ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 26.06.2012, 21:18
جان بهمن احمدی امویی در خطر است

کلمه – مسیح علی نژاد

برادر بهمن احمدی امویی در اعتراض به انتقال این روزنامه نگار منتقد به سلول انفرادی و زندان رجایی شهر کرج می گوید: حالا که در کشور خودمان ایران کسی صدای ما را نمی شنود امیدوارم که مجامع بین المللی به داد ما برسند، امیدوارم آقای شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل صدای ما را بشنود که جان بهمن در انفرادی زندان رجایی شهر واقعا در خطر است.

بهرام احمدی امویی شرایط بهمن احمدی امویی را پس از انتقال به انفرادی دشوار توصیف می کند و می گوید: «کسانی که آدم هایی مثل برادر من که فقط کار روزنامه نگاری کرده است را می فرستند توی این انفرادی های وحشتناکی که پر از چرک و خون و کثافت است، یا می خواهند روانی شان کنند یا مایل هستند این روزنامه نگار به شدت از نظر جسمی بیمار شود و بشکند.»

بهمن احمدی امویی روزنامه نگار منتقد ایرانی است که از ۳۰ خرداد ۸۸ تا کنون، به دلیل نوشتن مقالات و گزارش هایی در نقد عملکرد اقتصادی دولت محمود احمدی نژاد و همچنین سردبیری سایت خرداد نو در ایام انتخابات، در زندان به سر می برد. او حالا به پنج سال و چهار ماه حبس تعزیری محکوم است و از دو سال قبل بدون مرخصی در زندان است. بهمن را این روزها بنا به دلایلی که همچنان برای خانواده اش نامعلوم است ابتدا به زندان رجایی شهر کرج و سپس به سلول انفرادی منتقل کرده اند.

این امر نگرانی خانواده بهمن را به دنبال داشت و آنها می گویند که هیچ کسی در داخل ایران پاسخگو نیست. برادر بهمن احمدی امویی از همکاران این روزنامه نگار درخواست می کند که بهمن را تنها نگذارند. او می گوید: «شرایط روزنامه نگاران در داخل ایران را درک می کنم اما کاش همکاران بهمن کاری بکنند، این دفاع از بهمن نیست بلکه دفاع از روزنامه نگاری مستقل و پرسشگری آزاد است که جرمش شده است زندان و انفرادی دوری…»

گفت و گوی کلمه با بهرام احمدی امویی، برادر بهمن احمدی امویی را در زیر بخوانید:

آقای امویی، با خبر شدیم برادر شما بهمن احمدی امویی اخیرا به انفرادی منتقل شده است. پیش تر هم که ایشان به زندان رجایی شهر منتقل شده بودند. ظاهرا خانواده نگرانی هایی دارند، ممکن است بفرمایید دقیقا چه اتفاقی افتاده؟

نخستین خبری که ما شنیدیم این بود که روز ۲۲ خرداد زندانیان بند ۳۵۰ اوین که برادرم بهمن هم در آنجا زندانی بود به مناسبت سالگرد مرگ هدی صابر، هم بندی سابق شان که بر اثر اعتصاب غذا سال پیش به شهادت رسیده بود، مراسم یادبودی را برای وی در حیاط زندان برگزار کردند که در اواسط این مراسم گارد ویژه زندان به زندانیان سیاسی یورش برده و تعدادی از جمله بهمن را به انفرادی بردند، همان شب، ساعت یک بعد از نیمه شب بهمن را در سلول انفرادی از خواب بیدار کردند و با پیژامه و زیرپوش و دمپایی و چشم بند به زندان رجایی شهر منتقل کردند.

آیا حکمی هم برای این انتقال به او نشان داده بودند؟

بر اساس آنچه من از خانواده پیگیر شده ام خیر. آنها حتی به برادرم نگفتند که او را آن وقت شب به کجا می برند و حتی اجازه ندادند وسایلش را جمع کند و خدا می داند آن شب بهمن چه فشار روانی را تحمل کرده است. شما خودتان تصور کنید که نیمه شب کسی بیاید بالای سر یک زندانی و بدون اینکه وظیفه خودش بداند که حتی یک توضیح مختصری بدهد او را با خودش روانه یک زندان دیگری کند.

