iran-emrooz.net | Sun, 24.06.2012, 9:13
جامعه مدنی ایران سه سال پس از آغاز جنبش سبز
متن سه سخنرانی در نشست «جامعه مدنی ایران سه سال پس از آغاز جنبش سبز»
با شرکت خانم منصوره شجاعی و آقایان سهراب رزاقی و کاظم کردوانی
کلن - شنبه ۲۳ ژوئن ۲۰۱۲ - سوم تیرماه ۱۳۹۱
سهراب رزاقی: جامعه مدنی ایران سه سال پس از آغاز جنبش سبز
جنبش سبز نیرومندترین جنبش اجتماعی در سی سال اخیر در جامعه ایران بوده که توانسته است ادبیات، زبان و واژگان جدیدی خلق کند و حیات اجتماعی میلیونها شهروند ایرانی را در زمانها و مکانهای متعدد به نمایش درآورد. در عین حال جنبش سبز مدرنترین جنبش اجتماعی در تاریخ ایران معاصراست که در شعار محوری آن یعنی"رای من کجاست" متجلی میگردد. به گمان من این کلمه یا مفهوم "من و فردیت" درطول صد سال گذشته درانقلابهای بزرگی چون مشروطیت، نهضت ملی نفت و انقلاب ۵۷، به هیچ وجه، در هیچ کجا و در هیج گفتاری، نه گفته شده و نه به آن اهمیت داده شده و ارزش و بار آن، در هیچ سطحی از ادبیات سیاسی ایران بازگویی نشده است. علیرغم اینکه اکنون در آغاز سومین سالگرد جنبش سبز قرار داریم اما موضوع سخنم در این نشست، جنبش سبز و واکاوی پیرامون مسایل آن به مثابه یک جنبش اجتماعی نیست و آن را به زمانی دیگر وا میگذارم. بلکه موضوع اصلی سخنم در جمع شما، بررسی وضعیت جامعه مدنی سه سال پس از آغاز جنبش سبز در ایران است. از اینرو تلاش میکنم مباحثم را برای ارائه در سه بخش سامان دهم.
ابتدا تصویری اجمالی از وضعیت کنونی جامعه مدنی ایران ارائه خواهم داد وسپس به موضوع جنبش سبز و ارتباط آن با دیگر عرصههای جامعه مدنی میپردازم و پاسخ به چرایی ناکامی جنبش سبز و جامعه مدنی در دستیابی به اهداف خود در طی سه سال اخیر ونهایتا به ترسیم چشم انداز جامعه مدنی درایران خواهم پرداخت.
اما من اجازه میخواهم قبل از ورود به بحث دربارهی جامعهی مدنی، مفروضه (Assumption) بنیادین خودم را در غالب یک گزاره بیان کنم. با گفتارهای پوپولیستی و یک جامعه توده ایی، دموکراسی پایدار شکل نمیگیرد. بلکه شکل گیری دموکراسی پایدار در جامعه در گروی بسط یک زندگی انجمنی وجامعه مدنی پویا و شاداب است. ازاینرو تنها راه برون رفت جامعه ایرانی برای گذار و تحکیم دموکراسی، گذار از یک جامعه مدنی ضعیف به یک جامعه مدنی قوی میباشد.
ترسیم وضعیت جامعهی مدنی ایران
از منظرها و رویکردهای مختلف میتوان به ترسیم وضعیت جامعهی مدنی پرداخت. ولی قبل از ورود به بحث، لازم است مشخص کنیم مقصود و منظور ما از جامعه مدنی چیست با توجه به اینکه امروزه تعابیر و تفاسیر متعددی در باب جامعه مدنی مطرح میشود. اگر نتوانیم جامعه مدنی را بدرستی مفهوم بندی کنیم این مفهوم در حد یک شعار سیاسی باقی خواهد ماند. وضعیتی که اکنون مفهوم جامعه مدنی در جامعه ایرانی در بین کنشگران مدنی بویژه نیروهای سیاسی بدان دچار شده است. منظور من از جامعه مدنی، عرصهای از جامعه است که در آن جنبشها، گروهها و نیروهای اجتماعی مستقل و خود سازمان یافته برای تحدید قدرت سیاسی، قدرت یابی شهروندان، دفاع از حقوق بشر، حقوق شهروندان و دفاع از منافع صنفی شان فعالیت میکنند.
من در این گفتار تلاش میکنم برای ترسیم وضعیت جامعهی مدنی، از چهرههای متعدد جامعهی مدنی سخن بگویم. چرا که معتقدم جامعه مدنی یک پدیده همگن و منسجم نیست، بلکه مانند همه پدیدههای اجتماعی دارای چهرههای متعددی است، چهرههای آشکاروپنهان. و ترسیم هریک از چهرههای جامعه مدنی، میتواند مارا در فهم پیچیدگیهای جامعه مدنی یاری نماید واین نکته را باید اضافه کنم که هریک از چهرهها، تنها بخشی از واقعیت جامعه مدنی را توضیح میدهد نه تمام واقعیت آنرا؛ و هر یک از آن وجوه نیز، کارویژه یا کارویژههایی را در سطح جامعه برعهده دارند. شناخت هر یک از وجوه آن میتواند ما را در شناخت ماهیت جامعه مدنی، میزان توانایی و اثر بخشی آن در تحولات ودگرگونیهای اجتماعی جامعه ایرانی و ترسیم نقشه راه در برنامه یا برنامههای جامعه مدنی سازی یاری رساند. با این مقدمه کوتاه اگر از این منظر بخواهیم به ترسیم وضعیت جامعه مدنی در ایران بپردازیم، ما میتوانیم از چهار چهره از چهر ههای آن سخن بگوییم؛ گرچه ممکن است برخی از چهرهها با چهرههای دیگر در برخی از موارد همپوشانیهایی هم داشته باشند.
اولین چهره جامعه مدنی، وجه تکنیکی و ابزاری آن است که مهمترین کارویژه اش، خدماتی بودن آنست وشکل سازمانی شان در برگیرنده اشکالی از انجمنهای سنتی و مدرن است که شامل سازمانهای خیریه ایی، بهداشتی و درمانی میباشد. این وجه جامعه مدنی بخش بزرگی از سپهرعمومی را اشغال کرده است. این وجه جامعه مدنی از قدمت تاریخی برخوردار است و سابقه دیرینه در تاریخ ایران زمین دارد و دارای پایگاه نسبتا گسترده اجتماعی است و مهمترین مشخصه این وجه جامعه مدنی، بی تفاوتی سیاسی و سیاست گریزی آنست و نماد جامعه مدنی "در خود" در جامعه ایرانی است جامعه ایی که نسبت به نقش و مسئولیت اجتماعی و سیاسی خود آگاه نیست و سیاست انزواگزینی را پیشه نموده است. این وجه جامعه مدنی در طول چند سال گذشته کمترین آسیب را بخود دیده و همچنان به فعالیتهای امدادی و خیریه ایی خود ادامه میدهد.
