ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 18.08.2013, 9:10
بین ایران و امریکا باید یک معامله بزرگ انجام گیرد

گفت‌وگوی هوشنگ امیراحمدی با عصر ایران

عصر ایران - هوشنگ امیراحمدی معتقد است مشکل اصلی رابطه ایران و آمریکا، نه اورانیوم و اسرائیل و حقوق بشر بلکه دو منظر فکری متفاوت است که در تهران و واشنگتن وجود دارد و سیاستمداران دو کشور، از این دو منظر متفاوت در جهان سیاست نظر می‌کنند. متن زیر گفتگوی عصر ایران است با هوشنگ امیراحمدی درباره چشم انداز رابطه ایران و آمریکا درباره چشم انداز رابطه ایران و آمریکا در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی.

***

* با به قدرت رسیدن حسن روحانی، خیلی‌ها در ایران امیدوارند گشایشی در رابطه ایران و آمریکا ایجاد شود. جو حاکم در محافل سیاسی آمریکا چگونه است؟

این البته طبیعی است که یک شروع جدید را مبدا یک تغییر هم ببینیم و حرکت هایی هم در جهت بهبود رابطه مشاهده کنیم. من هم جدا امیدوارم که گشایشی در این رابطه سرطانی ایجاد شود.

اما آن خوش خیالانی که با تعویض دولت داغ می‌شوند، درک عمیقی از مسائل رابطه ندارند. آنها بیشتر تابع آرزویشان هستند تا واقعیت رابطه. مشکل ایران و امریکا مشکل دو دولت نیست، مشکل غنی سازی، حمایت از تروریسم، ضدیت با حقوق بشر، و یا مخالفت با صلح بین فلسطین و اسرائیل نیست. مشکل رابطه در  دو تفکر مختلف، دو نوع برخورد متفاوت با دنیا و دو مجموعه ارزشی مغایر است.

بین دو کشور یک انقلاب عظیم قرار گرفته است که نمی‌خواهد از مواضع اصولی خودش پایین بیاید و امریکا هم ذاتا ضد انقلاب است. برای حل چنین معضلی خواست سیاسی، حسن نیت، فکر بکر، و برنامه زمانبندی شده دقیق نیاز است. بنابراین غیر منتظره نیست که جو حاکم در آمریکا کماکان نظر مخالفین سیاست نرمش با ایران و طرفداران براندازی را منعکس کند.

اما این فکر حاکم مثل گذشته مخالفت عریان با دیپلماسی نمی‌کند و حتی به ظاهر می‌خواهد به آقای روحانی شانس زودگذری هم برای اثبات “حسن نیت” بدهد. جائی هم که باید این حسن نیت “آزمایش” شود توقف غنی سازی اورانیوم بر اساس خواست شورای امنیت سازمان ملل است.  آنها توپ را در زمین آقای روحانی انداخته اند، با شتاب آقای روحانی را دعوت به میز مذاکره و مصالحه می‌کنند و در همین حال هم یک تله “آزمایش” برایش گذاشته اند. فکر آنها این است که آقای روحانی در این “آزمایش”  توقف غنی سازی رفوزه خواهد شد و در آن صورت تخریب ایشان و افزایش فشار به ایران آسان‌تر خواهد بود.

همچون گذشته نیروی حاکم در این جو حاکم، اسرائیلی ها و لابی های به غایت ضد نظام اسلامی هستند. البته نیروهایی هم هستند که جدا و صادقانه طرفدار مذاکره و حل مشکل هستند. این نیروها در حال حاضر قدرت کمی دارند اما می‌شود آنها را با یک نگرش نو، سیاست مدبرانه و لابی موثر تقویت کرد.
* آیا تفاوت محسوسی بین موضع دموکرات‌ها و جمهوریخواهان در قبال ریاست جمهوری حسن روحانی وجود دارد؟

دمکرات ها در قدرت هستند و سیاست دولت در دست آنهاست. جمهوریخواهان، به عنوان مخالفین دولت، بعضاً از سیاست دولت حمایت و گاها انتقاد می‌کنند. در مجموع اکثر محافظه کاران علاقه ای به مذاکره جدی و اساسی توسط دمکرات ها با ایران ندارند.

از این بازی حزبی که بگذریم، سیاست امریکا در قبال ایران به یک ثبات در حرف و عمل رسیده است و دو حزب تنها در حاشیه این سیاست “فشار روزافزون” در جهت خواست ناگفته تغییر نظام و یا تسلیم تهران با هم اختلاف سلیقه در روش و برخورد دارند.

