عصر ایران؛ مهرداد خدیر- میتوان حدس زد که برخی رسانهها و روزنامهها در تهران خود را آماده کرده بودند تا درپی همهپرسی استقلال اسکاتلند از بریتانیا صبح امروز تیتر بزنند: جدایی اسکاتلند از رژیم سلطنتی انگلیس، «نه» به روباه پیر استعمار، بریتانیای کبیر، صغیر شد، تحقیر ملکه و مانند اینها.
اتفاقی که در جزیره مه آلود افتاد اما جز این بود و مجال چنین عناوینی را نداد زیرا ۵۵ درصد اسکاتلندیها به استقلال «نه» گفتند و از ادامه اتحاد ۳۰۰ ساله در ذیل «بریتانیا» حمایت کردند.
واژه «استقلال» برخی را در ایران دچار سوء تفاهم کرده بود که انگار این کشور نیز مانند هندوستانِ قبل از استقلال مستعمره انگلستان است یا مثل کانادا و استرالیا به صورت فرمانداری کل اداره میشود حال آنکه اسکاتلند هر چند کشور مستقلی نیست اما مستعمره هم نبود و نیست.
اما چرا اکثریت اسکاتلندیها این تصمیم محافظهکارانه را گرفتند و به استقلال «نه» گفتند و ترجیح دادند به عنوان بخشی از بریتانیا یا «پادشاهی متحد» شناخته شوند و فرصت ترسیم سیمای یک کشور کاملا مستقل از خود را وانهادند؟
۱- جداییطلبان گفته بودند پس از استقلال نیز ملکه، پوند، عضویت در ناتو و بازار مشترک را حفظ خواهند کرد. وقتی خود آنان در جدایی کامل تردید داشتند و میخواستند مهمترین عناصر را حفظ کنند این تردید به جان رای دهندگان هم افتاد و ترجیح دادند ریسک نکنند. ضمن اینکه با جدایی از بریتانیا برای عضویت دوباره در اتحادیه اروپا باید اقدام میکردند.
هر چند دو تفسیر وجود داشت و برخی به استناد یکی از بندهای قانونی معتقد بودند چون پیشتر در قالب بریتانیا عضو بودند پس از آن نیز میتوانند به عنوان کشور مستقل عضو شوند و بعضی هم تصریح میکردند کشور مستقل اسکاتلند باید دوباره درخواست دهد و چه بسا این پروسه به طول میانجامید. این تردیدها استقلال را مخاطره آمیز جلوه داد. آنتونی رابینز میگوید: «تردیدها خیانت میکنند». هیچ تصمیم بزرگی با تردید محقق نمیشود. برای هر کار بزرگ ابتدا باید بر تردیدها فایق آمد.
۲- دو بانک بزرگ لویدز و سلطنتی از انتقال دفاتر خود از اسکاتلند به لندن در صورت جدایی خبر داده بودند. در کشوری که به شدت به بازارهای مالی متکی است این خبر یک تهدید تلقی شد و بیگمان در رای مردم موثر افتاد. ضمن اینکه بعید نبود در میان مدت یا دراز مدت «پوند» را هم از دست بدهند. البته رسما اعلام شده بود در صورت جدایی دیگر اجازه استفاده از پوند استرلینگ (پوند انگلیس) به آنها داده نخواهد شد.
۳- پیروزی استقلالطلبان در انتخابات پارلمانی و تشکیل دولت این ذهنیت را ایجاد کرده بود که دست بالا با آنهاست. حال آنکه نرخ مشارکت در همه پرسی بالا رفت و به آستانه ۹۰ درصد رسید و هم اینها تعیین کننده شدند. در واقع شماری از شرکت کنندگان در رفراندوم همانهایی هستند که پیش از این در انتخابات شرکت نمیکردند و قضیه را چندان جدی نمیگرفتند اما پای مرگ و زندگی که به میان آمد به صحنه آمدند.
۴- مهاجران و از جمله ایرانیان مهاجر از فعالان کارزار انتخاباتی «آری» به استقلال بودند. با این توضیح مشخص که وسعت اسکاتلند چنان است که میتواند پذیرای جمعیتی بیش از پنج و نیم میلیون نفر کنونی باشد و چون در کوتاه مدت نمیتوانند سیاستهای افزایش جمعیت را اجرا کنند یا نتایج آن را ببینند ناگزیرند به مهاجران بها دهند و این نیاز را موقعیتی استثنایی برای مهاجران میدانستند. همین فعالیت اما موجب انتقاد مخالفان استقلال از استقلالطلبان ناسیونالیست شد. چرا که قرار بود استقلال، موقعیت خود اسکاتلندیها را تقویت کند نه مهاجران را!
۵- همانگونه که آدمی مجموعهای از «احساس و غریزه و خِرد» است، ملتها نیز چنیناند. یک بانوی ۶۰ ساله اسکاتلندی گفت: اگر ۲۰ ساله بودم با غریزه یا احساس خود تصمیم میگرفتم و به استقلال رای میدادم اما اکنون و در این سن با «عقل» خود تصمیم میگیرم و به استقلال، نه میگویم. تردید نباید کرد که اکثریت یا همه آن ۵۵ درصدی که به استقلال، نه گفتند اگر میخواستند از سر احساس و غریزه رای دهند به استقلال رای میدادند. کی از استقلال بدش میآید؟ اما عقل محافظهکار به آنها هشدار داد «حال روشن» را با «آینده ناروشن» معاوضه نکنند.
