امیرهوشنگ کشاورز صدر، از فعالین پرسابقه ملی و دموکراسیخواه ایران روز پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱/ ۱۴ فوریه ۲۰۱۳ در سن ۸۰ سالگی در فلوریدای آمریکا چشم از جهان فروبست.
امیرهوشنگ کشاورز صدر در سال ۱۳۱۱ در تهران به دنیا آمد. پدرش آقای محمدعلی کشاورز صدر، از بنیانگذاران جبهه ملی ایران و در سالهای دهه چهل سخنگوی جبهه ملی بود.
هوشنگ کشاورز فعالیت سیاسی خود را همراه جوانانی چون بیژن جزنی در تشکیلات حزب توده ایران آغاز کرد. با شروع فعالیت جبهه ملی در سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ به صفوف جبهه ملی پیوست.
در ۱۳۴۱ به اتهام شرکت در تظاهرات سیاسی دستگیر ولی مدتی بعد به علت فقدان مدارک کافی آزاد شد. پس از یک دوره کوتاه رکود، فعالیت سیاسی خود را از سال ۱۳۵۶ باردیگر از سر گرفت. این بار بیشتر با حزب ایران و حزب ملت ایران به رهبری زندهیاد داریوش فروهر همکاری میکرد.
پس از سقوط دولت بنیصدر در سال ۱۳۶۰، هوشنگ کشاورز نیز ایران را ترک کرد. او مقابل رژیم ملایان و استبداد دینی حاکم بر کشور بود و در خارج از کشور با نیروهای ملی و دموکراسیخواه همراه و همگام بود.
ایران امروز درگذشت این شخصیت ملی و مبارز را به خانواده، دوستان و دوستداران ایشان تسلیت میگوید.
***
نوشتهی زیر از آقای حمید اکبری است و یکی از معدود نوشتههای موجود درباره آقای هوشنگ کشاورز صدر است که جنبههایی از شخصیت ایشان را بررسی میکند.
هوشنگ کشاورز صدر؛ مردی که به «رهبری خدمتگزار» معنا میبخشد
سالهاست که از افتخار شاگردی و دوستی با استادم، هوشنگ کشاورز صدر، برخوردار بودهام. از این روست که شاید بتوانم اندکی دربارهی ویژگیهای استثنایی، دانش و تواناییهای وی در زمینههای گوناگون بگویم. از جمله بگویم که او برجسته ترین دانشمند جامعه روستایی ایران است و پژوهشها و تک نگاریهایش در این زمینه که امید میرود به زودی به چاپ برسند، پایهای و کلاسیک هستند. یا میشود درباره ی مبارزات سیاسی وی برای آزادی و دموکراسی در ایران که از نوجوانی آغاز شد و تا عضویت در شورای اجرایی جبهه ملی در پس از انقلاب پیش رفت و سپس به عنوان پناهنده سیاسی در خارج از کشور تاکنون ادامه داشته است، بسیار گفت و نوشت. ولی در این جا میخواهم بیش از هر چیزی در گرامیداشت روش، منش و کوششهای اجتماعی او به عنوان یک رهبر خدمتگزار جامعه ایرانی درخارج از میهن سخن بگویم. زیرا آنچه او را بیش از هر چیزی در نزد شاگردان، دوستان و یارانش درتبعید ممتاز ساخته است، جنبه خدمتگزاری او نسبت به انسان ایرانی است. روش من در این مقاله عبارت است از عنوان کردن ویژگیهای تشکیل دهنده روش «رهبری خدمتگزار» و سپس آوردن مشاهداتی از استادم در این چهارچوب.