بعد از آن دوباره خبری منتشر شد که بهمن را به انفرادی منتقل کرده اند. دلیل این تنبیه چیست؟ آیا اتفاق جدیدی در رجایی شهر رخ داده بود؟

نه. وقتی او را به رجایی شهر منتقل کردند آنجا بهمن هیچ کاری نکرده بود یا اتفاق دیگری رخ نداده بود که بخواهند برادرم را به انفرادی منتقل کنند. خانواده ام و همین طور از همسر برادرم یعنی ژیلا پرسیدم هیچ کس نمی داند چرا او را به انفرادی آن هم انفرادی هایی که محل نگهداری مجرمانی با جرایم سنگین و خطرناک است منتقل کرده اند.

آیا برادر شما وکیلی دارد که پیگیر وضعیت بهمن در انفرادی بشود؟

بله برادرم وکیل دارد، خانم فریده غیرت، اما متاسفانه در دادگاههای انقلاب و دادستانی گوش شنوایی وجود ندارد و وکیل امکان هیچ گونه پیگیری ندارد. یعنی آنها حتی به وکیل هم پاسخ نمی دهند.

با این توصیف آخرین خبری که به شما در مورد وضعیت بهمن در داخل انفرادی رسیده است چیست؟

دوستان بهمن و افراد مطلع می گویند که او را به انفرادی بند یک رجایی شهر فرستاده اند. آنها می گویند بند یک، در واقع بند زندانیان محکوم به اعدام است و انفرادی بسیار آزار دهنده ای دارد. روزهای طولانی زندانی را می اندازند آنجا و چند روزی به سراغش نمی روند. هرکس تا به حال رفته آنجا، با انواع بیماری های جسمی و روانی بیرون آمده…

آیا در این بند افراد سیاسی را هم نگهداری می‌کنند؟

باور کنید اصلا نمی دانم و برای من هم سوال است چرا باید یک روزنامه نگار که تنها اتهامش نوشتن مقالات انتقادی در باره عملکرد دولت بوده را به چنین جایی بفرستند. مگر در قوانین این کشور قانون تفکیک جرائم وجود ندارد که یک روزنامه نگار را به محل نگهداری زندانی هایی با جرائم خطرناک می فرستند؟

به شما در مورد وضیعیت این انفرادی چه اطلاعاتی دقیقا داده‌اند؟

هم بندی ها و زندانیان سابق رجایی شهر به خانواده ام می گویند کسی نمی تواند انفرادی رجایی شهر را بیشتر از چند روز تاب بیاورد… خصوصا که این انفرادی ها پر از چرک و خون و کثافت است ….از سوی دیگر می دانم باید از حقوق انسانی همه زندانیان دفاع کرد اما تفکیک جرایم تنها حق خانواده یک زندانی است. وقتی کسی را به جرم انتقاد می گیرند حداقل خواسته ما این است که او را با روزنامه نگاران دیگر نگهداری کنند نه با کسانی که مرتکب قتل شده و محکوم به اعدام هستند. این مجرمین بسیار عصبی هستند و هرکاری می کنند…به نظرم آدم هایی مثل برادر من که فقط کار روزنامه نگاری کرده است را می فرستند توی این انفرادی ها که یا روانی شان کنند یا به شدت از نظر جسمی بیمار شوند و بشکنند.