۶- تجربه کشورهای جدا شده هم پیش چشم بریتانیایی هاست. سایه جنگ و خون ریزی همواره این گونه کشورها را تهدید میکند. در تازهترین مورد هر چند اوکراین راه خود را از سیاستهای مسکو جدا کرده اما تا همین جا هم هزینه گزافی برای این استقلال پرداخته است. ضمن اینکه مهمترین انگیزه استقلالخواهی «جدایی نژادی، زبانی و مذهبی» است. در حالی که وقتی هم انگلیسیها و هم اسکاتلندیها به یک حوزه تمدنی – انگلوساکسون- تعلق دارند انگیزههای جداییخواهانه در آنها را نمیتوان مانند جدایی در جاهای دیگر مثلا در افریقا و نمونه سودان جنوبی از سودان دانست که اشتراک فرهنگی و مذهبی نداشتند.
۷- یکی از مهمترین تفاوتهای جوامع در حال توسعه با توسعه یافته در نگاه صفر و صدی یا بینابینی است. اگر در یک کشور در حال توسعه تنها دو گزینه وجود دارد در یک جامعه توسعه یافته اما بین صفر و صد اعداد دیگری هستند. هر چند گزینههای رفراندوم از استقلال، افزایش اختیارات و ادامه اتحاد به آری یا نه به استقلال تغییر کرد اما بسیاری از مخالفان استقلال به این خاطر رای نه دادند که احزاب بزرگ انگلیس وعده افزایش اختیارات داده بودند. در واقع رای دهندگان ترجیح دادند به جای تخریب، مرمت کنند و حال که رای نه دادهاند امتیاز بگیرند. از این پس چه آنها که رای نه دادند و چه آنان که به استقلال، آری گفتند در امتیاز خواهی و اصرار بر تحقق وعدهها در یک صف قرار میگیرند و اتفاقا بر خلاف تحلیلی که معتقد است جامعه اسکاتلند از پس همهپرسی دو پاره شده است میتوان گفت اختیارات بیشتر به خواست واحد هر دو سو بدل شده است.
۸- سالها پیش یک پژوهشگر ایرانی در مقالهای مدعی شد مفهوم استقلال در دنیای مدرن تغییر یافته است. بر او خردهها گرفتند و گمان بردند از وابستگی دفاع میکند. چرا که در فرهنگ سیاسی ما استقلال در مقابل وابستگی تعریف میشود. اکنون اما میتوان از «اتحاد» به مثابه ارزشی در کنار یا حتی مقابل «استقلال» سخن گفت. هیچگاه در دنیای سیاست «اتحاد» و «پیوستگی» دو کشور مفهوم امروزین را نداشتهاند. در دنیایی که هر جای دنیا نغمه جدایی ساز میشود برای این جداسری خونهایی هم ریخته میشود بریتانیاییها درس اتحاد و همبستگی دادند و عجبا که در رسانه رسمی ما و از زبان کسانی که با عنوان کارشناس معرفی میشوند به جای ستایش اتحاد و پیوستگی از گسستگی حمایت میشد.
۹- انسان امروزی محاسبهگر است. به زبان ساده میتوان گفت اسکاتلندیها دو دو تا چهارتا کردند و دیدند استقلال به سود آنها نیست و ممکن است آنان را به کشور درجه دوم اروپایی تبدیل کند. میتوانستند با استقلال چندی احساسات به خرج دهند، کارناوال شادی راه بیندازند و سری بین سرها در بیاورند اما همان گونه که حافظ ما میگوید: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» آنان از عشق آسان اولیه صرف نظر کردند تا سالهای متمادی رنج مشکلات بعدی را به جان نخرند.
دورنمات میگوید: علت ادامه نزاع در جهان این است که جنگ با غریزه سازگارتر است و آدمیان بیشتر بر اساس غریزه تصمیم میگیرند و از غریزه هم که رها میشوند احساس بر آنها میچربد و سهم عقل اندک است. اکنون ملتها نه بر پایه عمل به غریزه و احساس که به میزان خردمداری داوری میشدند و اسکاتلندیها نیز چه بسا این گونه داوری شوند. خوش بختانه ایرانیان هم تجربه انتخاب از سر خردورزی و نه صرفا احساسگرایی را ثبت کردهاند. هنگامی که کاری را انجام میدهی که چه بسا در عمق احساس تو شیرین نیست اما احساس میکنی نفع تو را بیشتر تامین میکند و این همان چربش عقل است.
۱۰- شاید گفته شود اینها همه یک سناریوی از پیش طراحی شده بود تا رویای استقلالطلبی را خاموش کنند یا به کابوس بدل سازند و انگلیسیها با مهارت تن به این ریسک دادند و در عین حال به طرق گوناگون اسکاتلندیها را ترساندند و در واقع تا دههها خود را از این کابوس رهانیدند. به عبارت دیگر روی کار آمدن دولت استقلال طلب دامی بود تا به این ورطه بیفتند و به دست خود خطر کنند. نمیتوان هیچ سناریویی را نفی کرد اما هنگامی قابل طرح است که پیش از همه پرسی این ادعا را مطرح و از آن دفاع میکردند نه حالا که معما حل شده است!
وقتی میتوانیم از رای مردم اسکاتلند به ادامه اتحاد درسهای مثبت بگیریم چرا به گمانه زنی بپردازیم؟ آری، با هم ماندن در اکنونی روشن بهتر است از جدا شدن و به آیندهای ناروشن گام گذاشتن.