دومین چهره ایی که از جامعه مدنی در ایران میتوان از آن سخن گفت جامعه مدنی به مثابه ابزار سلطه است دولت در کنار ابزار سرکوب و دستگاههای ایدئولوژیک خود از جامعه مدنی بمثابه ابزار سلطه و مشروعیت بخشی به سیاستها و برنامههای خود بهره میگیرد. برخی از پژوهشگران این وجه جامعه مدنی را "جامعه مدنی زرد" مینامند جامعه مدنیی که توسط موسسات و دستگاههای دولتی ساخته میشود و مهمترین کارویژه این وجه جامعه مدنی، پیشبرد برنامهها و سیاستهای دولت در عرصه مدنی، تسخیر فضاهای مدنی و عمومی، و سخن گفتن بدروغ بنام جامعه مدنی ایران در مجامع و اجلاسهای بین المللی مانند شورای حقوق بشر، اجلاس زنان، ریو +۲۰ و... است. همچنین آنان، باز تولید کننده گفتارهای ایدئولوژیک وروابط و مناسبات حاکم بر دولت در عرصه جامعه مدنی هستند.
در سه سال گذشته - بعد از ۲۲ خرداد۱۳۸۸ - دولت ایران از یکسو تهاجم گستردهای علیه جامعه مدنی سامان داده و تلاش میکند تمامی اشکال و مظاهر جامعه مدنی مستقل را نابود کند اما از سوی دیگر بشدت در حال ساختن جامعه مدنی موردنظرش است وبرنامههای متعدد ظرفیت سازی را برای توانمند سازی کنشگران و سازمانهای جامعه وابسته در اقصی نقاط ایران به اجرا در آورده است. متاسفانه در این پروژه، آژانسهای سازمان ملل متحد در ایران نیز به کمک دولت شتافته ونقش مهمی را در فربه ساختن جامعه مدنی بمثابه ابزار سلطه برعهده گرفتهاند تمامی برنامههای خود را در ایران از طریق سازمانهای جامعه مدنی وابسته به دولت به اجرا گذاشتهاند. گرچه جامعه مدنی زرد، پدیده جدیدی در تاریخ ایران معاصرنیست و همواره بخشی از جامعه مدنی را تسخیر نموده است اما در سه سال اخیر روند جامعه مدنی سازی از سوی دولت وارد فاز جدیدی شده است که بصورت نظاممند به پیش میرود.
چهره دیگر جامعه مدنی، وجه سنتی بودن آنست. این وجه جامعه مدنی در برابر جامعه مدنی مدرن صف آرایی کرده است و به جامعه مدرن و شیوه زندگی دموکراتیک به مثابه خصم و دشمن مینگرد این چهره جامعه مدنی، با پلورالیسم، سنت روشنگری غرب و ناسیونالیسم ایرانی سرستیز داشته و در مقابل بر رهبری، انضباط اجتماعی و اخلاقی، ارزشهای سنتی و کنترل فرهنگی تاکید میگذارد. مهمترین ویژگی جامعه مدنی سنتی، دینخویی اوست وگفتمانهای سنت گرایی ایدئولوژیک براین وجه جامعه مدنی مسلط است. این چهره جامعه مدنی، در برگیرنده بخش بزرگی از نهادهای صنفی بازار، هیاتهای مذهبی، انجمنهای دینی و جنبشهای موعود گرا هستند. در سالهای اخیر این وجه ازجامعه مدنی نه تنها تضعیف نشده بلکه در مواردی تقویت نیز شده است.
چهارمین چهره، وجه رهایی بخشی و برابری جامعه مدنی است. در این وجه، به جامعه مدنی بمثابه یک نیروی اجتماعی و حامل تغییربرای ایجاد جامعه مبتنی بر عدالت، بدون تبعیض و خشنونت و... نگریسته میشود. در این چهره جامعه مدنی" در خود" به جامعه مدنی "برای خود" ارتقاء یافته و جامعه مدنی به نقش و مسئولیت اجتماعی - سیاسی خویش آگاهی داشته و برای آن پیکار میکند. گفتانهای مسلط براین وجه جامعه مدنی، گفتمانهای دموکراسی، حقوق بشر و صلح است. مهمترین کارویژه اش، دفاع از حقوق انسانی وصنفی وبسط زندگی انجمنی است. این چهره جامعه مدنی در برگیرنده بقایای سازمانهای جامعه مدنی در دهه ۷۰ و۸۰، جنبشهای زنان، دانشجویان، کارگران و جنبش حقوق مدنی - سیاسی ایران یعنی جنبش سبز است. علیرغم سرکوب گسترده با قبض وبسطهایی، با امید وناامیدیهایی به حیات وپیکار خود، همچنان ادامه میدهند.
در سه سال گذشته این وجه جامعه مدنی بیشترین آسیبها را دیده و بیشترین هزینه را پرداخت نموده است و تعداد زیادی از انجمنها و سازمانهایی مدنی که در دو دهه اخیر بویژه در دوران آزاد سیاسی تاسیس شده بودند از بین رفتهاند به عبارت دیگر در این دوران بدلیل فضای نظامی - امنیتی مسلط بر جامعه، ماشاهد مرگ خاموش صدها انجمن در ایران هستیم تنها در سال ۱۳۹۰، بیش از ۸۹ سازمان و انجمن در ایران منحل شدهاند. بدون اینکه صدایی از آنان در جایی منعکس شود.
یکی دیگر از تحولات مهم در وجه رهایی بخشی وبرابری جامعه مدنی، دگردیسی در شکل کنشهای مدنی است. در سه سال گذشته، ما شاهد بازگشت "محفلیسم" بعنوان مهمترین شکل فعالیت دربین کنشگران مدنی هستیم و گرچه همزمان اشکالی ازفعالیت جامعه مدنی زیر زمینی نیز در جامعه ایرانی پدیدار گشته است. دراینجا لازم است برای درک بهتر کنشهای مدنی، اشاره ایی داشته باشم به سنخ شناسی از اشکال فعالیت مدنی در سی سال اخیر، از این منظر اگر بخواهم تبارشناسیی از فعالیت مدنی انجام دهم میبایست ازچهار گونه فعالیت و پیکارمدنی در جامعه ایرانی سخن گفت. اولین شکل فعالیت و پیکار مدنی در دهه ۶۰ همزمان با سرکوب گسترده نیروهای سیاسی، جنگ عراق و ایران، حاکمیت پوپولیسم و هیجانات انقلابی آغاز میگردد که بصورت "محفلی وزیرزمینی و نشستهای دوستانه و خانگی" است.
