ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 29.04.2014, 20:36
انتقال میرحسین موسوی به بیمارستان

سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۳


ماموران امنیتی امروز میرحسین موسوی را به دلیل مشکل قلبی به بیمارستان منتقل کردند.

به گزارش خبرنگار کلمه، مهندس موسوی در حالی با تدابیر امنیتی به بیمارستان منتقل شده است که چند ماه قبل پزشکان خواستار اقدام عاجل برای بازیابی توان قلب وی شده بودند، اما مسئولان امنیتی در این زمینه تعلل کردند.

زندانبانان و آمران حصر میرحسین موسوی در ماههای اخیر نه تنها در رسیدگی به وضعیت پزشکی وی تعلل کرده اند، بلکه از ارائه اطلاعات و پرونده پزشکی وی به خانواده نیز خودداری می کنند.

به گفته پزشکان، میرحسین چندین ماه است که نیاز به عمل آنژیو قلب دارد و همچنین در ماه های اخیر دچار نوسان فشار خون شده و از ناحیه کلیه نیز با مشکلاتی رو به رو شده است.

پیش از عید نوروز، میرحسین موسوی برای چند ساعت به بیرون از محدوده حصر برده شد تا با توجه به نوسانات شدید فشار و علائم سرگیجه، برای انجام سونوگرافی و بررسی عروق مغز و کلیه اش تحت آزمایش های تشخیصی قرار گیرد. اما از نتیجه این آزمایش ها هنوز خبری در دست نیست.

خانواده موسوی تاکید کرده اند که مشکلات قلبی میرحسین و فشار خون و علائم سرگیجه و وی، هیچ یک پیش از حصر سابقه ای نداشته و از این رو تعلل ماموران در پیگیری نیازهای پزشکی ایشان و به خصوص تجویز پزشکان برای اقدام فوری جهت بازتوانی قلب، به شدن باعث نگرانی شده است.


===


زهرا موسوی: جمعه حال پدرم بد شد؛ یکشنبه پزشک آوردند و سه شنبه به بیمارستان بردند


میرحسین موسوی امروز در بیمارستان نتوانسته تست ورزش را تحمل کند و در نهایت با توجه به مشکلات قلبی وی، پزشکان اقدام به آنژیوگرافی کرده اند. این خبری است که زهرا دختر میرحسین اعلام می کند.

زهرا موسوی تاکید می کند که مشکلات اخیر مهندس موسوی مربوط به روز جمعه است که در آن روز حالش به هم می خورد و از روز شنبه به مراتب حالش بدتر می شود، تا آنکه در روز یکشنبه پزشک به بالین ایشان آورده می شود و توصیه به پیگیری جدی می کند؛ اما باز در بردن ایشان به بیمارستان تعلل می شود، تا آنکه در نهایت در روز سه شنبه میرحسین به بیمارستان منتقل می شود تا عمل آنژیوگرافی که از مدت ها قبل به آن نیاز داشت، بر روی قلب وی انجام شود.

گفت و گوی کلمه با زهرا موسوی را در ادامه بخوانید:



خانم زهرا موسوی، در خبرها داشتیم که مهندس موسوی امروز به صورت ناگهانی به بیمارستان منتقل شده اند، شما در این زمینه اطلاعی دارید؟‌

مدت طولانی است که می دانیم وضعیت قلب پدرمان و همچنین وضعیت سلامتی مادرمان خوب نیست. آنها دچار استرس و انواع فشارهایی هستند که ما هیچ وقت نخواستیم به مردم منتقل کنیم. همیشه گفتیم وضعیت بهتر می شود، وضعیت تغییر کرده. گفتیم شاید در وزارت اطلاعاتی که به ظاهر تغییرات مثبتی در آن صورت گرفته، بیشتر به شرایط داخل زندان اختر توجه شود. البته ما می دانیم که قضیه دست چه کسانی است و چه خبر است و سود این وضعیت متوجه چه افرادی است. ما می دانیم و همه می دانند. اما فکر می کردیم تغییراتی ایجاد می شود که حداقل هایی مورد توجه قرار می گیرد، اما متاسفانه اینطور نشده است.

از طرفی ما چند وقت است می دانیم که مشکلات قلبی پدر حاد شده. دفعه پیش هم که بستری شدند هنوز یک مقدار از عوارض بیماری باقی مانده بود و کسی رسیدگی نکرد. آنها در این مدت به نوعی گروگان بودند و ما باید ساکت می ماندیم تا فقط بتوانیم هر از گاهی با آنها ملاقات داشته باشیم. یعنی می خواستند ما هر دفعه برویم درون قفس و آب شدن و مرگ تدریجی پدر و مادرمان را ببینیم و چیزی هم نگوییم.


شما امروز چطور مطلع شدید؟ آیا مسئولان حصر به شما اطلاع دادند؟

متاسفانه آقایان فکر می کنند در دنیا بسته است و به ما اطلاعی نمی رسد، یا مثلا اطلاعات فقط از مجراهای خاص مورد نظر و جهت دار شده خودشان به ما می رسد. ولی در حقیقت هزاران نفر هستند که گوش و چشم هستند و محبت دارند که اطلاعات را به ما منتقل می کنند، یا با دقت و نگرانی مسایل را رصد می کنند. به هر حال این قضیه به اطلاع ما رسید. ظاهرا ماجرا از این قرار است که پدرم مدتی بوده که احساس ناراحتی و کسالت داشته و ماموران هم بی خبر نبوده اند.