رهبری به کیفیت و یا برایندی اتلاق میشود که در آن رهبر یا رهبران اهدافی را تعیین مینمایند و دیگران را در دستیابی به آن اهداف با خود همراه میسازند. در طبقه بندی کلی، رهبری از نوع رسمی یا غیر رسمی است. رهبران رسمی بنابر سلسله مراتب سازمانها و نهادها تعیین و مسئولیت دار میشوند و پیروان بنابر مناسبات سازمانی موظف به پیروی از ایشان هستند. پایگاه اصلی قدرت این رهبران رسمی در اختیار داشتن وسایل اعطای پاداش و تنبیه است. در مقابل رهبران غیر رسمی، بر اثر کارکرد و خدمتگزاری مستمر در جامعه در نزد یاران و پیروان خود شاخص میشوند. با اینکه بیشتر رهبران خدمتگزار از مجاری غیر رسمی بر میخیزند، ولی هر رهبر غیر رسمی از نوع خدمتگزار نیست.
تفاوت بنیادین رهبر خدمتگزار با رهبران غیر خدمتگزار در این است: رهبر غیر خدمتگزار با تلقی رهبر بودن خویش با پیروان و مخاطبان خود برخورد و تعامل میکند. در مقابل، رهبر خدمتگزار نخست و پیش از هر چیزی خدمتگزار است و در ممارست طولانی در خدمت دادن به یاران و همراهان به وسیله ی خود آنها به عنوان رهبر خدمتگزار تلقی میشود. به عبارت دیگر، فرد خدمتگزار با اتکا بر اعتماد و احترام دیگران به جایگاه رهبری میرسد و در مقابل رهبر از نوع غیر خدمتگزار با اتکا به انتصاب رسمی و سازمانی است که صاحب چنین مقامی میشود.
به عنوان یک تمثیل به منظور روشن تر کردن تفاوت میان این دو نوع رهبری، بر رویه و رفتار آگاه یا ناخود آگاه این دو گونه رهبر در ورود به یک مجلس عمومی نگاه میکنیم. رهبر غیرخدمتگزار در ورود به چنین مجلسی با زبان بی زبانی میگوید: «من آمده ام، بر من بنگرید و به من گوش فرا دهید. من علت تشکیل این مجلس هستم». در مقابل، پیام ناگویای رهبر خدمتگزار چنین است: «من آمده ام تا بر شما بنگرم و شما را بشنوم، شما علت تشکیل این مجلس هستید». و این گونه دوم در همه عرصههای اجتماعی که من افتخار حضور در کنار استاد را داشته ام، رویه و روال دکتر کشاورز صدر بوده است. همکاران من در فرهنگسرای نیما در شیکاگو در بهار سال ۱۹۹۰ (۱۳۶۹) به خوبی به خاطر دارند زمانی که ما برای نخستین بار میزبان استاد بودیم، ما همگان متوجه شدیم که چگونه استاد در بدو ورود به مجلس نسبت به حاضرین ادای احترام و سپاس نمود و آنگاه در کنار در ایستاد و به یکایک مدعوین تازه وارد خیر مقدم گفت. از همان روز نخست ملاقات تا به امروز، من رویه استاد را صدر نشینی در مجالس و اجتماعات نیافته ام. او همواره در کنار یاران و همراهانش بوده است. به عبارت دیگر، او تجلی گفته مشهور آلبر کامو است: «در جلوی من راه نرو، از تو پیروی نخواهم کرد. در پشت من قرار نگیر، مدعی رهبری نیستم. در کنارم باش و دوستم.»
استاد در ارتباطات اجتماعی به دنبال چیرگی و سلطه جویی نبوده است. قصدش و هدفش همواره خدمتگزاری و ایجاد یکپارچگی بوده است. در اوایل سالهای دهه ۶۰ که به منظور حفظ جان ناگزیر به عنوان پناهنده سیاسی خود را از ایران به پاریس رساند، با وجود آن که میتوانست دارای سمت رسمی در سازمانهای سیاسی مهم آن دوره در خارج از کشور بشود، راه خدمتگزاری از پایین و زیستن در کنار خیل پناهندگان سیاسی ایرانی اعم از آذری، کرد و فارس در آپارتمانهای تنگ را برگزید. علیرغم وجود امکانات دیگر، همواره بر هویت خود به عنوان پناهنده سیاسی تأکید داشت و تاکنون نیز خود را مباهی برخورداری از این هویت میداند.