دومین شکل فعالیتهای مدنی مربوط میشود به دهه ۷۰ و نیمه اول دهه ۸۰ همزمان با پایان جنگ عراق و ایران، باز گشت گفتمان توسعه، فروکش کردن هیجانات انقلابی و نهایتا آغاز دوران آزادسازی سیاسی(۱۳۸۴ - ۱۳۷۶) در جامعه ایرانی است در این دوران، کنشهای مدنی "سازمانیافته وانجمنی" جایگزین فعالیتهای مدنی محفلی میگردد و در این دوران، علیرغم محدودیتهای فراوان، تعداد زیادی از انجمنها و سازمانهای جامعه مدنی در اقصی نقاط ایران زمین، ظهور و بروز مییابند.
اما پس از نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری وبا روی کار آمدن یک طبقه جدید سیاسی در ایران و بازگشت مجدد پوپولیسم در عرصه سیاست و... سومین شکل کنشگری مدنی در بین کنشگران مدنی رواج مییابد. فعالیتهای مدنی بصورت "شبکه ایی و جنبشی" در دنیای مجازی و واقعی جایگزین فعالیتهای مدنی سازمانیافته میشود.
اما با انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و حوادث پس از آن و با سر کوب گسترده کنشگران جامعه مدنی و نیروهای سیاسی وانقباض جامعه مدنی و جامعه سیاسی، کنشگران مدنی بناچار به شکل فعالیت مدنی دردهه ۶۰ بازگشت نموده وفعالیتهای مدنی به شکل محفلی و زیر زمینی و مجازی را در دستور کار قرار میدهند و به فعالیتهای خود ادامه میدهند.
جنبش سبز و ارتباط آن با دیگر عرصههای جامعه مدنی
محور دیگر گفتارم در این نشست، موضوع جنبش سبز و ارتباط آن با دیگر عرصههای جامعه مدنی است و پاسخ به چرایی ناکامی جنبش سبز و جامعه مدنی در دستیابی به اهداف خود در طی سه سال اخیر است.
جنبش سبز در جامعه ایرانی، در بطن جنبش گسترده تر اجتماعی که میتوان آنرا جنبش حقوق مدنی - سیاسی نامید شکل گرفته است. جنبش حقوق مدنی - سیاسی ایران در دو، سه دهه اخیر اساسا واکنشی در برابر شیوه حکومتگری، تحمیل سبک خاص زندگی و حیات اجتماعی - سیاسی، نقض گسترده حقوق مدنی و حقوق بشر، بحرانها و نا بسامانیهای دیگرجامعه ایرانی در یک کلام علیه دولت دروغ است. عمده جذابیت جنبش سبز، ناشی از نیروی اخلاقی و وعدههایی است که برای رهایی حاشیه نشینان و حاشیه رانده شدگان از دروغ، تقلب، محرومیت، تبعیض، بی عدالتی و آزادی عرضه میدارد. و تلاش میکند که نیروهای اجتماعی را حول مفهوم اخلاقی مشترکی از عدالت و رهایی به حرکت در آورد.
علیرغم قبض و بسطها و فراز وفرودهای جنبش سبز در طی سه سال گذشته یکی از دستاوردهای مهم آن، شتاب بخشدن به فرسایش منابع مشروعیت بخش قدرت، ترک برداشتن ساختارآن و فروپاشی اسطورههای قدرت در ایران است گرچه اسطورههای قدرت در جمهوری اسلامی از زمانهای پیش در حال فروپاشی بودهاند، اما در سه سال گذشته، اين فروپاشی بسيار پرشتاب تر و ويرانگر تر شده است. يکی از نشانههای فرسايش، نياز حکومت به توسل مستمر به خشونت و ابزار سرکوب است.
شکلگیری اپوزیسیون قوی در درون حکومت و ارتباط آن با گروههای دیگر اجتماعی وهمسو کردن اپوزیسیون حاشیه نشین وبه حاشیه رانده شده جمهوری اسلامی، یکی دیگراز دستاوردهای مهم جنبش سبز است. در گذشته همواره صاحبان قدرت در ایران توان آنرا داشتهاند که با بکار گیری دستگاههای ایدئولوژیک و ابزارهای سرکوب همواره اپوزیسیون را به حاشیه برانند وسرکوب آنها را یک امر اخلاقی و کنش اخلاقی برای نجات مردم و انقلاب وانمود کنند ولی اکنون برای اولین بار اپوزیسیونی در درون نظام مسلط شکل گرفته که با بکارگیری تمامی ابزارهای سرکوب و دستگاه ایدیولوژیک قادر به حاشیه راندن آن نیستند وآنان روز به روز قویتر و قدرتمند تر میشوند.
اما سئوال اساسی آنست علیرغم دستاوردههای بزرگ، که برخی از آن موارد را برشمردم چرا جنبش سبز و جامعه مدنی ایرانی نتوانسته است به موفقیت یعنی تغییر اجتماعی - سیاسی برای گذار به دمکراسی دست یابد. در اینجا من قصد ندارم به بررسی دلایل عدم موفقیت جنبش سبز بمعنای کلی بپردازم بلکه برای پاسخ گویی به این سئوال، تنها به بیان ویژگیها و مختصات جامعه مدنی میپردازم و همچنین چرا سایربخشهای جامعه مدنی به یاری جنبش حقوق مدنی - سیاسی یعنی جنبش سبز بر نخاستند و به خواب زمستانی خود ادامه دادند ویا بالعکس چرا جنبش سبز نتوانست سایر بخشهای جامعه مدنی برای پیکار اجتماعی علیه دولت دروغ بسیج نماید. این موضوع از آن جهت مهم است من فکر میکنم آینده تحولات اجتماعی جامعه ایرانی را مهمترین سازه جامعه مدنی یعنی جنبشهای اجتماعی رقم خواهند زد.