آقای اوباما اعتقاد دارد که با ایران باید با نرمش حرف زد ولی با چماقی بزرگ با آن برخورد کرد.  در عوض سیاست جمهوریخواهان عریان تر و چماقی تر است اگرچه آنها نیز همچون دمکرات ها از یک برخورد نظامی با ایران به شدت هراس دارند. به عبارت دیگر، سیاست امریکا در قبال ایران کاملاً حزبی نیست چونکه در هر دو حزب شخصیت های تندرو و میانه‌رو علیه ایران وجود دارند. متاسفانه در رابطه با ایران در هر دو حزب، تندروها بر میانه روها غالبه دارند.
 
* تصویب تحریم‌های جدید، پس از روی کار آمدن دولت روحانی را چگونه باید تحلیل کرد؟

سیاست رسمی و بیان شده آمریکا علیه ایران “دیپلماسی زور” است. بر اساس این سیاست باید فشارهای اقتصادی و سیاسی علیه تهران به طور روزافزونی گسترش یابد تا اینکه جمهوری اسلامی مجبور به مذاکره برای تسلیم بشود. تصویب تحریم های جدید نیز در جهت همان سیاست است و نباید غیرمنتظره تلقی می‌شد.

آقای دکتر روحانی در اولین مصاحبه مطبوعاتی خود به عنوان ریاست جمهوری، از امریکاییان گله کردند که پاسخ مناسبی به پیام ملت ایران در انتخابات اخیر نداده اند، واقعیت های ایران را درک نمی‌کنند و بین حرف و عمل آنها تضاد وجود دارد. آقای رئیس جمهور حتما درست می‌گویند اما رفتار آمریکا از کم‌فهمی و یا بی‌توجهی ناشی نمی‌شود بلکه ریشه در یک سیاست مشخص برای امتیاز گرفتن از ایران در مسائل مشخص دارد.

تاریخ رابطه جمهوری اسلامی با امریکا نشان می‌دهد که برای امریکائیان از اینکه چه کسی رئیس قوه مجریه نظام اسلامی هست و یا چند میلیون ایرانی به پای صندوق رای رفته اند اهمیت چندانی ندارد.

آنها به دنبال رفع نگرانی‌های خود، منافع خود و حفظ امنیت و برتری دوستان استراتژیک خود در منطقه هستند.  یادمان باشد که ایران در زمان “آقای خاتمی اصلاح طلب و صلح‌دوست” بود که به عنوان یک عضو “محور شرارت” معرفی شد و این در حالی بود که دولت ایشان حرف های خوبی در باره امریکا زده بود و کمک های موثری در افغانستان به امریکائیان کرده بود. تصادفا در آن موقع آقای دکتر جواد ظریف هم بازیگر اصلی صحنه افغانستان از سوی ایران بود.

* این تحریم‌ها ظاهراً ایران را هم با این سوال مواجه کرده است که “در آمریکا چه کسی تصمیم می گیرد؟!” جواب شما به این سوال چیست؟

آمریکا یک نظام سیاسی دمکراتیک بسیار پیچیده و به‌هم‌‌تنیده ای دارد. درون این نظام سیاسی که به شدت ملی-امنیتی هم هست (national security state) نیروهای نهادی و غیر نهادی گوناگونی با اهداف و منافع متفاوت بر تصمیم‌گیری‌ها و سیاستگذاری‌ها تاثیر می‌گذارند.

حتی بخشی از این نیروها آمریکائی هم نیستند (مثل دولت های دوست امریکا) و برخی هم در حاشیه قانون عمل می‌کنند (مثل لابی ها). در مسائل عمده روابط خارجی، مثل مشکل با ایران، کاخ سفید و شورای امنیت ملی (یعنی رئیس جمهور و مشاوران امنیت ملی ایشان) تصمیم گیرنده اصلی هستند. وزارت امور خارجه و دفاع هم در تصمیم گیری شرکت دارند اما کار اصلی انها اجرای سیاست‌ها و نظارت بر اجرا ی آنهاست.

سازمان‌های جاسوسی و امنیتی متعدد هم خوراک اطلاعاتی و تحلیلی به تصمیم گیرندگان می‌دهند. کنگره امریکا (شامل مجلس نمایندگان و مجلس سنا) بازیگر مهم دیگری هست که در دو دهه اخیر هرچه بیشتر بر سیاست خارجی امریکا اثر گذاشته است.

