ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 14.12.2005, 22:11
ميان‌ «چه‌ بايد كرد؟» و «چه‌ می‌‌شود؟»

روزنامه اعتماد/مرتضي‌ كاظميان:
صاحب‌ نظري‌ ]دني‌ دو رژمون‌[ معتقد است‌: انحطاط‌ يك‌ جامعه‌ زماني‌ آغاز مي‌شود كه‌ هر كس‌ به‌ جاي‌ آنكه‌ از خود بپرسد: من‌ چه‌ مي‌توانم‌ بكنم‌? از خود سوال‌ كند: وضع‌ من‌ چه‌ خواهد شد؟
وقتي‌ نيم‌ نگاهي‌ به‌ وضع‌ امروز كشور مي‌افكنيم‌، با كمال‌ تاسف‌، علايم‌ نگران‌ كننده‌يي‌ را مشاهده‌ مي‌كنيم‌ كه‌ پرسش‌ دوم‌، نقطه‌ عزيمت‌ آن‌ است‌: وضع‌ من‌ چه‌ خواهد شد؟
به‌عنوان‌ نمونه‌ در بورس‌ تهران‌ هر يك‌ از سهامداران‌ حقيقي‌، پيش‌ از آنكه‌ در مقام‌ پاسخ‌ به‌ اين‌ پرسش‌ برآيند كه‌ من‌ چه‌ مي‌توانم‌ بكنم‌? به‌ اين‌ مي‌انديشند كه‌ وضع‌ سهام‌ آنان‌، چه‌ خواهد شد... آلودگي‌ پايتخت‌ و شهرهاي‌ بزرگ‌ كشور، به‌ مرز هشدار و خطر رسيده‌ است‌ و با اين‌ حال‌، هر صاحب‌ خودرويي‌ تنها به‌ چگونگي‌ استفاده‌ از خودروي‌ خويش‌ مي‌انديشد و اينكه‌ چگونه‌ فردا روزي‌، بي‌ خودرو، به‌ مقصد خويش‌ رسد. كمتر كسي‌ خود را مورد پرسش‌ قرار مي‌دهد كه‌ من‌ براي‌ آلودگي‌ هواي‌ شهر، چه‌ مي‌توانم‌ بكنم‌؟...
آشفته‌ بازار تلخي‌ حاكم‌ شده‌ است‌؛ چه‌ خواهد شد؟ آينده‌ شغلي‌ من‌، آينده‌ تحصيلي‌ من‌، وضع‌ معيشتي‌ من‌، وضع‌ خانواده‌ من‌، و ... چه‌ خواهد شد، هر روز بيش‌ از پيش‌، بر گرد يكايك‌ شهروندان‌، چنبره‌ مي‌زنند و اينكه‌ هر يك‌ از ما چه‌ مي‌توانيم‌ بكنيم‌، بيشتر از قبل‌، به‌ حاشيه‌ مي‌رود.اينچنين‌ است‌ كه‌ آنچه‌ مي‌بينيم‌، گرد افسردگي‌ و پژمردگي‌ و ياس‌ و انفعال‌ و تنهايي‌ و اندوه‌ است‌ كه‌ گويي‌ بر شهر و ديار ما پاشيده‌ شده‌، و توسل‌ به‌ قضا و قدر و اوهام‌ و آروزهاي‌ دست‌ نيافتني‌ و خيالات‌ و خرافات‌، و يا تن‌ دادن‌ به‌ مواد مخدر و مسكرات‌ و آرام‌ بخش‌ها و روان‌ گردان‌ها و... بسط‌ مي‌يابد و عمق‌.مرعوب‌ در برابر وضع‌ موجود، تمكين‌ كرده‌ به‌ آنچه‌ هست‌ تلخ‌، بي‌ عنايت‌ به‌ داشته‌ها و توانايي‌هاي‌ خود، بي‌ توجه‌ به‌ استعدادها و پتانسيل‌هاي‌ بالقوه‌، بي‌ تامل‌ در راه‌هاي‌ نرفته‌ و پاسخ‌هاي‌ محتمل، بي‌ انگيزه‌ براي‌ حركت‌ مهندسي‌ شده، بي‌ تدبير در راه‌ حل‌هاي‌ ممكن‌، بي‌ عزم‌ و جزم‌ براي‌ خروج‌ از وضع‌ ناگوار، بي‌ اراده‌ براي‌ آغاز راه‌، بي‌ حوصله‌ براي‌ تعقل‌ و دورانديشي‌، بي‌ صبر براي‌ نيل‌ به‌ وضع‌ مطلوب، چنين‌ جامعه‌يي‌ آرام‌ آرام‌ رو به‌ انحطاط‌ مي‌رود...روزگاري‌ در اين‌ ديار ] سه‌ دهه‌ پيش‌ تر[ انديشمندي‌ ]علي‌ شريعتي‌[ از آنها كه‌ تنها نق‌
مي‌زنند و مي‌نالند، و حتي‌ توان‌ فريادزدني‌ را هم‌ ندارند، خرده‌ گرفت‌ و خدا را خواند كه‌ از آنها نباشد.
امروز همچنان‌ متاسفانه‌ گرداگرد ما را شهرونداني‌ دوره‌ كرده‌ اند كه‌ درعين‌ آنكه‌ از تورم‌ و گراني‌ و بيكاري‌ و آلودگي‌ هوا و ترافيك‌ و سختي‌ معيشت‌ و هزار و يك‌ مشكل‌ و بحران‌ و معضل‌ اجتماعي‌ ديگر مي‌نالند هر روز و هر لحظه‌ مي‌نالند و نق‌ مي‌زنند و خرده‌ مي‌گيرند اما به‌ ندرت‌ انرژي‌ و همت‌ خود را صرف‌ پاسخ‌ به‌ اين‌ پرسش‌ مي‌كنند كه‌ من‌ براي‌ حل‌ اين‌ مشكلات‌ و بحران‌ها و معضلات‌، چه‌ مي‌توانم‌ بكنم‌؟
اينچنين‌ آرام‌ آرام‌ جامعه‌ رو به‌ سويي‌ مي‌گذارد كه‌ تر و خشك‌ را با هم‌ خواهد سوزاندأ و هريك‌ از ما همچون‌ ديگري‌ در ناامني‌ و سختي‌، روزگار مي‌گذرانيم‌أ هوايي‌ هر روز آلوده‌ تر را جرعه‌ جرعه‌ فرو مي‌دهيم‌، دقايق‌ بيشتري‌، پتك‌ ترافيك‌ را بر روح‌ و جان‌ خويش‌ تحمل‌ مي‌كنيم‌، گراني‌ و تورم‌ و فساد و ناهنجاري‌هاي‌ اجتماعي‌ عمق‌ و فزوني‌ يافته‌يي‌ را به‌ ناچار مي‌بلعيم‌، و از زندگي‌ شايسته‌ انسان‌، گام‌ به‌ گام‌ دورتر مي‌شويم‌ ... آيا از خود پرسيده‌ ايم‌ كه‌ من‌ چه‌ مي‌توانم‌ بكنم‌؟