کدام بهتر بود؟ کارخانهای به ارزش ۱۱۰ میلیون دلار و با ۸ هزار کارگر و کارمند و تولید در حد ۲۵ میلیون جفت و صادرات به شوروی یا همان ۱۱۰ میلیون دلار را بدهیم و ۱۱ میلیون جفت کفش از چین وارد کنیم؟!
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- گمرک چین از صادرات ۱۱۰ میلیون دلاری کفش به ایران - طی ۵ ماه اول سال ۲۰۱۵ - خبر داده است. هر چند انتشار این خبر در ایران میتواند با انگیزههای سیاسی نیز صورت پذیرفته باشد اما از واقعیت تلخی هم خبر میدهد که همانا ادامه اضمحلال صنعت کفش ایران است.
در واقع هم ایرانیان پا در کفش چینی میکنند و هم چین پای خود را در صنعت کفش ایران کرده است! اگر صنعت کفشی باقی مانده باشد.
تبادل کالا و صادرات و واردات اقلام مختلف البته فینفسه امر قبیح و مذمومی نیست و در دنیای امروز شعار خودکفایی نیز جاذبه گذشته را ندارد و کشورها بیشتر با مزیت نسبی خود شناخته می شوند و تنها بر روی اقلام استراتژیک سرمایه گذاری خاص و حتی غیر اقتصادی صورت می پذیرد. به بیان دیگر همان انگیزهای که فیالمثل برای خودکفایی در تولید گندم و اجتناب از واردات آن وجود دارد قابل تعمیم به عرصه های دیگر نیست.
با این مقدمه و طرح نکات به ظاهر تناقض آمیز احتمالا این پرسش پدید میآید که انگیزه این گفتار پس چیست؟
واردات ۱۱۰ میلیون دلاری کفش از چین در سال ۱۳۹۴ خورشیدی یادآور نکتهای است و این نوشته به این بهانه تحریر میشود.
می دانیم که کفش چینی ارزان است و اساسا واردات آن برای رقابت با کفش های دستدوز یا گران غیر دستدوز داخلی است و چنانچه قیمت هر جفت کفش چینی را ۱۰ دلار در نظر بگیریم - حال آن که قطعا با بهایی بسیار کمتر وارد می شود- ۱۱۰ میلیون دلار به معنی ۱۱ میلیون جفت کفش است.(البته کفش چینی ۱۰۰ دلاری هم داریم و تاکید اصلی بر عدد ۱۱۰ میلیون دلار است اما همان کفش ۱۰۰ دلاری هم جای کفش دست دوز داخلی را گرفته است).
برای این که عمق این فاجعه را دریابیم به ۴۰ سال قبل بازمیگردیم. در سال ۱۳۵۵ خورشیدی که کفش ایران با برند جهانی شده «کفش ملی» شناخته میشد و کودکان ایرانی دبستان را با شعار «ما می ریم به مدرسه / با الفانتن شوهه» آغاز می کردند و «الفانتن شوهه» همان «فیل» کفش ملی بود و شک ندارم همین جملات برای خوانندگانی که کودکی خود را در آن دوران گذراندهاند خاطره انگیز است. مالک کفش ملی هم «محمد رحیم متقی ایروانی» بود.
یکی از مجلدات تحقیقی که درباره موقعیت تجار و صاحبان صنایع در سال های پیش از انقلاب انجام شده به «محمد رحیم متقی ایروانی» اختصاص دارد و در فصل چهاردهم آن چنین آمده است:
«در دهه ۵۰ شمسی با رشد بهای نفت و افزایش حجم سرمایه گذاری در صنایع ایران، از جمله گروه صنعتی ملی توجه جهانیان به ایران بیش ازپیش جلب شده بود. مجله معروف بیزینس ویک در شماره ۲۹ ژوئن ۱۹۷۶ خود نوشت: گروه صنعتی ملی به ارزش یکصد و ده میلیون دلار با بیش از ۸ هزار کارگر و کارمند و با تولید تقریبی ۲۵ میلیون جفت کفش نه تنها برای ایرانیان بلکه برای کشورهای عربی و اتحاد جماهیر شوروی نیز کفش تولید میکرد. همچنین در پی دست یافتن به بازار کفش آلمان بود که جریان آب تغییر کرد و مدیری که خود را به چوب پنبهای تشبیه میکرد که روی آب شناور است گرفتار شد.»
نمی دانیم اگر کفش ملی مصادره نشده بود چه موقعیتی داشتیم و هرگز نمیخواهیم بگوییم یک انقلاب مردمی با صاحبان صنایع- که بعضا از سر اجبار یا اختیار سر و سرّی هم با برخی مقامات رژیم گذشته داشتند - نباید هیچ کاری میداشت اما آیا هیچ راه دیگری جز مصادره همه آن نبود؟ آیا هیچ راهی وجود نداشت که به نوعی خود کفش ملی را به مفهوم ملی و نه مصادره ای و دولتی نگاه می داشتند تا کفش چینی جای آن را نگیرد؟ممکن است بگویند نگاه داشتیم اما چگونه؟ کجایند کارگران قدیمی؟ کو آن اعتبار و اشتهار؟ آیا یک صندوق بازنشستگی و مدیران دولتی می توانند مانند بخش خصوصی مدیریت و نوسازی و نوآفرینی کنند؟ در کشوری با نزدیک به ۸۰ میلیون جمعیت سالانه به چند جفت کفش نیاز است؟ کدام تولید از این مطمئن تر و قابل پیش بینی تر؟
کدام بهتر بود؟ شرکت و کارخانه ای به ارزش ۱۱۰ میلیون دلار و با ۸ هزار کارگر و کارمند و تولید کفش در حد ۲۵ میلیون جفت و صادرات حتی به شوروی یا همان ۱۱۰ میلیون دلار را بدهیم و ۱۱ میلیون جفت کفش از چین وارد کنیم؟!
سال ها پیش در روزنامهای نوشتم کاش کفش ملی به جای «مصادره»، «مشاطره» شده بود. این دومی شیوهای بود که مدتی در دوران خلیفه دوم اجرا شد. به این معنی که کل مال شخص را نمیگرفتند. نصف آن مصادره میشد و نصف را برای خود او باقی میگذاشتند تا چنانچه مدعی است با استعداد و ابتکار کار آفرینی کرده خلاقیت خود را باز هم نشان دهد.
اگر نصف کفش ملی را برای ایروانی باقی گذاشته بودند شاید با همان نصف باقی مانده، رویای احداث شهر کفش را محقق میکرد و امروز به جای این که در ۵ ماه ۱۱۰ میلیون دلار کفش وارد کنیم و بچه ها دوست نداشته باشند کفش ملی بپوشند و برندهای خارجی را به رخ هم بکشند درباره صادرات کفش مینوشتیم.
این حکایت وقتی تلخ تر میشود که بشنویم خود کفش ملی هم کفش چینی وارد میکند!
سهامدار اصلی کنونی کفش ملی (صندوق بازنشستگی کشوری) البته مدعی است که تولید کفش در این مجموعه ادامه دارد و به جای تولید در کارخانهای واحد با کارگاه های متعدد قرارداد دارند و سوددهی هم داشتهاند. این ادعا می تواند درست باشد اما کدام یک از ما کفش ملی به معنی واقعی کفش ملی به پا داریم؟