از روز جمعه حال پدر به هم می خورد و از شنبه خیلی بدتر می شود. روز یکشنبه پزشک توصیه به پیگیری جدی می کند، اما باز تعلل می کنند. در نهایت امروز ایشان را بدون حضور ما و حتی بدون خبر دادن به ما به بیمارستان برده اند. ما دختران ایشان حتی مطلقا نمی دانستیم ایشان از روزهای قبل حالشان بد شده بود. اگر خدای ناکرده روز شنبه مشکل حادتری پیش آمده بود، آیا کسی جواب ما را می داد؟‌ کسی مسئولیت قبول می کرد؟ مشخص است که نه. این بلا در این سال ها سر خیلی ها آمد و کسی جواب نداد.


می گویید حالشان بد شده، مشخصا می دانید دلیل اصلی انتقال امروز مهندس موسوی به بیمارستان چه بوده؟ چه عارضه ای برای ایشان پیش آمده‌؟

ما این مقدار می دانیم که روز شنبه حال پدرم خیلی بد شده بود و امروز ایشان را بدون حضور یا حتی اطلاع خانواده اش به بیمارستان برده اند. در بیمارستان تست ورزش از ایشان گرفته اند، که تستشان جواب نداده و نتوانسته اند تحمل کنند. دکترها هم تشخیص داده اند که باید آنژیوگرافی شوند. در نهایت ایشان را بدون حضور خانواده اش آنژیوگرافی کردند. البته تنها یکی از بستگان را خبر می کنند، آن هم پس از اینکه متوجه مشکلات بیشتر پزشکی می شوند. ایشان بین مراعات حال و شرایط درمانی پدر که وضعیت اورژانسی داشته و خبر کردن ما، یعنی بین بد و بدتر، به ناچار و بنا بر تعهد و علاقه به پدرم، به ما خبر نمی دهد. به هر حال ایشان نیز تحت فشار هستند و ما هم با ایشان صحبت نکردیم و می خواهیم به طور طبیعی مسئولیت با خودمان سه نفر باشد؛ بنده و کوکب و نرگس. وقتی مسئولیت با فرزندان ایشان است، دلیلی ندارد در بازی اطلاعاتی پای دیگران را به میان بکشند.

فرزندان این پدر و مادر، ما هستیم و باید قبل از هر کسی ما در جریان مسائل آنها قرار بگیریم. حالا بر فرض بگویند پدر هیچ مشکلی ندارد و قلبش مانند یک جوان ۲۰ ساله کار می کند. ولی آیا نباید وقتی پدر و مادر ما بلایی سرشان می آید، ما باخبر شویم؟‌ آیا ما حق نداریم در کنارشان باشیم؟ اصلا اگر زبانم لال قضیه تمام می شد و آقایان هم به خواست دلشان رسیده بودند، ما حق نداشتیم در آن لحظات کنار پدر و مادرمان باشیم؟

ما از این وضعیت کلافه شده‌ایم. نمی دانیم آنجا در زندان و حصر به اینها چه می گذرد. باید مدت ها صبر کنیم؛ شاید هفته ای، ده روزی، پانزده روزی یک بار آقایان تشخیص بدهند و اجازه دیدار بدهند. ما هیچ اطلاعاتی از اینها نداریم. در تمام روزهای ملاقات تا ملاقات بعدی، اینها در ایزوله کامل اند. چنین حجمی از دور بودن از انسان ها در هیچ حصری در جهان وجود ندارد. این سبک حصر، ابداعی در بین ابداعات اینهاست. ما هم نمی دانیم در حصر چه بر سرشان می آورند. نمی دانیم در چه وضعیتی هستند. ما واقعا نمی دانیم به این دو آدم «لهیده از دست روزگار» چه می گذرد. صدایشان بیرون نمی آید و ما هم سکوت کرده ایم.

صرف خوب بودن روحیه که تضمینی برای حیات آنها نیست. بله، پدر و مادر روحیه شان عالی است و پر از انگیزه و فکرند. اما این به معنای سلامت و امنیت آنها نیست. خطاب من به مسئولان حصر است؛ آیا تصور کرده اید راه حل مساله حصر، از بین بردن پدر و مادر ماست؟ یا این بار چه روش ابداعی دیگری دارند؟ نکند کاری کرده اند که ما هر روز باید شاهد یک بیماری و یک مشکل جدید باشیم؟

هر بلایی هم که خواستند در این مدت بر سر ما آورده اند. خواهران من را تهدید کردند، اذیت کردند، هزار جور مشکل ایجاد کردند … ما موارد بسیاری را مطرح نکردیم و سکوت کردیم، بعد اقایان آدم ربایی‌شان را تکمیل می کنند و پدر مادر ما را تنها و غریب می برند بیمارستان و عملیات پزشکی رویشان انجام می دهند. این رفتارها را شمر و یزید هم با دشمنانش نمی کرد که این آقایان می کنند. ما فقط می خواهیم که مردم صدای ما را بشنوند و بدانند چه بر ما می رود.