اما یک نکته را باید متذکر شوم که هدفم از بیان مختصات جامعه مدنی برجسته کردن نکات منفی آن نیست بلکه تاکیدم روی یافتن راه کارهایی برای برون رفت از وضعیت کنونی، و گذار به جامعه مدنی قوی است اما مختصات جامعه مدنی در ایران:
یکی از مختصات مهم جامعه مدنی ایرانی، چند پارگی و گسیختگی آنست. چندپارگی و گسیختگی ناشی از شکافهایی است که در عرصه جامعه مدنی وجود دارد. شکافهایی مانند مرکز و پیرامون، سنتی و مدرن، دینی و سکولار و.... این شکافها مانع جدی برای اقدام اجتماعی و اراده معطوف به عمل در عرصه جامعه مدنی شده است. بهمین خاطر در سه سال اخیر، جنبش سبز به عنوان یکی از سازههای جامعه مدنی بدلیل وجود برخی از شکافها و گسستها در عرصه جامعه مدنی نتوانسته است در سطح جغرافیایی و عمق اجتماعی گسترش یابد و همچنین سایر بخشهای جامعه مدنی را برای ایجاد تغییر بسیج نماید.
محدود بودن یکی دیگر از مختصات جامعه مدنی در جامعه ایرانی است. علیرغم رشد و گسترش سازمانهای جامعه مدنی و جنبشهای اجتماعی در دو دهه اخیر، جامعه مدنی نسبت به جمعیت ۷۰ میلیونی جامعه ایرانی، از عمق و گستردگی چندانی برخوردار نیست. در چنین شرایطی، بخش بزرگی از جامعه مدنی ایرانی را، جامعه مدنی سنتی اشغال کرده است. بهمین خاطر جنبش سبز نتواسته است تاکنون کانونهای مبارزه و پیکار اجتماعی را به همه مناطق و گروههای اجتماعی بکشاند.
یکی از نکات مهم دیگر آنستکه، جامعه مدنی در ایران در خود است نه برخود، به همین خاطر ناکارایی و ناکارآمدی یکی از مختصات جامعه مدنی در ایران است. بطور دقیق تر مقصودم آنست که بخش عمده ایی از جامعه مدنی فاقد آگاهی نسبت به نقش، مسئولیتها و وظایف خویش بوده و از اینرو نمیتواند به تعریف خود بپردازد بهمین خاطر جنبش سبز گرچه در مراحل اولیه شکل گیریاش در بسیج تودهها نسبتا موفق بود اما هرگز نتوانست سایر عرصههای جامعه مدنی مانند اتحادیه صنفی و کارگری، تشکلها و انجمنهای کارفرمایی و حمل نقل، سازمانهای غیردولتی و... را برای پیکار اجتماعی بسیج نماید
فقدان نمایندگی گروهها و نیروهای اجتماعی، یکی دیگر از مختصات جامعه مدنی در ایران است. جامعه مدنی تا کنون نتوانسته با گروههای اجتماعی و محلی ارتباط نزدیک برقرارنموده و پایگاه اجتماعی خود را گسترش دهد. همچنین بدلیل ضعفهای ساختاری نمیتواند بصورت کارآمد وکارا به نیازها و مطالبات گروههای اجتماعی وجوامعه محلی پاسخ دهد و تقاضاها و مطالبات گروهها و اقشار اجتماعی را به طور موثر نمایندگی کند و منعکس کننده صداهای گروههای حاشیه نشین و به حاشیه رانده شده از عرصه سیاست و اجتماع جامعه ایرانی باشد.
فقدان خلاقیت، نوآوری و ابتکار اجتماعی یکی دیگر از مختصات جامعه مدنی در ایران است کنشگران مدنی همانند نیروهای سیاسی، از ادبیات و واژگان سنتی بهره گرفته وقادر نیستند ادبیات، زبان و واژگان جدیدی خلق کنند که آنان را از سایر گروهها اجتماعی و سیاسی متمایز کند و هویت بخش جامعه مدنی ایرانی باشد. گرچه جنبش سبز در این راستا گام بلندی برداشت اما هنوز جامعه مدنی نتوانسته ادبیات، واژگان، زبان و هویت جدید و ماندگاری خلق کند. هم چنین جامعه مدنی فاقد ابتکار و خلاقیت در پیکار اجتماعی است بهمین خاطر جنبش سبز با مسدود شدن عرصه خیابان، نتوانست مدل دیگری برای پیکار اجتماعی فراروی کنشگران مدنی - سیاسی قراردهد.
با برشمردن مختصات جامعه مدنی ایرانی که بیانگر مختصات یک جامعه مدنی ضعیف است، اکنون سئوال محوری که فراروی همه کنشگران مدنی قرار میگیرد آنست که در وضعیت کنونی، جه باید کار کرد و چگونه میتوان از یک جامعه مدنی ضعیف به سمت جامعه مدنی قوی حرکت کرد؟ من معتقدم در شرایط کنونی تنها راه برای گذار از جامعه مدنی ضیف به جامعه مدنی قوی آنستکه کنشگران مدنی از گام برداشتن همچون خوابگردها پرهیز نموده و تدوین و بکارگیری استراتژیهای موثر و ترسیم نقشه راه را در دستور کار خود قرار دهند و به بازسازی جامعه مدنی اقدام نمایند. مقصودم از جامعه مدنی قوی، جامعه ی مدنی است که پیوسته، منسجم، گسترده، کارآ و دارای اراده معطوف به عمل بوده واز پایگاه گسترده اجتماعی برخوردار باشد و گروهها و نیروهای اجتماعی حاشیه نشین و به حاشیه رانده شده عرصه سیاست و اجتماع را در زمانها و مکانهای مختلف نمایندگی کند واز نقش و مسئولیت سیاسی خود در جغرافیای قدرت و پیشبرد پیکارهای اجتماعی اگاه است و از توانایی لازم برای پیشبرد فرایند دمکراتیک سازی وتحکیم آن، تحدید قدرت سیاسی و پاسخگو کردن دولت و شفافیت بخشی عرصه سیاست و اجتماع برخوردار است.
چشم انداز جامعه مدنی در ایران
نکته پایانی گفتارم در باره چشم انداز جامعه مدنی درایران است. گرچه در این وقت اندک مجال آن نیست بتفصیل درباره چشم انداز آینده جامعه مدنی ایرانی سخن بگویم، اما مقصودم از چشم انداز در این گفتار، پیش گویی نیست بلکه میخواهم روی این نکته تاکید کنم ترسیم چشم انداز، بستگی تام به شناسایی و شناخت روندهای مسلط در جامعه، شرایط محیط داخلی و بین المللی، میزان اراده و توانایی قدرت سرکوب از سوی دولت، ظرفیت و توانمندی کنشگران مدنی ومیزان امکانات و منابع در دسترس آنان، اتخاذ و بکارگیری طرحها و برنامهها و استراتژیهای موثر برای ساختن و بازسازی جامعه مدنی در ایران دارد.