آیا در حکم بهمن تبعید به زندان رجایی شهر وجود داشت؟

خیر. در حکم بهمن تبعید به زندان رجایی شهر وجود نداشته و بر خلاف قانون او را به رجایی شهر که در استان دیگری است و با محل سکونت خود و خانواده اش فاصله زیادی دارد فرستاده اند. آنقدر در مورد بهمن ظلم پشت ظلم صورت گرفت که خانواده ما فرصت اعتراض پیدا نکرد. یعنی وقتی به مدت دو سال به او مرخصی نداده بودند، خانواده فقط خواستار یک مرخصی ساده بودند، بعد دیدیم او را به رجایی شهر کرج منتقل کردند و خانواده درخواست بازگشت او به اوین را داشتند که حالا می بینیم او را به انفرادی منتقل کرده اند. حالا خانواده نمی داند چه باید بکند. یعنی باید درخواست کنیم که بهمن را برگردانید به جای اولش؟

آیا می دانید دقیقا با دستور و حکم چه ارگانی بهمن را به رجایی شهر و سپس انفرادی منتقل کردند؟

راستش به گفته دوستان و خانواده ام در ایران این دستور از دادسرای امنیت اوین صادر شده و نمی دانم چرا چنین برخوردهای وحشتناکی را با برادرم که تنها یک روزنامه نگار است صورت می دهند.

بهمن احمدی امویی معمولا روزنامه نگار آرام و صبوری بود. علت این برخوردها را چه می دانید؟

بله، بهمن واقعا به عنوان یک روزنامه نگار برجسته که در میان همه دوستان، خانواده و همکارانش به مهربانی، انسان دوستی، دلسوزی و وطن پرستی و مردم دوستی معروف است، جایش در زندان نیست، چه برسد در چنین زندان غیربهداشتی و خطرناکی. من می دانم که مسوولان قصد دارند که بهمن را بشکنند و او را ویران کنند. از انسان های ویران شده و درهم ریخته چه کاری برای کشور بر می آید که آنها اصرار دارند روح و روان انسان ها را در هم بشکنند؟

خود شما به عنوان یک شهروند ایرانی که سالها دور از ایران و خانواده تان زندگی می کنید چه فکر می کنید در مورد اینکه بهمن و سایر همکاران روزنامه نگارش را به جرم نوشتن چند مقاله انتقادی و یا حضور در تجمع های اعتراضی به حبس های طولانی محکوم کنند؟

راستش من بیش از پانزده سال است که در خارج از ایران زندگی می کنم و وقتی آزادی عمل روزنامه نگاران را در این سوی مرزهای کشورم می بینم و در همان حال می بینم به برادر من و سایر روزنامه نگاران وطنم این همه ظلم می شود واقعا تاسف می خورم. چون در کشوری که من زندکی می کنم حتی برای شهروندان معمولی شان هم ارزش قایل می شوند. اینجا به راحتی خبرنگاران در روزنامه ها و رادیو – تلویزیون ها به بالاترین مقامات کشور خود تندترین انتقادها را می کنند و هرگز فعالیت های شان به عنوان سیاه نمایی و تبلیغ علیه نظام شناخته نمی شود. البته من اعتقاد دارم بسیاری از مفاهیم فقط در حاکمیت اقتدارگرایان معنا دارد و پایتان را که از ایران بیرون بگذارید چیزی تحت عنوان سیاه نمایی و تبلیغ علیه نظام نمی شنوید و چنین مفاهیمی در اینجا بیشتر طنز تلقی خواهد شد.

وقتی با خانواده تان در ایران صحبت می کنید این تفاوت های بزرگ زندگی و خصوصا فعالیت رسانه ای در داخل و خارج ایران برای شما و خانواده تان چگونه است؟ مثلا همسر بهمن که او هم روزنامه نگار است سی سال از روزنامه نگاری محکوم شده است.

