ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 08.05.2013, 8:23
علم تنها متعهد به كشف حقیقت است

پراستنادترین دانشمند علوم اجتماعی ایران :
نظام آموزشی ما در دانشگاه به سمت كارآفرینی پیش نمی‌رود/ كمتر به درست فكر كردن می‌پردازیم

پراستنادترین دانشمند ایران در شاخه علوم اجتماعی و به طور کلی در حوزه علوم انسانی بر اساس پایگاه (Essential Science Indicators ) با بیان اینکه ما كمتر به درست فكر كردن می‌پردازیم و آنرا به دانشجو یاد می‌دهیم، گفت: هدف ما باید این باشد كه فرد قدرت تحلیل و استدلال داشته باشد. نظام آموزشی ما بیشتر مبتنی بر حفظیات است و از آن طرف نظام آموزشی ما در دانشگاه هم به سمت كارآفرینی پیش نمی‌رود.

به گزارش خبرنگار مهر، براساس داده‌های پایگاه ESI) (Essential Science Indicators ) ) در بازه زمانی ژانویه ۲۰۰۲ تا آخر دسامبر ۲۰۱۲، با دریافت ۲۴۶ استناد، دکتر حمیدرضا جمالی مهموئی، عضو هیئت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه خوارزمی به عنوان پراستناد ترین دانشمند ایران در شاخه علوم اجتماعی و به طور کلی در حوزه علوم انسانی شناخته شد. وی در گفت وگویی به سؤالات ما پاسخ داده که اکنون از نظر شما می گذرد.

* نظر شما درباره اسلامی‌سازی علوم انسانی چیست؟

تعریف دقیقی از اسلامی كردن علوم انسانی ندارم اما می‌ توان به چند نكته توجه كرد. اگر اسلامی ‌كردن به معنای محدود كردن علم باشد و این انتظار را داشته باشیم كه دانشمندان به مسائل خاصی یا با نگاه خاصی به مسائل نگاه كنند این جلوی رشد و شكوفایی علم را می‌گیرد. در درازمدت علم خود را اصلاح می‌كند؛ شاید در كوتاه مدت راه خطا را برود، اما در بلندمدت اشتباه نمی‌كند. بنابراین علوم را باید به خودشان واگذار كنیم نه اینكه كسی از بیرون از حیطه علمی بیاید بخواهد آن را اصلاح كند. با فرض اینكه این كار درست باشد آسیب دیگری به همراه دارد و آن این است كه دغدغه‌هایی غیر از دغدغه‌های علمی برای دانشمندان پیش بیاید و نگران تبعات سیاسی یا منفی آن در محیط دانشگاه باشند. اگر مثلاً من یك عالم علم اقتصاد باشیم، اگر مجبور باشیم که غیر از مسائل علمی، ملاحظات متعدد دیگری داشته باشیم، به دنبال كشف حقیقت نخواهیم بود. یک تفاوت بین دانشگاه و حوزه این است كه دانشمند برای خود هیچ‌گونه پیش فرضی قائل نیست و تنها متعهد به كشف حقیقت است، اما در حوزه این فرض وجود دارد كه حقیقت در دستان ما است.

* به نظر شما اینكه گفته می‌شود علوم انسانی ما غربی است، حرف درستی است؟

بله! بخش زیادی از علومی كه در كشور تدریس می‌شود محصول بعد از رنسانس غرب است. ما در قرون گذشته كم‌كاری كردیم و اگر همین ها را كنار بگذاریم چیز زیادی باقی نمی‌ماند. راه درست این نیست كه چون غربی هستند پس ما باید آنها را كنار بگذاریم. چه اینكه ما در زندگی روزانه نیز از دستاوردهای غربی در حال استفاده هستیم و هر چیز مفید را بر اساس نیاز خود بهره‌برداری می‌كنیم. اگر ما با استفاده از یك نظریه جامعه شناسی یا یك تحقیق علمی بتوانیم معضلات اجتماعی خود را حل كنیم اشكالی ندارد كه از آن استفاده كنیم.