با این مقدمه باید بگویم که من در بطن بدبینی گسترده، به آینده جامعه مدنی در ایران خوش بین هستم. بدبینی گسترده ام، از یکسو ناشی از نوع مواجهه برخی از کنشگران مدنی و سیاسی نسبت به مفهوم جامعه مدنی است؛ آنان که بدون درک مضمون جامعه مدنی، آنرا در حد یک شعار سیاسی تقلیل داده و نهایتا یک معنای میان تهی از آن ارائه میدهند و از سوی دیگر، وضعیت محیط سیاسی - اجتماعی جامعه ایرانی، پدیدار شدن وضعیتهابزی، رواج بی حسی اجتماعی، بسط اندیشهها و پروژههای یاس آلود اجتماعی وگسترش نهیلیسم فکری و.... که جامعه مدنی درآن قرار دارد.
اما در کنار بدبینی فوق، نسبت به آینده خوشبین هستم، خوش بینی ام ناشی ازشکل گیری نسل جدیدی از کنشگران مدنی در جامعه ایرانی است که عمدتا نسل سومیهای پس از انقلاب ۵۷ را در برمی گیرد، این نسل بدنبال رهایی اجتماعی است تا آرمانهای سیاسی. بهمین خاطر نسلی عملگرا، ضد آتوریته (اقتدار) و حق مدار- تاکید برحقوق شهروندی- است.
و دیگر، برنامههایی که توسط کنشگران برای گذار از جامعه مدنی ضعیف به جامعه مدنی قوی طراحی و به اجرا گذاشته شده است و نهایتاً بنظر میرسد بخش بزرگی از کنشگران مدنی به این جمع بندی رسیدهاند که برای دستیابی به دموکراسی پایدار، با گفتارهای پوپولیستی و جامعه توده ایی، حتی اگر در مطلوب ترین حالت، منجر به جابجایی قدرت سیاسی در جامعه ایرانی شوند، راه به جایی نخواهند برد. بهمین خاطر مرکز ثقل برنامه خود را برای دستیابی به دموکراسی پایدار، گذار از یک جامعه مدنی ضعیف به یک جامعه مدنی قوی قرار دادهاند.
سوم تیرماه ۱۳۹۱کلن_آلمان
****
منصوره شجاعی: وضعیت جنبش زنان ایران به عنوان یکی از پایههای جامعه مدنی چگونه است؟
این مقاله مروری است برکردارهای مشترک جنبش زنان و ارزش هستهای این جنبش در تشکیل جامعه مدنی و وقایعی که موجب فترت ورکود موسمی آن شده است.
به زعم نگارنده تبیین جامعه مدنی در ایران قائل به دو تعریف است:
۱. جامعه مدنی در قالب فعالیتهای خدماتی و پروژههای توسعه
۲. جامعه مدنی در قالب فعالیتهای اکتیویستی
آنچه در این متن مورد بررسی قرار میگیرد فعالیتهای اکتیویستی جنبش زنان در جامعه مدنی است. بررسی تطبیقی و مقایسهای این دو الگورا به زمان پرسش و پاسخ و یا فرصتی دیگر موکول میکنیم. محدوده تاریخی این بررسی ازاواخر دهه شصت و مشخصا از دوران اصلاحات،دوران انتخابات خرداد ۸۸تا خرداد ۹۱ است.
مروری اجمالی بر فعالیتهای جنبش زنان در دو دهه اخیر
جنبش زنان پس از نزدیک به صدسال خیزش و فترت، درابتدای دهه ۷۰، و آغاز دوران به اصطلاح سازندگی وبرقراری آرامشی نسبی، با تلاش زنان کنشگر از نو بازسازی شد.
این بازسازی بعد از دو دهه غیبت فعالیتهای مستقل و حقوقی زنان،ابتدا از سوی زنان مستقل وسکولاربا تشکیل محافل خانگی زنانه با موضوعات مختلف اجتماعی رخ نمود.پس از آن با آغاز دور نوینی از ارتباطات بین المللی و دیپلماتیک ایران و جهان، زنانی که به نوعی با دولت مرتبط بودند نیز تحت تاثیر جنبش زنان در جهان و مشخصا تحت تاثیر کنفرانس جهانی زنان در پکن در سال ۱۹۹۴، به تحرکاتی با هدف احقاق حقوق زنان و گاه مستقل از دولت دست زدند.
ازهمان سالها، تشکیل نهادهای رسمی مستقل غیردولتی که تا آن تاریخ عموما در شکل نهادهای خیریه و مددکاری درمیان زنان رایج بود، از سوی زنان هردو گروه مورد توجه قرارگرفت، از پوستههای قدیمی بیرون زد وعموما درقالب تشکلهای مدنی زنان به جامعه معرفی شد.
بدین ترتیب شاید بتوان اولین نهاد مدنی وغیردولتی زنان را " جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست" در سال ۱۳۷۳ دانست. نیز اولین تشکل مستقل و رسمی زنان که مشخصا با گفتمان برابری خواهی و حقوقی وارد جامعه مدنی میشود "مرکزفرهنگی زنان" است که در سال ۱۳۷۹ تاسیس شد.
پس ازاین بدعت انجمنهای دیگری نیزمصمم به اخذ مجوز و فعالیتهای علنی وحقوقی زنان میشوند و به تدریج مجموعهای از سازمانهای مستقل زنان ایجاد میشود.درسال ۱۳۸۲ پس ازاعطای جایزه نوبل به "شیرین عبادی " جمع بسیار بزرگی در مراسمی که از سوی این نهادها به مناسبت جایزه نوبل برگزار شده بود، پیشهناد یک حرکت شبکهای از سوی طیفهای گوناگون زنان اعم از سکولار و مسلمان مطرح شد.
در ۱۳۸۵ در شهریور ماه "کمپین یک میلیون امضا" برای تغییرقوانین تبعیض آمیز در گستره متنوع تری نسبت به جمع هم اندیشی اعلام موجودیت میکند. وگفتمان حقوقی جنبش زنان را تا سالها درون جامعه جاری میسازد. پس از آن کمپینهایی مثل کمپین سنگسار و ائتلاف لایحه خانواده شکل میگیرد.وسرانجام در سال ۱۳۸۸ائئلاف گسترده و رنگارنگ "همگرایی زنان برای بیان مطالبات"با استفاده از فضای باز انتخابات ریاست جمهوری رخ مینماید. و مطالبات مشخص و روشن خویش را در قالب دو خواست پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض اززنان و تغییر مواد تبعیض آمیز قانون اساسی به گوشهای حساس شده جامعه ندا میدهد.