اکنون که استاد را در چهارچوب مفهوم رهبری خدمتگزار قرار داده ایم، لازم است که برخی دیگر از ویژگیهای این گونه رهبران را بنابر تئوری آن برشماریم و شواهدی را در ارتباط با استاد ارایه دهیم. رابرت گرین لیف، بنیانگذار مکتب رهبر خدمتگزار، و پیروان او، چندین ویژگی اصلی را برای رهبران خدمتگزار بر میشمارند که زبده آنها در ارتباط با استاد در زیرآورده میشود:
یک: گوش شنوا داشتن: رهبران خدمتگزار نسبت به نظرات، مسائل و مشکلات مردم، یاران و همراهانشان گوش شنوا دارند و برای آنچه شنیدهاند اهمیت قائلند. استاد درباره همه شاگردان، دوستان و همراهانش چنین بوده است. با صبوری و دقت به مشکلات و یا نظرات آنها گوش فرا میدهد و سپس با تامل بسیار برداشت و مشورت خود را با ایشان مطرح میسازد. آن چیزی که استاد در این راه در طبق اخلاص در اختیار همه شاگردان و دوستانش گذارده است، صرف اوقات گرانبهای عمر خود برای شنیدن سخنان آنها بوده است.
دو: همدل بودن: رهبران خدمتگزار نسبت به احساسات یارانشان همدلی و همدردی نشان میدهند. این رهبران به مثابه گفته اسکار وایلد، نه تنها نسبت به دردهای یاران و پیروان همدردی نشان میدهند، بلکه به نشانه والایی شخصیتشان، نسبت به موفقیت آنها نیز ابراز شادمانی مینمایند. استاد همیشه به احساسات یاران و همراهان اهمیت بسیاری داده است. بارها مشاهده کرده ام که چگونه برای اطمینان به این که مخاطبش به حساسیت و توجه او به احساسات آن مخاطب پی برده باشد دوباره و در صورت لزوم چند باره با آن شخص تماس گرفته است و در مقام همدردی و یا همدلی و دلجویی سخن گفته و شنیده است. همچنین دیده ام که چگونه از موفقیت یاران و شاگردان سرشاد و خوشحال بوده و در ادامه کارشان مشوق.
سه: چاره سازی و الیتام بخشیدن: رهبران خدمتگزار چاره ساز مشکلات یاران و پیروان خود هستند و بر دردهایشان الیتام میبخشند. استاد در این زمینه بی همتا بوده است. او همواره دنبال سر و سامان دادن به کار یاران و همراهان بوده است. در سال 1991 یک سال در شیکاگو اقامت کرد تا شاید کتابخانهای که بوجود آمده بود بر جا بماند. در پاریس همیشه در پی مشکل گشایی کار دیگر پناهندگان سیاسی بوده است. همواره دلنگران ناشران کتابها و نشریات و مشغول دویدن که کارشان روی زمین نماند. نمیشد که کسی از یاران نیازمند باشد و او در صدد کمک بر نیاید. در اختلافات میان یاران نیز با حفظ بی طرفی همیشه میکوشد که میانجی گری کند و میانشان آشتی آورد.