در رابطه با ایران، کنگره امریکا، تحت تاثیر دولت های دشمن ایران، نیروهای لابی ضد ایران، طرفداران اسرائیل و اتاق‌های فکر تندرو، به طور روزافزونی نقش منفی موثر بازی کرده است و امروز ضد ایرانی ترین نهاد رسمی امریکا است.  در جمع بندی، رئیس جمهور، کنگره، اسرائیلی ها و لابی‌های ضد ایرانی از اصلی ترین بازیگران رابطه ایران و امریکا هستند.

* رهبر انقلاب در آغاز سال جدید گفتند که به مذاکره با آمریکا خوش‌بین نیستند ولی مخالفتی هم با آن ندارند. فکر می‌کنید به دولت روحانی اجازه مذاکره مستقیم با آمریکا بر سر اختلافات ایران و آمریکا داده می شود؟

یک ضرب المثل چینی می‌گوید اگر بخواهی یکی را دشمن بکنی حتما می‌توانی. ایران و امریکا خواستند از همدیگر دشمن بسازند و متاسفانه توانستند. انقلاب اسلامی ضد امریکا بود چون آن را مغایر استقلال ایران و مزاحم کشور در منطقه می‌دانست. امریکا هم هرگز با هیچ انقلابی سر سازش نداشته است و از همان روز اول در جهت نابودی انقلاب ایران برآمد.

آیت‌الله خمینی امریکا را گرگ و ایران را به بره تشبیه کرد و همزیستی این دو را غیرممکن دانست. رهبری کنونی هم در همان چهارچوب فکر می‌کنند با این تفاوت که برای آیت‌الله خامنه‌ای قصد امریکا برای نابود کردن انقلاب و نظام اسلامی به تجربه مسجل شده است. پس غیر منتظره نیست که ایشان به مذاکره و حل مشکل با امریکا خوش بین نباشند.  یادمان نرود که ایشان به آقای هاشمی اجازه دادند که به یک هوشنگ امیراحمدیشرکت نفتی بزرگ امریکائی یک قرارداد میلیاردی بدهد ولی آمریکایی ها رد کردند، به آقای خاتمی اجازه دادند که غنی سازی را برای بیش از یکسال تعطیل کند ولی ایران در مقابل یک بسته “تشویقی توهین آمیز” گرفت، و به آقای احمدی نژاد اجازه دادند که به رئیس جمهور امریکا نامه بنویسد، تبریک بگوید و پیشنهاد های سازنده بدهد اما در مقابل آقای احمدی نژاد کلا نادیده گرفته شد. بنابراین، بدیهی است که آقای خامنه ای بدبین باشند. من فکر می کنم ایشان حتما به آقای روحانی اجازه مذاکره با امریکا را خواهند داد، اما آیا آقای روحانی بر عکس اسلاف خود موفق خواهند شد که با امریکائیان به یک نتیجه برد-برد برسند؟ من فکر می کنم امکانش هست اما نه در چهارچوب فکر و سیاست متداول در هر دو سو. باید منظر فکری هر دو طرف نسبت به یکدیگر عوض شود تا توفیقی حاصل گردد.

*ممکن است توضیح بدهید که منظور شما از “منظر فکری” در اینجا چیست و آن را چگونه می شود عوض کرد؟

در توضیح دلیل ناسازگاری امریکا و ایران با یکدیگر، معمولاً گفته می‌شود که بین آنها اعتماد وجود ندارد. این حرف درست است. عدم اعتماد بین دو دولت مشکل اصلی این رابطه است. اما خود این بی اعتمادی متقابل ریشه در جای دیگری دارد. درس بزرگی که من از سیستم دادگاه های آمریکا یاد گرفته ام این است که قاضی همیشه به دنبال ریشه دعوا (bottom line) می‌گردد. در رابطه ایران و امریکا هم یک باتم لاین وجود دارد و آن هم انقلاب اسلامی ایران است.

انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ دو هدف بزرگ داشت: یکی از بین بردن دیکتاتوری شاه و دیگری قطع وابستگی به امریکا و پایان دادن به حضورش در منطقه ایران. در همین حال دولت اسلامی، با سابقه امریکا در ایران (مثلا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲) و طرز نگاه امریکا به دنیا هم مشکل داشت. پس دشمنی با امریکا با انقلاب به اشد خود رسید. امریکا نیز با هیچ انقلابی نتوانسته است زندگی کند و با طرز فکر انقلابها و انقلابیون چه از نوع کمونیستی یا اسلامی جدا مشکل داشته است. پس امریکا هم طبیعتا دشمن انقلاب اسلامی شد. در واقع، از همان سی و چند سال پیش، امریکا و انقلابیون اسلامی نخواستند و نتوانستند با هم زندگی کنند.