این همگرایی بدون حمایت از کاندیدای خاصی با رویکردی جامعه محوردر فضای مسلط سیاسی آن دوران حضورمی یابد.شعاری که این نهاد را به فضای انتخاباتی نزدیک میکرد این بود: " ما به مطالبات زنان رای میدهیم".
درواقع نهاد نوساخته همگرایی که درفرصت کوتاه دوران پیش ازانتخابات توانایی جذب همراهی ۴۰سازمان و هفتصد نفررا در امضای اولین بیانیه خویش داشت، گواهی است بر تاثیرروشن نهادها و شبکههای ارتباطی از قبل موجود در شکل گیری جنبشها وحرکتهای مدنی. آن چه فقدانش برای مثال در لیبی موجب آن شد که نسبت حرکت بهاره آن جامعه با بهار آزادی تعریف نشود.
پس از انتخابات بر زنان چه گذشت؟
تجربه مبارزات مدنی جنبش زنان موجب شد که در همان دوران بلوا و سرکوب موفق به ایجاد دو نهاد جدید با دو تاکتیک جدید شود. یکی با رویکرد حقوق بشری با نام مادران عزا دارکه بعد هم به نام "مادران پارک لاله" اعلام موجودیت کرد و دیگری با رویکرد ضدخشونت و مبتنی برمطالبات زنان با نام "کمیته همبستگی علیه خشونتهای اجتماعی". این دو نهاد زنانه توانست نوعی ارتباط شبکهای و نهادینه را هم با بدنه هم با مرکزیت جنبش سبزایجاد کند.
بحران حاکم برجامعه و فشار براعضای شناخته شده جنبش زنان و اعضای دیگر جنبشها جامعه مدنی را دچار بحرانهای چندگانه کرده بود.
در جنبش زنان علاوه برفشارهای امنیتی،بحرانهای درونی نیزنقش عاملیت جنبش را مورد سوال قرار میداد. به طورکلی سه رویکرد اصلی درمیان جنبش زنان درآن دوران وجودداشت.
۱.پیوستن و مستحیل شدن در جنبش عمومی دموکراسی خواهی و روی آوردن به فعالیتهای حقوق بشری و تکیه برگفتمان دموکراسی خواهی جنبش سبز.
۲. حفظ گفتمان حقوقی به عنوان تنها گفتمان موجه وممکن برای جنبش زنان.
۳. ایجاد ارتباطی هویت مند و دوسویه با جنبش دموکراسی خواهی به منظورشریک شدن در جنبش عمومی برای حفظ منافع زنان از یک سو و افزودن پتانسیل جنبش زنان به جنبش سبز.
بدون شک همه فعالان جنبش زنان خواهان آن بودند که جنبش سبز در برنامه و جهت گیریهای خود منافع زنان را ازیاد نبرد و این جز با شریک شدن و وحدت فعالان در این جنبش امکان پذیرنبود.اعلام موجودیت همگرایی سبز درروز جهانی زن درهمان سال برآیند رویکرد سوم در جنبش زنان بود.
هرچند که به دلیل فشارهای گسترده امنیتی و دستگیری و زندانی شدن اعضا و حصر خانگی زهرارهنورد وترک اجباری کشورتعدادی ازاعضا دیگر نتوانست باهمان نام همگرایی سبز به فعالیت ادامه دهد.
سخن پایانی
آیا جنبش زنان همچون دیگر جنبشهای اجتماعی با سرکوب سال ۱۳۸۸ پایان یافته است؟ بی تردید پاسخ نگارنده " نه " خواهد بود. چرا که آنچه پایان جنبشی را اعلام میکند برآورده شدن مطالبات و پیروزی آن است. سرکوب جنبش به معنای پایان آن نیست. کندی و گاه توقف مقطعی جریان دموکراسی خواهی چه در جنبش زنان چه در جنبشهای دیگر، حجتی برشکست و زوال این جنبشها نیست. درصدورحکم شکست جنبشها، نادیده گرفتن تلاشهای کوشندگان هرجنبش، نیزنادیده گرفتن عامل مقابله نیروهای مخالف درواقع یک سویه نگری است. اما دراین جدال نابرابر، حقیقت تداوم حیات یک جنبش رفتارمبارزاتی وتاکتیکهای مدنی آن است. سرکوب یک جنبش بامصادره خیابان از اعضای آن اتفاق نمیافتد، همانگونه که مشارکت اعضای یک جنبش لزوما محدود به وقایع خیابانی نمیشود. نهادهای مدنی که دراین دوران از سوی کوشنگان جنبش ایجاد شده است. چنانچه در ارتباطی متعامل با بخشهای مختلف جامعه مدنی قرار گیرد. مسیر گذار به دموکراسی را هموار میکند.
اجازه بدهید که این بار برای اثبات حضور جنبش از بر شمردن تعداد زنان زندانی، تعداد زنان در انتظار احکام دادگاه، زنان تحت تعقیب، زنان ترک دیار کرده، زنان کشته شده و زنان رو به مرگ بگذریم. اجازه بدهید که این بار از آنچه که هنوز داریم سخن بگوییم. ثروتی که بیشتر جنبشهای اجتماعی در اختیار ندارند.
اجازه بدهید از نهادهایی که به خون دل ساخته وحفظ شده است یاد کنیم. نهادهایی که حضورشان سنگری است بالقوه و بالفعل برای حملات نهان و آشکار نیروهای متخاصم. برای مثال نهادهای زنان در حوزههای آکادمیک و تخصصی هنری، فرهنگی نبض جامعه مدنی را به تپش وا میدارند. نهادهایی مثل انجمن جامعهشناسان زن، محققان مستقل، انجمن زنان پژوهشگر تاریخ، زنان کارآفرین، زنان کوهنورد، جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست، بنیاد جایزه شعر زنان ایران (خورشید)، جمع صنفی ناشران زن.