این بخشی از تاریخ کشور ماست. اگر کاری از دست ما برای پدر و مادر برنمی آید، اگر در روز سختی از آنها دوریم، اما ثبت شود که این خواست ما نیست و این روش ها ظالمانه و کینه توزانه است. پدر مادر ما برای مردم و با مردم زندگی کردند. نتیجه مسیری که پیمودند و هزینه سنگینی که پرداختند را هم مردم بدانند.

===

نرگس موسوی: پدر و مادر قبل از حصر بیمار نبودند / ما به سلامت زندان اختر مشکوکیم


نرگس موسوی می گوید ماموران امنیتی میرحسین موسوی را بدون اطلاع دخترانش به بیمارستان برده اند. او تاکید می کند که پدر و مادرش قبل از حصر، بیماری خاصی نداشته اند و بعد از حصر خانگی در شرایط غیر عادی و مشکوک، سلامتی خود را از دست داده اند.

متن گفت و گوی کلمه با نرگس، دختر کوچک میرحسین و رهنورد را بخوانید:


خانم نرگس موسوی، شما از حال و احوال پدرتان خبر جدیدی دارید؟‌

من خودم الان که با شما صحبت می کنم، نیم ساعت است که از ماجرا باخبر شده ام. پدر من مدت هاست که مریض احوال است، همه می دانستند که قلب ایشان در این سه سال مشکل پیدا کرده. اما خوب اینها هی تعلل کردند و به تعویق انداختند، از روز شنبه هم که حالشان بدتر شده بوده، کسی کاری نکرده. ما هم کلا خبر نداشتیم تا الان.


اخرین ملاقات شما با خانواده چه زمانی بود؟‌ قراری برای دیدن پدر و مادر با شما هماهنگ کرده بودند؟

امروز باید به طور طبیعی ملاقات می داشتیم و من از صبح همه اش منتظر بودم و دلشوره داشتم. حالم خیلی بد بود و نمی دانستم علتش چیست، تا اینکه فهمیدیم امروز به جای اینکه ملاقاتشان کنیم باید خبر بستری شدن ایشان را در تنهایی بشنویم.

حالا هم اصلا خبر نداریم و نمی دانیم وضعیت ایشان چگونه بوده. آیا استنت گذاشته اند؟ آیا رگی بسته بوده؟‌ در چه مرحله هستند؟‌ ما هیچ نمی دانیم، هیچ! در صورتی که این حق ماست که از حال پدرمان باخبر باشیم. آقایان خجالت هم نمی کشند؛ نه می گذارند تلفنی صحبت کنیم، نه می گویند بیایید فلان بیمارستان بالای سر پدر بیمارتان و او را ببینید.

من امروز رفتم سر کار، مشغول زندگی عادی ام بودم. اما حالا فهمیده ام در تمام این مدت پدرم روی تخت بیمارستان بوده، من دردم را به چه کسی باید بگویم؟

اینها تخصصشان پنهان کاری است. سری قبل هم همین کارها را کردند. من تاکید می کنم که اینها پدر و مادر من را در این حصر غیر قانونی و غیر شرعی که اصلا در قانون ما وجود ندارد، مریض کردند.


با توجه به مجموعه اتفاقاتی که رخ داده، دقیقا شما چه درخواستی دارید؟

ما امروز تنها یک مطالبه داریم: آزادی بدون قید و شرط پدر و مادرمان و پاسخگویی آنهایی که این چهار سال عمر پدر و مادرمان را تلف کردند. ما هنوز بسیاری از حرف ها را نزده ایم، ما حتی به سلامت زندان اختر هم مشکوکیم. تصور کنید یک طرف خانه را کاملا بسته اند، درها را بسته اند، راه ها جدا کرده اند و هیچ کس نمی داند در آن سوی دیوارها چه خبر است. هر بار هم که پرسیده ایم، می گویند خبری نیست. حس من این است – نمی دانم چقدر این حرف علمی است – اما حس من این است در این خانه یک آلودگی خاصی وجود دارد که پدر و مادر ما را به این روز انداخته است. نمی دانم چه مرجعی و چه کسی می تواند این موضوع را بررسی کند، اما این حس من است و به این قضیه شک دارم.

من مسوولی نمی‌شناسم و کسی جرات نکرده تا کنون مسوولیت حصر را بپذیرد. کسی مسئولیت نمی پذیرد، همه شانه خالی کرده اند یا ترسیده اند. ولی خطاب ما، خطاب اصلی ما به مردم است. پدر و مادر ما چهار سال پیش سالم بودند، بیست و پنج بهمن ۸۹ سالم بودند. اما از روزی که وارد حصر شدند، سلامتی خود را از دست داده اند. مردم بدانند که هر اتفاقی که بیفتد، هر بلایی که سرشان بیاید، مسئولیتش با حکومت است. ما از مردم می خواهیم که اطلاع رسانی کنند تا همگان بدانند چه بر سر ما گذشته است.