آمریکا حتی در همان روزهای اول، قبل از اینکه حکومت اسلامی جدید فرصت زدن صدمه ای به آن را پیدا کند، در صدد براندازی نظام جدید برآمد. کودتای نوژه و اقدامات دیگر امریکا در همان راستا برنامه ریزی شدند. متاسفانه سابقه امریکا بین ایرانیان وطن‌پرست بعد از کودتای 28 مرداد تا حد زیادی خراب شده بود و اقدامات براندازانه جدید نمک بیشتری بر آن زخم کهنه پاشید و بی‌اعتمادی به امریکا را بیشتر کرد.

انقلابیون اسلامی هم با گروگان گرفتن امریکائیان در تهران مقابله به مثل کردند. و بعد هم امریکا صدام حسین را به جان ایران انداخت و باقی داستانها.

متاسفانه این ضدیدت متقابل به یک دور تسلسل تبدیل شد که نتیجه اش عدم اعتماد طرفین به حرف و عمل یکدیگر است، و در غیاب هیچ گونه گفتگوی مستمر و سازنده ای بین آنها طی سه دهه گذشته، این بی اعتمادی آنها را به جائی برده است که هر یک منتظر نابودی طرف دیگر است.

اگر قرار است سازشی شکل بگیرد، نگرش هر دو طرف باید کمی تصحیح شود. باید هر دو واقع بین تر گردند و نگرانی‌های همدیگر را با دقت و سعه صدر بیشتری درک کنند. سوای نگرانی‌ها، آنها باید منافع ملی همدیگر را هم با وسعت بیشتری و بدون شرط و شروط بپذیرند. مثلا، ایران باید قبول کند که امریکای ابرقدرت و امپریالیست نمی‌تواند از منافع خود در مهم ترین منطقه دنیا دست بردارد و به خانه اش برگردد. امریکا هم باید بپذیرد که ایران می‌خواهد مستقل بماند، منافع منطقه‌ای دارد و انقلاب اسلامی هم یک واقعیت است، و اینکه نگرانی های امنیتی و منطقه ای ایران نیز باید ملحوظ باشد.

به عبارت دیگر، هر دو باید از منظر فکری جدیدی به هم دیگر بنگرند. اگر این پارادیم فکری جدید بتواند شکل بگیرد آن وقت حتما امیدی به تنش زدائی و عادی شدن (نه لزوما دوست شدن) رابطه هست.

* ظاهراً محافلی در غرب و تهران، نقش محمدجواد ظریف را در امکان برقراری رابطه بین ایران و آمریکا موثر می‌دانند. ظریف واقعاً تا چه حد در محافل سیاسی آمریکا نفوذ دارد؟

آقای دکتر ظریف یک دیپلمات تحصیل کرده، خوش فکر و ورزیده است و در همین حال یک ایرانی وطن‌پرست است که به نظام اسلامی اعتقاد دارد و به آن وفادار است.

ایشان سالها در امریکا زندگی کرده‌اند، درس خوانده‌اند و با امریکاییان زیادی کار کرده‌اند و با بخشی از بزرگان امریکایی هم دیدار و گفتگو داشته‌اند.

اما به دلیل معذوریت شغلی و عدم مجوز برای ارتباط مستقیم با رهبران تراز اول امریکا و همچنین دوری چند سال اخیر از صحنه امریکا، درون طبقه حاکمه فعلی امریکا دوستان چندانی ندارد اگر چه مقامات عالی رتبه زیادی برای ایشان احترام قائل هستند.

بنابراین، نفوذ ایشان درون هیئت حاکمه فعلی امریکا غیر مستقیم و به دلیل شخصیت درست و دوست داشتنی ایشان خواهد بود. این را هم باید در نظر داشت که وزیر امور خارجه سیاست گذار و تصمیم گیرنده در مسائل راهبردی نظیر رابطه ایران و امریکا نیست بلکه بیشتر مجری سیاست‌ها و ناظر بر آنهاست.

من نگرانم که بالا رفتن انتظارات از آقای دکتر ظریف در داخل و خارج از کشور باعث تضعیف زودرس وی به عنوان وزیر امور خارجه بشود. او حتما با درایت و در چارچوب منافع کشور و حفظ عزت نظام عمل خواهند کرد و حتما می‌تواند نقش سازنده ای در کاهش تنش با امریکا داشته باشد. اما برای اینکه توفیقی در این زمینه داشته باشد، باید از طرف مقامات جمهوری اسلامی حمایت شود. در ارتباط با برقراری رابطه اما، همان‌طور که توضیح دادم، نیاز به این خواهد بود که دو نظام با عینک‌های جدیدی به همدیگر بنگرند و این کاری نیست که از عهده آقای دکتر ظریف یا هیچ وزیر امور خارجه دیگری بر بیاید. در این سطح، در ایران فقط رهبری نظام و در امریکا فقط رئیس جمهور تصمیم گیرنده اند. 
 