چهار: آگاه بودن به معیارهای اخلاقی: رهبران خدمتگزار نسبت به معیارهای اخلاقی آگاهی و به ویژه خود آگاهی دارند. بزرگترین جدالی که من استاد را در آن درگیر دیده ام، حتی بالاتر از مبارزهاش با جمهوری اسلامی، جدال با خویشتن برای اخلاقی بودن و رعایت شرط انصاف بوده است. او که خود و هیچ انسانی را مبرا از خطا نمیداند، همواره به ما شاگردانش گفته است که رعایت اخلاق و انصاف درباره دوست و دشمن شرط نخستین کار اجتماعی است. از همین روی بود که به دکتر مصدق و دکتر غلامحسین صدیقی و نیز پدرش محمد علی کشاورز صدر احترامی بی همتا میگذارد و آنان را مردانی میشناسد که اخلاق را با سیاست گره زدهاند. درباره همگان، ولو به وی بدی کرده باشند، شرط انصاف را در قضاوت به جای میآورد. نیکیهایشان را بر میشمارد و بدیهایشان را مطلق نمیانگارد. این را نیز از استادش، دکتر صدیقی نقل میکند که بزرگترین عیب ایرانیها رعایت نکردن اصل انصاف در قضاوت در مورد اشخاص است.
پنج: ایجاد تفاهم کردن: رهبران خدمتگزار در متقاعد کردن پیروان و یاران متوسل به وسایل تنبیهی و زور نمیشوند و در مقابل در پی متقاعد کردن آنها از راه تبادل نظر و ایجاد تفاهم هستند. کوشندگان و ناظران سیاسی دوران انقلاب در ایران میدانند که او چگونه رابطی معتمد برای گروههای سیاسی گوناگون بود. در تبعید نیز او اعتماد گروههای سیاسی و اجتماعی مختلف را جلب کرده است و همواره در آشتی دادن طیفهای مختلف کوشیده است. بارها او را از نزدیک در جلسات و عرضههای گوناگون اجتماعی دیده ام که چگونه میکوشد که به نقطه نظرهای مختلف گوش فرا دهد و میان این نظرات پل سازی نماید.
شش: فراتر از شرایط کنونی را دیدن: رهبر خدمتگزار در خدمتگزاری خویش و اندیشیدن به جامعه و مناسبات آن فراتر از امروز را میبیند و دیدگاهی را ارایه میدهد که بزرگتر از تنگناهای روزمره هستند. استاد همواره برای رسیدن به هدف خجسته جامعهای آزاد، دموکراتیک و اخلاقی در ایران میاندیشد. تئوریها و نظراتی که در زمینه جامعه ایران مطرح میسازد بنابر آخرین اخبار رسانهها و جریانات روز نیستند. او بر تاریخ ایران، به ویژه تحولات بنیادین انقلاب مشروطیت تاکید دارد و سیر حرکت آزادی و دموکراسی خواهی ایران را در مسیری صد و چند ساله بررسی مینماید. نقطه نظرش فلات ایران است و تاثیری که شرایط اقلیمی آن بر خلق و خوی انسان ایرانی در مراوده اجتماعی گذارده است. نهاد موروثی سلطنت مطلقه و نیز نهاد استبدادی مذهب را دو مانع بزرگ تاریخی در راه استقرار دموکراسی در ایران تلقی میکند و رسالت روشنفکران را در زدودن استبداد دینی کنونی و ایجاد زمینه بزرگ برای مشارکت مردم در گردانندن امور خود میداند. بنابر عشق و علاقهای که به ایران دارد، تمامی هم و غم خود را بکار برده است که سرانجام روزگاری چه در بود و یا نبودش مردم ایران به سرانجام مقصود برسند و توجه به این مهم را به عنوان بیمه سلامت کار اجتماعی و سیاسی به همه یاران و کوشندگان راه آزادی ایران توصیه میکند. میگوید که تلاش برای نیل به دموکراسی در ایران نبایستی فقط به خاطر آن باشد که ما در عمر خودمان به آن دست بیابیم و به صورت فردی از آن بهره مند شویم. مهم آنست که ایران بنابر کار و راه درست دوستداران اندیشمندش به صورت پایهای و ژرف به سر منزل مقصود برسد.