بله همسر برادرم، ژیلا، بعد از آزادی از زندان برایم تعریف می کرد که بازجو به او می گفته که همه تلاش اش را می کند که هرجور شده برایش یک حکم سنگین بگیرد و چقدر هم زحمت می کشیده تا از او یک مجرم بزرگ بسازد. به قول ژیلا کاش این همه زحمت را نثار شایسته ساختن انسان ها می کرد، انسان هایی که هم باعث افتخار خودش می شدند، هم باعث افتحار وطن و حتی جهان . قابل فهم نیست که چرا اگر تعداد مردودی ها و غیرخودی های یک نظام بیشتر بشود، باید متولیانش خوشحال بشوند؟ چرا باید دست اندرکاران اطلاعاتی یک کشور خوشحال بشوند اگر یکی از فرزندان وطن مجرم بشود و حکمی سنگین بگیرد و به قول خودش سالها در زندان بماند؟ مگر این چیزها افتخار دارد؟ مگر افتخار دارد که تعداد روزنامه نگاران زندانی ایران در جهان رتبه نخست را کسب کند. من فقط متاثر می شوم و تعجب می کنم که چرا یک دولت باید اصرار داشته باشد که تعداد مخالفانش را بیشتر و بیشتر نشان بدهد و وانمود کند همه ی اقشار از روزنامه نگار تا دانشجو و معلم و کارگر قصد براندازی نظام را دارند و چرا عوامل امنیتی سعی می کنند برای همه پرونده های سنگین تشکیل بدهند.

آیا فکر می کنید از طریق نامه به مسولان می شود کاری کرد در شرایطی که هنوز هیچ دلیلی به خانواده برای این تنبیه ها اعلام نکرده اند، چه راهی برای پیگیری باقی مانده و خواسته ای از مسولان دارید؟

از مسوولان کشور خودم انتظار دارم که با یک روزنامه نگار مستقل چنین کاری نکنند… مگر بهمن چه خطری برای جامعه دارد که آنها حاضر نمی شوند حالا که او نصف زندان خود را گذرانده است مثل تمام دنیا و یا حتی مطابق با قانون خود جمهوری اسلامی او را آزاد کنند.

برادر من کمتر از هفت-هشت سال داشته که انقلاب اسلامی پیروز شده، او فرزند همین کشور و همین انقلاب است… در دامان خود شما پرورش یافته، با فرزندان این کشور چنین نکنید. می خواهم به مسوولان کشور بگویم این روشهایی که انتخاب کرده اند جواب نمی دهد، این تنبیه ها آدم ها را وادار به سکوت نمی کند، بلکه آنها را جری و پر از کینه می کند، نگذارید فرزندان این ممکلت مثل بهمن که عاشق وطن شان هستند و از روی دلسوزی مقالات انتقادی نوشته اند پر از کینه و نفرت بشوند

به عنوان کسی که برادر روزنامه نگار شما تنها به جرم انتقاد سه سال زندانی است، دو سال بدون مرخصی است و حالا به زندان رجایی شهر و سپس به انفرادی منتقل شده، آیا هیچ گاه شده است که توقعی از همکاران بهمن و یا روزنامه نگاران دیگری که آزاد هستند داشته باشید؟

شرایط همکاران بهمن را در داخل ایران کاملا درک می کنم اما طبیعی است که دلم برای مظلومیت امثال بهمن می گیرد. گاهی با خودم فکر می کنم اگر در تمام دنیا چنین اتفاقی رخ می داد که یک روزنامه نگار چنین بلایی سرش می آمد همکارانش بلایی به سر آن سیستم می آوردند که دیگر جرات نکنند یک روزنامه نگار را فقط به خاطر انتقاد تا این اندازه تحقیر و زمین گیر کند، چرا در ایران چنین می شود و ما کم کم ساکت و صبور نگاه می کنیم در حالی که آن خانواده واقعا دارند از درد آب می شوند ولی ما چرا کاری از ما بر نمی آید؟ نمی دانم چه بگویم شاید بهمن راضی نباشد که از دردها بگویم. از همکارانش صمیمانه می خواهم بهمن را تنها نگذارند، بهمن آدم پرتوقعی نبود، آدم محکمی هم هست اما زندان، زندان است و آدم را دلتنگ و داغون می کند. از همکارانش می خواهم حالا که بهمن را به انفرادی منتقل کرده اند کاری بکنند. شرایط روزنامه نگاران در داخل ایران را درک می کنم اما کاش همکاران بهمن کاری بکنند، این دفاع از بهمن نیست بلکه دفاع از روزنامه نگاری مستقل و پرسشگری آزاد است که جرمش شده است زندان و انفرادی …