* بر فرض که به دولت روحانی اجازه آغاز مذاکرات داده شود، آیا روحانی می‌تواند از موضع قدرت وارد مذاکره با آمریکایی‌ها شود و مذاکراتش بدون جوسازی‌های تندروهای داخلی، نیمه‌کاره نماند؟

مشکل آقای دکتر روحانی در سر میز مذاکره، قدرت نسبی نخواهد بود بلکه خواست طرفین به حل مشکل، ابزارهای مذاکره و نحوه پاسخگویی به نگرانی‌های طرفین خواهد بود. ابرقدرتی و زورمداری امریکا یک واقعیت است و باید با توجه به این واقعیت با آن سر میز نشست. اما این کل واقعیت امریکا نیست. امریکا یک ابرقدرت در حال نزول است. کشوری است که در این دو سه دهه گذشته خیلی زخمی شده است. در ایران، در عراق، در افغانستان و جاهای دیگر. این زخم‌ها فقط سیاسی نیستند بلکه اقتصادی هم هستند. ببینید چین و ژاپن و کره جنوبی چه بلائی سر اقتصاد امریکا آورده اند. پس امریکا هم آسیب‌پذیر است و آنچنان که تصور می‌رود قلدر و گرگ محله نیست.

از طرف دیگر، ایران هم رشد قدرت داشته و فکر قدرت هم دارد و دیگر آن میش سابق نیست. ایرانیان قرن ها آقای دنیا بودند و هنوز هم فکر می‌کنند که یک ابر قدرت هستند؛ حداقل در منطقه خودشان. تصادفا ایران و امریکا فرهنگ ابرقدرتی را با هم مشترک هستند.

به علاوه، سر میز مذاکره که قرار نیست زورآزمائی بشود. در آن‌جا منطق و اطلاعات قرار است حاکم باشد. در آن‌جا قرار است حسن نیت باشد، دانش باشد، سود متقابل مطرح باشد و غیره.

من اعتقاد دارم که اگر ایران یک تیم قدرتمند فکری و اطلاعاتی و راهبردی، که امریکا و دنیا را به دقت بشناسد، پای میز مذاکره ببرد می‌تواند با امریکا مذاکره برابر بکند. اما همان‌طور که گفتم آن تیم مذاکره‌کننده باید جدا ار هر جهت قوی باشد. امریکایی ها سرمایه‌دار و اهل معامله هستند اما آن‌ها هم مثل ایرانی‌ها زیر بار زور نمی‌روند.
می‌گویند گردن ایرانی را با شمشیر نمی‌شود برید ولی با پنبه می‌شود. تصادفا آمریکایی هم دقیقا همین خصلت را دارد. در همین حال جناح های به اصطلاح تند رو هم باید همکاری کنند. آنها نوبت خود را داشته اند. مملکت در وضعیت بحرانی قرار دارد و این باید از طرف همه درک شود. آقای روحانی باید آن‌ها را هم در مذاکرات به بازی بگیرد و به نگرانی های آن‌ها با شفافیت پاسخ بگوید.

* در مجموع فکر می‌کنید روحانی می‌تواند گره تاریخی رابطه ایران و آمریکا را باز کند یا اینکه این دولت هم مثل دولت خاتمی، در این زمینه صرفاً امید بی‌سرانجام ایجاد می‌کند؟

آقای دکتر روحانی نمی‌تواند رابطه با امریکا را بدون نظر و کمک مستقیم مقام رهبری عادی کند. اما ایشان می‌تواند در رابطه تنش زدایی و زمینه را برای عادی‌سازی مهیا کنند. اگرچه عادی کردن رابطه ایران و امریکا خیلی مشکل است اما فراهم کردن شرایط برای آن چندان مشکل نیست.

اولا، افتراق فکر آنها هرچه زیاد باشد به اندازه افتراق فکری که بین شوروی و چین کمونیستی و امریکای سرمایه داری وجود داشت نیست. ایران و امریکا هر دو سرمایه داری‌اند.