هفت: امانت داری و اعتماد سازی: رهبر خدمتگزار در مقام معتمد مردم میبایستی امانتدار دارایی عمومی باشد که به منظور استفاده در امور اجتماعی در اختیار او گذارده میشود. این جنبهای است که استاد به جد و نهایت نسبت به آن واسوس داشته است. او که در سالهای غربت به اتفاق یارانش، بنیانگذار مرکز اسناد و پژوهشهای ایرانی در پاریس بوده است و اکنون آن را به نام بنیاد پژوهشی دکتر صدیقی در موسسه پژوهش تاریخ اجتماعی در آمستردام مستقر ساخته است، سالها امانتدار اسناد و کمکهای مالی ایرانیانی شد که از مرکز پشتیبانی میکردند. او نه تنها هرگز حتی یک فرانک از این کمکهای مالی را برای استفاده شخصی به عنوان حقوق یا غیره به کار نبرد، بلکه برای هر یک فرانک دریافتی، رسید صادر کرد و به صورت مرتب و شفاف به اتفاق یارانش گزارش مالی تهیه کرد و در اختیار عموم گذارد. نظیر این چنین امانتداری را در برگزاری کنفرانس «تجربه مصدق در چشم انداز آینده ایران» در سال ۲۰۰۱ در شیکاگو به منظر عموم گذارد.
هشت: وصل کردن یاران و افراد به یکدیگر به منظور شکوفایی جامعه: رهبر خدمتگزار در پی جامعه سازی بر بستر اتصال و ارتباط دادن افراد به یکدیگر است. تنها جامعهای که در آن اعضایش با یکدیگر دارای ارتباط سازنده به منظور رشد جامعه – و نه فقط خودشان – هستند به شکوفایی خواهد رسید. استاد در این زمینه نیز سرآمد است . استاد به مثابه شعر مولوی همواره برای وصل کردن و نی فصل کردن گام به پیش گذارده است. او که تمام زندگانیش وقف افراد جامعه بوده است، دارای شبکهای وسیع از ارتباطات با دوست و آشنا در طیفها و قشرهای مختلف جامعه ایرانی داخل و خارج کشور است. شبکهای که او همیشه در حال متصل و مرتبط کردن اعضای آن با یکدیگر بوده است. زیرا که وی به نیروی توانبخش افراد به هم پیوسته برای نیل به اهداف مشترک باوری خلل ناپذیر دارد. و شرط نخستین وی در این بهم پیوستگی و برداشتن گامهای مشترک، اولویت داشتن رشد جامعه و نه فقط رشد برخی از افراد و رهبران رسمی در این شبکهها بوده است. او مشارکت جامعه، مردم و اعضای یک تشکل و انجمن در اداره امور خویش را سنگ بنای بر طرف کردن همه مشکلات و راه پیشرفت میداند.
آنچه در بالا بیان کردم، گفتاری بی شائبه درباره ی شخصیتی سرمشق در جامعه ایرانی است. مردی که از خودگذشتگی اش زبانزد همه آنهایی است که توفیق آشنایی و دوستی با وی را داشتهاند. او رهبری خدمتگزار است که بر اثر خدمتگزاریهای پی در پی، آرام و فروتنانه در دست کم ۵۰ سال گذشته و به ویژه در سه دهه تلخ پناهندگی در غربت، در نزد همه دوستان، یاران، همراهان، پیروان و شاگردانش جایگاه والایی یافته است. او که استاد کشاورز صدر است، به سان یک کشاورز دلسوز و خستگی ناپذیر بذر روش رهبری خدمتگزار را در دل بسیاری از ساکنان فلات ایران که پس از انقلاب در شهرهای اروپا و آمریکا ساکن شدهاند را برای آینده ایران کاشته است. او مردی است که به «رهبری خدمتگزار» در جامعه ایرانیان تلاشگر بیرون از کشور معنا بخشیده است.
در مباهات به شاگردی او، پایداری و سرزندگیاش را خواهانم.