در کنار این نهادهای آکادمیک و تخصصی، نهادهای اکتیویستی با حضوری پربار حفظ حیات جنبش رابه دوش میکشند. به عنوان مثال فعالیت چشمگیر سایتهای زنان، که هریک به فراخور توانایی و اهداف شان منعکس کننده بخشی از مسائل ومطالبات جنبش زنان هستند. تلاشهای گروهی برای تدوین و انتشار بیانیههای به مناسبتهای مختلف مثل روزجهانی زنان، روزجهانی مبارزه با خشونت، که ازکلمه تا کلامش حاصل عرقریزان روح و جان کوشندگان جنبش زنان است، و مسئولیت تولید وترویج گفتمانهای نوین را به عهده دارند. امضا کنندگان بیانیهها که حضورمدنی و پایدارخودرا با مشارکت وبا امضای خود ثابت میکنند. مادران صلح که هنوز و همچنان مادری میکنند. مادران پارک لاله که متین ومسالمت آمیزدرپی دادخواهی عادلانه وقانونیاند. کوشندگانی که با هشیاری ومسئولیت اجتماعی دراستفاده ازپتانسیل وقایع تلخ وشیرین برای گردهماییهای خودجوش و یا برنامه ریزی شده زحمت میکشند. زنانی که حفظ شبکههای ارتباطی وتقویت روابط عاطفی را مسئولیت اجتماعی خویش میدانند. به یک معنا پاسداری از زیرساختهای مدنیای که با زحمت و تلاش کوشندگان جنبش زنان در شرایط خیزش و شور به وجود آمده است.
این نهادهای مستقل و مرتبط باهم در"شبکهای همگرا" زیر ساختهای جامعه را برای استقبال از دموکراسی آماده میسازد. دراین نهادهای کوچک و بی ادعا ست که سازماندهی،مدیریت و سیاستهای راهبردی تجربه میشود. آموزههایی که درجنبشهای اجتماعی بیش از نقش رهبری اهمیت دارد.
این تلاشهای زنانه و پرامید پیامی را در جامعه جاری میسازد:سرکوب پایان جنبش نیست. دستیابی به اهداف جنبش اما،پایان مرحلهای از آن است.
سوم تیرماه ۱۳۹۱کلن_آلمان
*****
طرحِ گفتار کاظم کردوانی در سمینار جامعه مدنی
در کلن - ۲۳ ژوئن ۲۰۱۲(سوم تیرماه ۱۳۹۱)
۱ - اهمیت موضوع و ضرورت بحث در باره ی جامعه و گفتمان سازی در این خصوص
با نگاهها و زاویههای متفاوتی میشود به تاریخ دیر پای استبداد در ایران پرداخت و در باره ی آن چون و چرا کرد، اما به گمان من از یک نگاه، که بسیار هم اساسی است، میتوان یکی از عاملهای اساسی آن را در نبود یک جامعه ی مدنی قوی در ایران دانست. چه در ایران پیش از انقلاب مشروطیت و چه پس از آن تا به امروز. گرامشی، متفکر برجسته ی چپ ایتالیایی، در سالهای ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲ در یادداشتهایش در باره ی ماکیاولی ( با طرح حوادث سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ و شکست چپهای اروپایی ) میگوید که: « در شرق حکومت همه چیز بود [ کل موضوع حکومت بود ] و جامعه ی مدنی ابتدایی و ژلهای بود؛ در غرب، میان حکومت و جامعه ی مدنی، رابطه ی درستی وجود داشت و در حکومتی لرزان بلافاصله میشد یک جامعه ی مدنی تنومندی را کشف کرد ».
همین « جامعه مدنی ابتدایی و ژلهای »، یک معضل تاریخی ماست. ناگفته آشکار است که جامعه مدنی امروز ایران، بسیار پیش رفته تر از گذشته است و ما امروز شاهد حضور پررنگ یک گفمتان مدنی با نشاط و با دست آوردهای قابل اعتنایی هستیم. اما، بهررو ما کماکان با این مشکل تاریخی روبه رو هستیم و همین یک دلیل به خودی خودی اهمیت موضوع بحث و ضرورت جدی گفت و گو در باره ی آن و چاره اندیشی در این خصوص را آشکار میکند
۲ - تعریف جامعه مدنی
در زمان درازی، بیش از دو هزار و سیصد سال، که اصطلاح جامعه ی مدنی مطرح شده است. دست کم از زمان ارستو ( ۳۲۲ تا ۳۸۴ پیش از میلاد ) تا به امروز، شاید در نگاهی بسیار کلی بتوان شش تعریف از جامعه مدنی را تفکیک کرد
نخست: تعریف ارستویی؛ دوم: تعریفِهابز- لاک - روسو؛ سوم: تعریفِ هگل؛ چهارم: تعریفِ مارکس؛ پنجم: تعریفِ گرامشی؛ ششم: تعریفِ نظریه پردازان مدرن بر اساسِ ارزیابی از تجربههای توتالیتاریسم
در نگاهِ من، جامعه ی مدنی یک در برابر حکومت و بیرون از دایره ی آن مطرح میشود. و دیگر این که شامل کلیه ی نهادها و حرکتها و جنبشهای سندیکایی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، ورزشی، محیط زیستی، حرفهای، قومی، زبانی، جنسیتی، حزبی، رسانههای ارتباطی، بنگاههای انتشاراتی و نشریهها، و... میشود. طبیعتاً در باره ی مصداقهای خاص میبایست به تحلیل معینِ آن پدیده پرداخت
۳ - چگونگی طرح مجدد مفهوم جامعه مدنی در سطح جهان
از دهه ی هشتاد میلادی مفهوم جامعه ی مدنی مجدداً در سطح جهان به گونهای وسیع مطرح شد. دلایل آن: یک، فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم « واقعاً موجود » و پایان جنگ سرد. تغییر سیاستها ی راهبردی حکومتها و تغییر شکل کارکرد حکومتها در دنیای غرب، امکان فعال شدن جامعه مدنی در این کشورها را فراهم ساخت. دوم، بیزاری و دوری گزیدن قشرهای وسیعی از مردم از حزبهای سنتی حاکم. سوم، این مفهوم در کشورهای شرق اروپا که زیر سلطه ی شوروی بودند، مطرح شد. به خصوص در سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۳ از سوی روشنفکران چپ « لاییک » مخالف حزبی لهستانی مطرح شد و توانست به یک گفتمان تأثیر گذار تبدیل شود ( سابقه ی امر به مخالفتها و کارهای نظری روشنفکران اروپای شرقی در سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۸ برمی گردد ).