ثانیا، اگرچه دو کشور افتراق منافع زیادی دارند اما منافع مشترک آن‌ها هم کم نیست. متاسفانه همه عادت کرده اند به افتراق ها بپردازند و مشترکات را نادیده بگیرند. درهمین حال هم وضعیت نه جنگ و نه صلح که سه دهه است بین دو کشور حاکم شده است دارد به سرعت بی‌ثبات می‌شود. تحریم های امریکا هم دارند به مرز جنگ می‌رسند. در آینده نزدیگ، جنگ و صلح دو گزینه باقی مانده خواهند بود.

خوشبختانه هزینه جنگ برای هیچ یک از طرفین قابل پراخت نیست. اگرچه صلح هم هزینه خواهد داشت اما این کجا و آن کجا! من جدا امیدوارم که هر دو دولت بپذیرند که باید صلح کرد و برای آن هم باید هزینه داد.

برای اینکه دولت آقای دکتر روحانی بتواند تنش‌زدائی کند و زمینه را برای عادی سازی فراهم نماید نیاز حتمی به همبستگی ملی و پشتیبانی عظیم مردمی دارد. ایشان همچنین نباید اشتباهات اسلاف خودش را تکرار کند. و بالاخره اینکه آقای روحانی و تیم امریکای آن باید در حرف و عمل نوگرائی کنند و ابتکار داشته باشند.

* اگر بخواهید به حسن روحانی مشاوره‌ بدهید تا تحریم‌ها هر چه زودتر لغو شوند، دقیقاً چه می‌گویید؟

برای اینکه جواب طولانی نشود، توصیه هایم را فهرست وار و خلاصه مطرح می‌کنم. آقای روحانی و تیم آن به این موارد اشراف دارند با این وجود تکرار آن‌ها ضرری نباید داشته باشد. لیست زیر بر مبنای الویت خاصی تنظیم نشده است:

■ آقای روحانی باید حتما یک مشاور متخصص در مسائل ایران و امریکا داشته باشد. این شخص بهتر است مقام رسمی نداشته باشد. متاسفانه مسائل ایران و امریکا ، مثل بقیه مسائل ما، تخصص همگان شده است و هر کس از راه می‌رسد در این باره اظهار نظر می‌کند. با رابطه ایران و امریکا باید علمی و تخصصی برخورد کرد.

مشاور امریکای آقای روحانی باید با زندگی و فرهنگ امریکائی ها آشنائی کامل داشته باشد، مسائل رابطه را بنیادی بداند، وطن پرست و متعهد به حفظ منافع ملی ایران باشد، و برای حل این معضل، فکر، تجربه و حسن نیت داشته باشد.

■ آقای روحانی باید قبول کند که رابطه با امریکا بنیادی ترین مشکل روابط خارجی ایران است.  آقای روحانی همچنین باید حل مشکل با امریکا را در راس الویت‌هایش قرار بدهد و از مقام رهبری بخواهد که در حل آن به ایشان کمک کنند.

■ رابطه ایران و امریکا مثل هر پدیده دیگری یک “باتم لاین” دارد. آقای روحانی باید این “ته خط” را به درستی درک کند و آن را راهنمای سیاست خود در قبال امریکا قرار دهد.

بین دو کشور یک انقلاب بزرگ قرار دارد و هیچ یک از طرفین نمی‌توانند و نباید آن را نادیده بگیرند. نقش انقلاب در رابطه باید دقیقا درک بشود.

■ آقای روحانی باید قبول و اقرار کند که امریکا هم نگرانی هایی دارد و گاه نگرانی‌هایش مشروع هم هستند. اینکه فقط ایران به حق است و دشمنانش ناحق، برخورد سازنده‌ای نیست. جدی تلقی کردن نگرانی های امریکا و همدستانش، به اعتمادسازی کمک می کند.

■ مشکل ایران و آمریکا حرفی و روشنفکری نیست و آقای روحانی نباید آن را آکادمیکی، مطبوعاتی و یا خیابانی کند. ورود به بحث با امریکا از طریق مطبوعات بسیار زیان بار است. این فکر که با صحبت های مودبانه، منطقی و دیپلماتیک می‌شود مشکل ایران و امریکا را حل کرد اگر اشتباه نباشد به بیراهه رفتن است. ایران و امریکا مشکلات مشخص دارند و راه حلها هم باید مشخص باشند. تجربه دولت آقای خاتمی بهترین گواه این نظر است که با خوب حرف زدن و یا حرف خوب زدن نمی‌شود مشکل رابطه را حل کرد. در اینجا فقط و فقط یک روش کار می‌کند و آن هم اسمش “معامله” است.