* روان‌شناسی مدرن روح و جهان آخرت را قبول ندارد و بر همین اساس نظریات بعدی خود را ارائه می‌دهد واین مسائل با بنیاد فكری ما سازگاری ندارد. در این موارد كاربرد این علوم برای ما به چگونه است؟

استفاده از آن علوم منافاتی با استفاده از علوم اصطلاحاً بومی ندارد و قرار نیست چون از علوم غربی استفاده می‌كنیم، علوم خود را رها كنیم. در روند مطالعات باید بسنجیم كه ویژگی‌ها و مقتضیات موضوع کار ما چیست و آنها را در روند تحقیق لحاظ كنیم.

* فعالیت‌هایی كه در رشته‌های مختلف برای اسلامی‌سازی علوم انسانی شده است دستاورد مهمی هم به همراه داشته است؟

من به شخصه هنوز ندیدم. اسلامی‌سازی بیشتر در زمینه فلسفه، علوم سیاسی و مطالعات زنان و ... مربوط می‌شود و كمتر در رشته من این مسئله به چشم می‌خورد اما از طرفی رسانه‌ها اعلام كردند كه چند رشته تعطیل شده است و برخی از رشته‌ها نیز به صورت موقت تعطیل شدند تا در دروس خود بازنگری كنند. چون تخصص من نیست نمی‌توانم در مورد آن اظهار نظر کارشناسی کنم.

* اگر بخواهیم نظام آموزشی را در نظام علوم انسانی بررسی كنیم، یك سری ضعف‌هایی از ابتدا وجود داشت كه مثلا از كودكی به فرزندان یاد می‌دهند كه دكتر یا مهندس شود و به عبارت دیگر اشتغال به علوم انسانی برای آنها دور از ذهن است. در دبیرستان هم مدارس نمونه علوم انسانی نداریم اما مدارس نمونه تجربی و ریاضی داریم. حتی انتخاب رشته در دبیرستان این است كه افرادی كه نمره پایینی دارند وارد رشته انسانی می‌شوند. همه اینها در دراز مدت به كشور آسیب زده است و باعث شد علوم انسانی علوم دسته دوم شوند. نظر شما در این باره چیست؟

بله! این حقیقتی است كه حتی در دانشگاه‌ نیز قابل مشاهده است. ورودی دانشجویان به رشته‌های فنی و مهندسی از نظر آمادگی تحصیلی و انگیزه و نه لزوماً استعداد با كیفیت‌تر از رشته‌های علوم انسانی است. ریشه‌های این ماجرا به این برمی‌گردد كه در كشور ما دغدغه‌های مختلفی برای انتخاب رشته وجود دارد و یكی از آنها این است كه چشم‌انداز معیشت و درآمد شما در آینده چگونه است و این خود یك دلیل مهم می‌شود.

در اینجا صرفا علاقه مطرح نیست و نظام آموزشی ما اینگونه نیست كه در دبیرستان فرد حوزه علاقه خود را تشخیص دهد. دانشجوهای زیادی هستند كه به خاطر مسائل معیشت یا اصرار خانواده در رشته‌های مهندسی و ... وارد می‌شوند و بعد از گرفتن مدرك وارد رشته‌های علوم انسانی دلخواه خود می‌شوند و موفق هم می‌شوند. این افراد انگشت‌شمار هستند كه دنبال علاقه خود می‌روند و از این رو خروجی دانشگاه‌ها چشمگیر نیست و باعث می‌شود وابستگی ما به علوم انسانی وارداتی باز هم بیشتر شود. این مشكل در كشورهای دیگر به گونه‌ای دیگر ظاهر می‌شود. مثلا به یاد دارم كه در انگلستان كمتر رغبت می‌كنند وارد رشته ریاضی در دانشگاه شوند و به همین دلیل دولت سرمایه‌گذاری‌های زیادی می‌كند تا دانشجویان علوم پایه بخوانند. بخش زیادی از رشته‌های علوم پایه در كشور انگلستان دست خارجی‌ها است.

