iran-emrooz.net | Sun, 02.09.2012, 11:54
ژیلا بنییعقوب، روزنامهنگار، زندانی شد
یکشنبه, ۱۲ شهریور, ۱۳۹۱
ژیلا بنییعقوب، روزنامهنگار برای اجرای حکم یک سال حبس تعزیری خود به زندان اوین رفت.
ترانه بنییعقوب خواهر ژیلا روز یکشنبه ۱۲ شهریور در فیسبوک خود نوشت:
«ژیلا چند ساعت پیش رفت زندان. با هم رفتیم فقط من و اون. البته دو تا از دوستای عزیز و نزدیکمون هم بودند. هفته قبل چند بار با خونه تماس گرفتند و گفتند باید خودش و معرفی کنه و گرنه جلباش میکنن و یا وثیقهاش رو اجرا میکنند.
بنابراین ژیلا هم تصمیم گرفت برای اینکه دوباره برای ما و به ویژه بهمن اضطراب و ترس هر لحظه جلب در خیابون و یا هر جا رو درست نکنه با پای خودش بره ....
امروز روز خیلی بدی برای من بود. اما مطمئنم هیچکدوم از ما (اعضای خانوادهاش) حال و روز بهمن رو نداره که حالا در زندان رجایی شهر و دیگه نمیتونه برای پنجشنبه منتظر ملاقات با ژیلا باشه. همون ملاقات یه هفته در میون هم ازشون دریغ شد و بهمن باید روزهای ملاقات و که اونقدر منتظرش میموند تنها در بند بگذرونه ....»
ژیلا بنییعقوب، روزنامه نگار و سردبیر وب سایت کانون زنان ایرانی سالها در تحریریه روزنامه های مختلف از جمله همشهری، نوروز، وقایع اتفاقیه، یاس نو، صبح امروز، آفتاب امروز، سرمایه و ... به عنوان خبرنگار و دبیر سرویس اجتماعی فعالیت داشته است. او در سال ۲۰۱۰ میلادی برنده جایزه بینالمللی شجاعت در روزنامهنگاری از بنیاد بینالمللی رسانههای زن و همچنین برنده جایزه جهانی آزادی بیان از سازمان روزنامهنگاران کانادایی شد. این روزنامه نگار همچنین در سال ۲۰۱۱ جایزه ویژه آزادی بیان سازمان گزارشگران بدون مرز را از آن خود کرد.
ژیلا بنی یعقوب ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در جریان سرکوبهای پس از انتخابات به همراه همسرش، بهمن احمدی امویی بازداشت و در خرداد ۱۳۸۹ به یکسال حبس تعزیری و ۳۰ سال محرومیت از شغل روزنامهنگاری محکوم شد.
ژیلا بنی یعقوب در حالی برای اجرای حکم خود به زندان اوین رفت که همسرش، بهمن احمدی امویی که او نیز روزنامه نگار زندانی است، خرداد ماه امسال به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.
انتقال احمدی امویی در حالی صورت گرفت که در حکم ۵ سال حبس تعزیری وی، تبعید وجود ندارد.
پس از مسعود باستانی و مهسا امرآبادی این دومین زوج روزنامهنگاری هستند که در همزمان در دو زندان متفاوت دوران محکومیت خود را طی می کنند.
هفته گذشته بهمن احمدی امویی در نامهای به مناسبت تولد همسرش نوشته بود: «در سه سال گذشته هر لحظه انتظار بازگشتت به اوین را داشتم. با خودم میگفتم مانند بقیه زندانیهایی که هر دو هفته یکبار با همسر، مادر یا خواهرشان که در زندان زنان هستند، دیدار میکنند، من هم تو را پشت دیوارهای همان زندانی که خودم حبس میکشم، خواهم دید. برای همین خودم را ظاهراً برای آن لحظه آماده کرده بودم. تو در این مدت چند تایی حوله و ملحفه فرستاده بودی و من یکی –دو تایش را در کناری نگه داشته بودم تا هر وقت آمدی یکجوری برایت بفرستم. آن روزها نمیشد به راحتی وسایلات را با خودت به زندان زنان ببری. من هم در این مدت برای اینکه تو بیایی و مبادا وسایل مورد نیاز و ضروریات را نداشته باشی، چیزهایی را برایت آماده کرده بودم، یکی –دو قوطی قرصهای تقویتی و ویتامین به همراه یک بالش کوچک. اما حالا که من و این وسایل در زندان گوهردشت کرج کیلومترها از تو دور هستیم، قرار است تو در زندان اوین باشی. از این همه بازیهای روزگار تعجب میکنم، این همه مدت به زندان اوین نرفتی و حالا که من را به زندان رجایی شهر منتقل کردهاند، به آنجا میروی. نمیدانم چه بگویم؟با خودم میگویم با توجه به شرایط موجود به نظر میرسد دست کم تا چند ماه آینده یکدیگر را نخواهیم دید.»