■ آقای روحانی باید بپذیرد که آمریکا هنوز هم یک ابرقدرت است و اروپا “نوچه‌ای” بیش نیست. پس دورزدن امریکا برای رسیدن به اروپا ممکن نیست.
این وضعیت برای کشورهای منطقه هم کم و بیش صادق است. مثلا، کشورهای همسایه عرب و ترک ایران نمی‌توانند در غیاب یک رابطه بهتر بین ایران و امریکا با تهران مراودات دوستانه دوام‌پذیر داشته باشند. 

■ آقای روحانی باید بدانند و انشاءالله می دانند که این ابرقدرت که در دنیا کمتر کشوری را قبول دارد، در رابطه با ایران تابع اسرائیل است و بدون مشورت با آن و علیه نظر آن کاری انجام نمی‌دهد. به عبارت دیگر، ایران نمی‌تواند اسرائیل را در رابطه با امریکا دور بزند.

■ آقای روحانی باید استراتژی امریکا در قبال ایران را خوب درک و هضم کند. اصل این استراتژی در خلع سلاح کردن و گرفتن تدریجی جان جمهوری اسلامی است. مثلا، در رابطه با غنی سازی، امریکا برای اینکه اورنیوم غنی شده 20 در صدی را از جمهوری اسلامی بگیرد، حاضر خواهد بود که به غنی سازی 5 در صدی تن بدهد ولی متعاقبا زیر این قرار خواهد زد. دلیل این “دبه” هم این است که از دید امریکا مشکل اصلی هنوز می‌ماند.

■ آقای روحانی باید مواظب نیروهای سوم در رابطه ایران و امریکا باشد. این رابطه هیچ دوستی ندارد و اکثر کشور های موثر بنوعی و به دلیل خاص با رابطه دشمنی می‌کنند.

بعضی ها حتی سیاست‌مداران ایران را تحریک هم می‌کنند. مثلاً وقتی در اولین مصاحبه مطبوعاتی خود، آقای روحانی از امریکا انتقاد کرد، وزیر امور خارجه روسیه حرف هایش را تائید کرد. در واقع ایشان هدف تائید نداشت بلکه می‌خواست تحریک کند.

■ آقای روحانی باید از گله‌گذاری و نقد و نصیحت امریکا جدا بپرهیزد. ایشان باید توجه داشته باشد که اگر امریکا گاهی “نمی‌فهمد” و یا توجه ندارد، به دلیل کم‌فهمی و یا کج‌فهمی نیست بلکه منافع آن یا دوستانش چنان ایجاب می‌کند.

آقای روحانی به هیچ وجه نباید با امریکا مجادله کند. امریکائیها اهل مجادله نیستند بلکه اهل معامله هستند. تمنا، نقد و یا تهدید روی امریکائیان اثر ندارد.

■ نه آقای روحانی و نه هیچ شخص و گروه سیاسی دیگری نباید در مورد تاثیر تحریم‌ها بر زندگی مردم عادی یا دولت آه و ناله راه بیاندازند و برای رفع آنها از رئیس جمهور امریکا طلب استمداد کنند.

متاسفانه این اواخر اینگونه برخوردهای پوپولیستی که می‌خواهد با عمده کردن اثر تحریم‌ها روی “مردم ایران” و یا روی “دمکراسی‌خواهی” تاثیر انسان‌دوستانه روی رئیس جمهور و یا دولت امریکا بگذارد زیاد شده است.

واقعیت این است که فرهنگ امریکائی چنین برخوردهائی را نمی‌پسندد و به آن جواب نمی‌دهد. برعکس، هرچه امریکایی‌ها بشنوند که تحریم ها دارند اثر می‌کنند، ضمن بازی “دیپلماسی مردمی” معمول خود، همان قدر در ادامه و افزایش آن تحریم‌ها مُصر خواهند بود.

اینکه انتخابات خوبی انجام شد یک قدم درست بود اما نباید انتظار داشت که امریکا به دلیل آن انتخابات سیاستش را عوض کنند. دمکراسی مشکل مردم ایران است و نه امریکا. مشکل امریکا، آن طور که خودشان می‌بینند، خطراتی است که از جانب ایران منافعش را تهدید می‌کند.