* دغدغه توسعه بعد از انقلاب در ایران باعث شده است كه علوم انسانی در درجه دوم توسعه قرار بگیرد. آیا شما این را تایید می‌كنید؟

تا حدودی. بعد از جنگ جهانی دوم، كشورهایی مثل ژاپن كه شكست خوردند به علوم كاربردی روی آوردند تا كشور ویرانه خود را بسازند. در عوض كشورهایی مثل آمریكا كه پیروز جنگ بود و ثروتمند بود، به سرمایه‌گذاری در علوم بنیادین نیز روی آورد و در فرانسه كه شكست خورده بودند «شارل دوگل» به این نتیجه رسید كه از آلمان به دلیل ضعف در علم و فن‌آوری شكست خورد و تصمیم گرفتند كه به علم و فن‌آوری اهمیت بیشتری بدهند. در ایران هم همینگونه بود و تمركز را در گسترش دانشگاه‌‌های فنی و مهندسی قرار دادند.

* براساس گفته دكتر گلشنی دانشگاه‌های فنی و مهندسی غرب به این نتیجه رسیده‌اند كه لازم است تا دانشجویان حدود ۲۵ واحد مباحث علوم انسانی مطالعه كنند. ما هم باید این دغدغه را ایجاد كنیم!

بدون شك این آشنایی مفید است و كسی كه مهندسی می‌خواند باید با این نظام‌ها آشنا شود. در آمریكا نظام دانشگاهی به گونه‌ای است كه دانشجویان باید دروس عمومی را هم پشت سر بگذرانند ولی در انگلستان اصلا اینگونه نیست و بازار محور است و همان متخصصی كه بازار می‌خواهد تربیت می‌كنند و دروس عمومی وجود ندارد.

* یكی از انتقادهایی كه به علوم انسانی وارد می‌كنند این است كه مسئولان پژوهشكده‌ها و مؤسسات علوم انسانی، تحصیلات غیر علوم انسانی دارند!

بله! همین طور است. اگر در حوزه سیاست هم نگاه كنید این مسئله صادق است و علت آن را می‌توان در نبودن ساختار حزبی در كشور دانست به گونه‌ای كه افراد بتوانند بعد از طی سلسله مراتب صاحب مناصب شوند و جامعه‌شناسان باید این مسئله را به دقت پیگیری كنند.

* علی‌رغم اهمیت فلسفه و منطق و علوم انسانی و رشد فلسفه‌های مضاف در جهان، در دبیرستان در حد چند واحد، آن هم تنها در رشته‌های ادبیات و علوم انسانی به این علوم پرداخته می‌شود و این ایرادات در نظام آموزشی آشكار است ولی به آن پرداخته نمی‌شود؟

ما كمتر به درست فكر كردن می‌پردازیم و آنرا به دانشجو یاد می‌دهیم. دروسی در دانشگاه‌های خارجی با عنوان «چگونه فكر كردن و استدلال كردن» دیدم كه محتوای آن همان فلسفه و منطق بود. هدف ما باید این باشد كه فرد قدرت تحلیل و استدلال داشته باشد. نظام آموزشی ما بیشتر مبتنی بر حفظیات است و از آن طرف نظام آموزشی ما در دانشگاه هم به سمت كارآفرینی پیش نمی‌رود و آنها را فقط برای استخدام آماده می‌كند و جای اشتغال‌زایی خالی است.

* اولویت‌های پژوهش‌های علوم انسانی با توجه به نیاز كشور چیست؟

این مسئله را باید كسی بگوید كه به همه حوزه‌های علوم انسانی مسلط باشد. آنچه كه مربوط به رشته ما می‌شود، خدمات اطلاعاتی، سواد اطلاعاتی در سطوح مختلف مردم است و بر همین موارد می‌توانم نظر بدم.