طرح دو باره و وسیع این مفهوم در دهه ی هشتاد میلادی در غرب و اروپای شرقی، تأثیر فراوانی در ایران گذاشت. ایران ی که در همان سالها با هم به لحاظ تغییراتی که در ساختار اقتصادیاش و هم به دلیل مشکلات و بن بستهای که حکومت با آن رو به رو شده بود، از وضعیت مساعدی یا کم تر نامساعدی برای شکل گیری جامعه مدنی و پذیرفتن این مفهوم برخوردار بود.
۴ - جامعه مدنی در ایران در سه حکومت: قاجار، پهلوی، جمهوری حکومت اسلامی
با همه ی تفاوتها چه در شکل و چه در ماهیت و چه در کارکرد این سه نوع حکومت، از منظر بررسی وضعیت جامعه مدنی در ایران، به چند عامل گفتمانی و کارکردی مشترک در هر سه حکومت میتوان اشاره کرد: یک، وجود و حاکمیت گفتمان پاتریمونیالیستی در هر سه حکومت ( به رغم تفاوتهایی که میتواند در تبیین و شکل آن وجود داشته باشد )؛ دو، نظریه ی شاهی ایرانی ( هر چند به شکل نظریه ی خلافتی جمهوری اسلامی ): فره ایزدی و بی پاسخ بودن حاکمیت در برابر مردم و تنها پاسخ گو بودن در برابر خدا؛ سه، تمرکز منابع قدرت و افزایش کنترل حکومت برمنابع قدرت ( چه منابع اجبار آمیز و چه منابع غیر اجبار آمیز ) و حاکمیت سلطه و بیزاری از مشارکت مردم در حیات سیاسی کشور و اداره ی زندگی اجتماعی-سیاسی خود. تفاوتها و نوع کارکردها طبیعتاً در این بحث منظور شده است. هم چنین بار شدید و رسمی ایدئولوژیک حکومت در جمهوری حکومت اسلامی.
در این بخش از بحث به وضعیت جامعه مدنی در دوران نزدیک انقلاب مشروطیت و پس از آن تا برآمدن رضا شاه، دوران سالهای ۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد، دو سال نخست پس از انقلاب ۵۷ اشاره خواهد شد.
۵ - چهار مرحله از جمهوری حکومت اسلامی از منظر جامعه ی مدنی
یک: مرحله سالهای دهه شصت تا پایان جنگ: دوره ی حاکمیت ایدئولوژی پوپولیستی و غیر ستیز. اتنقال کامل قدرت به گروههای اسلامی طرفدار ولایت فقیه و حذف کلیه ی گروههای غیر خودی و هویتها و خود فهمیهای غیر حکومتی.
در پایان جنگ، در برابر مشکلات و بحرانها و بن بستهای حکومت و جامعه، تا به امروز سه بدیل از سوی دست اندرکاران و نخبگان حکومتی عرضه شده است.
دو: دوران اواخر دهه ی شصت تا اوایل دهه ی هفتاد. ایدئولوژی معطوف به سازندگی همراه با برخی بازاندیشیها در ایدئولوژی پوپولیستی. تغییرات مهم در حوزه ی سیاستهای اقتصادی، ضرورت بازسازی کشور پس از جنگ، بهبود در روابط خارجی، نوعی گشایش در فضای سیاسی داخلی. در این دوران، تغییراتی مهمی در نگاه و خود فهمی یک بخش از نخبگان حکومتی به وجود آمد که یکی از علتهای آن شکست در جنگ بود. هرچند که در کلیه ی این تغییرات، نمیباید فرایند جهانی شدن را از نظر دور داشت.
سه: دوران هشت ساله ی دولت خاتمی. در این دوران آقای خاتمی با طرح مفهوم جامعه مدنی - هرچند که نه خود و نه نطریه پردازانی دولتی درک روشنی از این مفهوم نداشتند - و گفت و گوی تمدنها، به حرکتی که در جامعه در حال شکل گیری بود، بعد بسیار وسیعی بخشید و گفتار ایدئولوژیک و جزم گرایی تعدیل شد. در این دوران ما شاهد گفت و گوی سیاسی در سطح رسانهها ی همگانی و شکل گیری یک جنبش دموکراتیک اپوزیسیون چند وجهی و شکل گیری نهادهای مدنی که بعضاً با سیاستهای تشویقی دولتی همراه بود، هستیم.
چهار: دورانی که با ریاست جمهوری احمدی نژاد شروع میشود. این دوران، از یک نگاه حاصل ترس شدید تمامیت خواهان حکومتی است که به این نتیجه رسیدهاند که نظام حاکم یارای تحمل کشیدن بار انتقاد و دخالتهای مردم را ندارد. در واقع تجربه ی دوره ی سازندگی از یک منظر و تجربه ی دوره ی سازندگی از منظری دیگر، آنان را به این نتیجه رسانده است که تنها با مشت آهنین و با بسته شدن جامعه میتوانند در برابر « دشمن» داخلی و خارجی خود و نظام را حفظ کنند. گفتمان حاکم در این دوران که به نوعی بازگشت به دوران دهه ی شصت است، دست کم در نگاه تمامیت خواهان، وصله ناجوری است برای وضعیت امروز ایران.
۶ - امیدها و چشم اندازها برای جامعه مدنی در ایران
جامعه ی امروز ایران به دلیل بسترهای فکری و فرهنگی موجود در ایران و به دلیل ساختارهای اقتصادی و شکل گیری یک طبقه ی متوسط قوی و به دلیل وضعیت بین المللی و جهانی شدن بسیاری از فرایندهای جامعهها، بیش از هر زمانی برای شکل گیری یک جامعه ی مدنی قوی آمادگی دارد. از جمله میتوان از این عاملهای مساعد نام برد:
* رشد گفتمانهای مدنی
* تعداد داشجویان و در صد دانشجویان دختر
* تحول ساختاری اساسی در خانواده ی ایرانی
* نشریا ت و کتابهای منتشر شده در ایران
* نقش موسیقی
* نقش جنبشهای زنان و دانشجویان
* پوشش دختران و زنان و مبارزه ی روزانه آنان برای آزادی پوشش
* نقش سینما و تئاتر و هنرهای تجسمی
* تشکیل سازمانهای غیر انتفاعی و همیاری در زمینههای گوناگون
* رشد پدیدههایی مانند گردشگری چه در داخل و چه توریسم خارج
* نقش اینترنت و رسانههای بین المللی و برون مرزی
۷ - اهمیت درک بحث جامعه مدنی و شکل گیری هر چه وسیع تر آن و غفلتی که میان بخشی از جریانها و تشکلهای سیاسی در این خصوص وجود دارد.