزديكی به دانشگاه برداشت اما دانشگاه‌ها قدم‌های بسيار كمی را برداشتند.

بنابر اين گزارش، در ابتدای اين مراسم «مجتبی بيات» قائم‌مقام تشكيلات دفتر تحكيم وحدت(طيف علامه)، پرداختن به علوم انسانی را ضروری دانست و اظهار داشت: آنچه منظور ما از آكادمی آزاد است پرداختن توام با نقد است.
وی همچنين گفت: اساتيد و دانشجويان بايد وظيفه‌ی خود بدانند كه فارغ از ارزش‌های رسمی، به نقد بپردازند.

دكتر ابراهيم فياض درباره‌ی بومی شدن علوم انسانی گفت: هنوز نتوانسته‌ايم تاريخ فرهنگی و جغرافيای فرهنگی را در دانشگاه ببينيم و عقب‌ماندگی مضاعفی را دنبال می‌كنيم.
به گزارش خبرنگار سياسی ايسنا، وی در همايشی آكادمی علوم انسانی در دانشكده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران با اشاره به دو شاخص بومی بودن يعنی زمان و مكان، اظهار داشت: زمان را در تاريخ مطالعه كرده و مكان را در جغرافيا جست‌وجو می‌كنيم. جهانی شدن بحث آمريكايی و بومی شدن بحث اروپايی‌هاست. زمانی كه بخواهيم زمانيت را بحث كنيم بايد تاريخ فرهنگ را بررسی كنيم.
وی هم‌چنين با بيان اينكه «تاريخ سنجيدن ذهنيت و افكار است»، گفت: امروز بحث مهمی مطرح می‌شود كه آن هرمنوتيك فرهنگی است و بر اساس تعامل و هرمنوتيك فرهنگی می‌توانيم در آينده به نوعی قانون فرهنگی برسيم.
وی قرائت سنتی از تاريخ و جغرافيا و شرق‌شناسی‌زدگی را موانعی برای بومی‌سازی خواند و گفت: مبانی معرفتی كه بر اساس آن می‌توانيم علوم انسانی را بومی كنيم تنها علوم انسانی است و امروز چون مفهوم فرهنگ به جای جامعه نشسته مردم‌شناسی نيز جای جامعه‌شناسی را گرفته است.

«هاشمی‌تبار» يكی از دانشجويان دانشكده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران درباره‌ی شفاف‌سازی مجاری علوم انسانی در ايران سخنرانی كرد.
وی گفت: دانشگاه‌ها به ويژه در رشته‌ی علوم انسانی تحت سيطره‌ی انتشارات هستند و مواد غذايی فكری ما را ناخودآگاه و يا خودآگاه چاپ می‌كنند، در حالی كه ايده‌ها وقتی رشد می‌كنند كه بر روی آنها بحث شود. منطق پيشرفته‌ی علم خيلی غير منطقی بوده و با حسادت‌ها انجام می‌شود. در دانشگاه علم با حسادت نهاد دانشگاهی پيشرفت می‌كند.