■ آقای روحانی باید قبول کند که برای حل مشکل با امریکا، گفتمان و روش های متداول کارکرد مناسبی نخواهند داشت. مثلا فکر اینکه حل مشکل غنی‌سازی به حل مشکل بین ایران و امریکا  و یا کاهش تحریم ها منتهی می‌شود اشتباه است. با اینکه مشکلات ایران و امریکا قابل مذاکره هستند، متاسفانه بدلیل درک نظری غلط و استفاده از روش‌های عملی اشتباه، دو کشور حتی نتوانسته‌اند یک گفتگوی با دوام و سازنده داشته باشند.

■ هم آقای روحانی و هم ملت ایران باید بدانند که رفع تحریم ها فوراً ودر کوتاه مدت عملی نیست و تعجیل در این رابطه، منافع ملی کشور را به خطر می‌اندازد. باید با متانت و حوصله مذاکرات سازنده کرد و به تدریج تحریم ها را کم کرد  و سپس از میان برداشت.

این جریانی که در اروپا و جاهای دیگر می‌خواهد آقای روحانی را فورا پای میز مذاکره ببرد، حتما حسن نیت ندارد و یا اگر هم دارد معقول نیست.

اگر دولت آقای روحانی آمادگی فکری و خواست سیاسی کامل برای یک مذاکره موفق ندارد نباید پای میز مذاکره برود؛ چه نرفتن بهتر از رفتن و نتیجه نگرفتن است.

■ آقای روحانی و تیم ایشان باید بدانند که اولین و مهم ترین قدم در رابطه با امریکا انسجام ملی است . اول باید فضای داخل کشور هرچه بیشتر لطیف‌‌تر و آزادتر شود، و باید همبستگی ملی واقعی بوجود بیاید. در غیاب این همبستگی، که در حضور فکر خودی و غیر خودی غیر ممکن است، ایران در مقابل امریکا ضعیف خواهد ماند.

■ اگر تمنا، نقد و یا تهدید روی امریکاییان اثر ندارد، با کار لابی پرحجم و با قدرت می‌توان اثر گذار بود به شرط اینکه لابی‌گری با پروپاگانداکاری اشتباه نشود.

متاسفانه اکثر نیروهای ایرانی- آمریکایی در آمریکا پروپاگاندیست هستند و ثبات سیاسی و فکری هم ندارند و حتماً برای رابطه مضرند. آمریکا یک کشور بزرگ است با فکر بزرگ و منابع بزرگ. مسائل رابطه ایران و امریکا هم بزرگ هستند. در چنین جائی و شرایطی باید فکر بزرگ داشت، کارهای بزرگ کرد و با ادمهای بزرگ هم آن‌ها را انجام داد. 

■ و بالأخره اینکه، باید توجه داشت که این رابطه سرطانی است و باید مداوا شود چه در غیر این صورت کشنده می‌شود.

متاسفانه دشمنی بین ایران و امریکا ریشه‌ای و ساختاری شده است. یعنی این دشمنی نهادهای خودش را بوجود آورده است و آن‌ها هم به این سادگی برکنده نخواهند شد. این دشمنی همچنین به صورت یک عادت هم در آمده است و واقعیت آن را خیلی‌ها به سادگی پذیرفته‌اند.

از طرف دیگر، عاملین این دشمنی فقط در تهران و واشنگتن نیستند بلکه در تل آویو و ریاض و جاهای دیگر هم هستند. در واقع رابطه ایران و امریکا دوستان بسیار کم و ضعیف و دشمنان بسیار زیاد و قدرتمند دارد.

در همین حال، دو نظام ایران و امریکا برای رابطه با هم یک ارزش راهبردی نمی‌بینند تا جایی که هر دو طرف فکر می‌کنند بدون طرف دیگر می‌شود زندگی کرد و الزامی برای رابطه نیست. اگر هم گاهی می‌بینیم که طرفی صحبت از کاهش تنش می‌کند برای این است که از یک جنگ احتمالی و یا تغیر نظام می‌ترسد.

در چنین وضعیتی، حتما رابطه بدتر خواهد شد و خطراتی را برای هر دو طرف در بر خواهد داشت. در حال حاضر، امریکائیان به تغییر نظام در ایران بیشتر فکر می‌کنند و به آن شانس بیشتری می‌دهند تا عادی شدن رابطه با حکومت اسلامی.

من از سالها قبل دائماً این حرف را یادآوری کرده‌ام که این رابطه سرطانی است و اگر معالجه نشود مریض را می‌کشد. برای رفتن به جلو فقط یک راه وجود دارد: سازش اصولی در چهارچوب عزت، حکمت و منافع ملی هر دو طرف.  در تحلیل نهائی، بین ایران و امریکا باید یک معامله بزرگ، منصفانه و برد-برد انجام گیرد. امیدوارم که چنین بشود.