عصر ایران؛ مهرداد خدیر- محمد هاشمی عضو موسس شورای مرکزی و رییس دفتر سیاسی حزب کارگزاران سازندگی ایران از این تشکل اعلام کناره گیری کرده است.
او در توضیح دلیل کناره گیری خود گفته این «حزب» در عمل، به «جبهه» تبدیل شده است.
آشکار است که محمد هاشمی از افزایش اعضای شورای مرکزی به ۳۱ نفر و ورود نیروهای جوان و اصلاح طلبی که بیش از «ارادت به هاشمی» با «علاقه به خاتمی» شناخته میشوند چندان خرسند نیست ولو ابراز نکند هر چند که اعضای جدید میگویند دغدغه آنها فراتر از نامهایی چون هاشمی و خاتمی است و مفاهیمی چون توسعه و دموکراسی را مد نظر دارند.
این در حالی است که خود آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز در دیدار اخیر خود با جمعی از اعضای شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و تنها سه روز قبل از اعلام جدایی برادرشان توصیه کرده بود در وضعیت کنونی «جبهه» بیش از «حزب» کارایی دارد. به بیان دیگر کارگزارانیها تنها به توصیه هاشمی رفسنجانی عمل کرده بودند و مشخص نیست چرا برادرشان باید از عمل به این توصیه ناخرسند باشند؟
تفاوت حزب با جبهه در این است که حزب، محدودتر و استراتژیکتر عمل میکند و انسجام بیشتری دارد. به همین خاطر احتمال و امکان اختلاف و انشعاب در یک جبهه به مراتب بیش از یک حزب است اما متقابلا تاثیرگذاری و فراگیری یک جبهه هم بیشتر است. مقایسه حزب موتلفه با جبهه اصول گرایی یا احزاب اصلاح طلب با جبهه کلی اصلاحات این مفهوم را روشنتر میکند.
اکنون و در حالی که دو حزب اصلی اصلاح طلب در محاق هستند و حزب سوم هم به خاطر غیبت دبیر کل عملا امکان فعالیت نداشته و با برگزاری یک همایش قصد بازگشت به صحنه را دارد، حزب کارگزاران سازندگی، هم به لحاظ اخلاقی و هم اقتضائات سیاسی پوست اندازی را ضروری دانسته و باورداران به توسعه سیاسی را نیز به شورای مرکزی افزوده تا از این پس دیگر به صرف توسعه اقتصادی شناخته نشود.
به یک دلیل واضح: چون خود آقای هاشمی هم تفاوت کرده و بیش از تمام گذشته خود به مردم سالاری و آزادی باور پیدا کرده است.
با این همه اقدام محمد هاشمی را از یک نظر باید اخلاقی دانست. زیرا به جای آنکه بخواهد از رانت رابطه خود با آیتالله یا پیشینه و سابقه، استفاده و نظرات خود را تحمیل کند کناره گرفته یا دوستان را بر سر دو راهی بگذارد که میان او و اعضای جدید یکی را انتخاب کنند آنان را در محظور قرار نداد و خود رفت.
آن گونه که یک نشریه نزدیک به کارگزاران خبر داده، اولین جلسه شورای مرکزی جدید در دفتر معاون اول رییس جمهوری [اسحاق جهانگیری] برگزار میشد و دبیرکل حزب،کرباسچی هم حضور داشته، با اینحال از محمد هاشمی خواستند ریاست جلسه را بر عهده گیرد. روشن است که احترام او را نگاه میداشتند. پس مشکل جای دیگری بوده است.
شاید اینکه با ورود نیروهای جوانتر، کارگزاران از یک حزب تکنوکراتیک به سوی یک جبهه دموکراتیک در حرکت است اما این اتفاقا میتواند حُسن تلقی شود و عیبی در آن مستتر نیست که عضو موسس را برنجاند. یا تصور میشود مشخصا حضور چند روزنامهنگار صاحب سبک و سرشناس ظاهرا به مذاق ایشان خوش نمیآمده چرا که اینان نه تنها خود، رسانه و قلم دارند که طرف گفتوگوی دیگر رسانهها و مورد مراجعه دانشجویان نیز هستند و به صفت شخصی و روزنامهنگاری نیز شناخته شدهاند و اعتبار خود را از کارگزاران وام نمیگیرند.
با این حال این نکته را هم باید گوشزد کرد:
آقای محمد هاشمی قبل از تغییرات اخیر هم با برخی رویکردها زاویه داشتند. کما اینکه در سال ۱۳۷۵ نیز ترجیح ایشان کاندیداتوری مرحوم دکتر حسن حبیبی یا خودشان به جای اعلام حمایت کارگزاران از سید محمد خاتمی بود اما در نهایت ولو با تاخیر این حزب، خاتمی را برگزید.
یا به یاد داریم که در پاییز سال ۱۳۷۸ که انتقادات محافظهکاران، از وزیر وقت و کارگزارانی ارشاد - عطاء الله مهاجرانی- بالا گرفته بود همین آقای محمد هاشمی تصریح کرد: سیاستهای وزارت ارشاد را نباید به حزب کارگزاران نسبت دهید و خود مهاجرانی هم گفت: بله، من وزیرخاتمیام، نه کارگزاران.
از مثالهای دیگر اعلام کاندیداتوری یک عضو موسس در رقابت با رییس جمهور وقت و نامزد مورد حمایت حزب میتواند باشد. (نامزد شدن مصطفی هاشمی طبا و در رقابت با خاتمی). با اینکه هیچ یک از این رفتارها حزبی نبود اما صدای اعتراضی از محمد هاشمی برنخاست یا در رسانهها شنیده نشد.
بنا براین میتوان گفت اتفاقا به نظر میرسد اکنون است که کارگزاران به سوی انسجام حرکت میکند. هر چند در دوران گذار باید بار برخی احزاب دیگر را نیز بر دوش کشد اما «حزب» در هر حال از «محفل» بهتر است و اگر قرار باشد ذیل عنوان کلی اصلاحات، اعتدال یا توسعه حرکت کنند چه باک از اصطلاح «جبهه»؟
محمد هاشمی به جای ماندن و ایفای نقش اقلیت و اپوزسیون درون حزبی یا صرف شناخته شدن با عنوان حامل پیام و دیدگاههای هاشمی رفسنجانی یا اصرار بر ادامه و تحمیل نظرات خود با تهدید به خروج، کنار رفته است زیرا اقتضائات دهه ۹۰ با دهه ۷۰ متفاوت است و اتفاقا اکنون بهتر میتوان دریافت که به روز شدن پیوسته شخصیتهایی چون اکبر هاشمی رفسنجانی کاری چنان دشوار است که از همه بر نمیآید ولو از نزدیکان و در حد برادر باشند.