iran-emrooz.net | Sun, 25.12.2011, 15:15
سال ٢٠١٢؛ آغاز عصر شهروندان؟
ایسنا - "اعتراضات و قیامهای سرنوشتساز شهروندان در سراسر جهان در سال ۲۰۱۱، شروع دورهای نوظهور را نوید میدهد كه احیای دموكراسی را ایجاب میكند."
ویدار هلگسن، مقالهنویس پایگاه اینترنتی "اپن دموكراسی" در مطلبی در خصوص قیامهای مردمی در سال ۲۰۱۱ و همچنین دورنمای آنها در سال ۲۰۱۲، مینویسد:
«ممكن است غیر عاقلانه باشد كه درباره تاریخ همچنان كه هنوز در حال رخ دادن است، قضاوت كنیم اما سال ۲۰۱۱ من را مجبور میكند كه مدعی شوم این سال پایهگذار شروع "عصر شهروندی" است.
این مسئله به طور عمده و چشمگیر در جهان عرب مشاهده شد اما در كشورهای دموكراتیك نیز شاهد آنها بودیم، پس این كشورها باید هوشیار باشند. هنگامی كه در ماه دسامبر ۲۰۱۰ محمد بوعزیزی در تونس خودسوزی كرد و قیامهای دموكراسیخواهانه را در سراسر جهان عرب برانگیخت، هیچ نیروی سازمانیافته، ایدئولوژی واحد یا آرایش ژئوپولتیكی در حمایت از تقاضای مردم برای تغییر وجود نداشت. برعكس این حكومتهای سركوبگر بودند كه از امتیاز نیروی سازمان یافته علیه مردمی كه قیام كردند، بهرهمند بودند.
تظاهر كنندگان از نظر ایدئولوژیك افراد مختلف اعم از لیبرالها تا سلفیها را شامل میشدند اما از لحاظ ژئوپولتیكی آنها جهانی از منافع امنیتی، سیاسی و اقتصادی را در مقابل خود داشتند اما مطالبه شهروندان عادی دموكراسی و منزلت بود.
در حالی كه هنوز نتایج این قیامها كاملا روشن نیست اما آنها بنیادهای نظم بینالمللی و ملی را در منطقه عربی و فراتر از آن به لرزه درآوردند. همه این قیامها بیسابقه هستند. درست است كه شهروندان در شكلدهی به رخدادهایی كه منجر به سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ شد، نقش بسزایی داشتند اما رویارویی ایدئولوژیك جهانی با محركههای اقتصادی، سیاسی و امنیتی آن، به نفع آنها بود.
مردم آفریقای جنوبی در اوایل دهه ۱۹۹۰ به رژیم آپارتاید پایان دادند اما این نیز با حمایت قدرتمند بینالمللی از جمله تحریمهای سیاسی و اقتصادی علیه این رژیم اتفاق افتاد. فرآیند اصلاحات در اندونزی در پایان دهه ۱۹۹۰ نیز در پسزمینه بحران مالی آسیا و محكومیت گسترده بینالمللی علیه جرایم رخ داده در تیمور شرقی، انجام شد. انقلابهای رنگی در گرجستان و اوكراین نیز با وجود آنكه قطعا بیان خواسته مردم بودند، مورد حمایت مالی و سیاسی قدرتمند غرب قرار داشتند. اما به عكس، در مورد دیكتاتورهای جهان عرب، جهان غرب زندگی راحتی با آنها داشت. روابط اتحادیه اروپا با زینالعابدین بن علی در تونس، در سال ۲۰۱۰ از سوی كمیسیون این اتحادیه به عنوان یك همپیمانی ارزشهای مشترك، ستایش شد. حسنی مبارك نیز یك همپیمان استراتژیك كلیدی آمریكا و اروپا بود. همچنین اسنادی كه پس از سقوط معمر قذافی افشا شدند، تصریح ساختند كه تا چه حد وی به طور شرمآوری به یك همپیمان نزدیك غرب تبدیل شده بود.
با وجود این اساس این حكومتها هنگامی كه شهروندان معمولی با حضور وسیع خود میگویند "دیگر نمیخواهیم" شروع به لرزه میكند. درست است كه مفهوم شهروند آزاد به عنوان سرچشمه قدرت سیاسی، قدیمی است اما جز در سال ۲۰۱۱ هیچ زمان این قدر مستقیم پیاده نشده است. آنچه كه ابتدا در تونس و مصر اتفاق افتاد، انقلابهای بدون رهبر خوانده شد اما واقعا آنچه كه ما شاهد بودیم، شهروندان معمولی بودند كه رهبری را در دست داشتند و چنین چیزی در حال گسترش یافتن است. در روسیه آلكسی ناوالنی به عنوان یكی از رهبران اعتراضات پس از انتخابات پارلمانی این كشور، نخستین سیاستمدار روس است كه خود را در اینترنت بازآفرینی كرده است. در چین اعتراضات مردمی در خیابانها و وبلاگها در سال گذشته در تظاهراتهای اخیر در منطقه "ووكان" كه رهبری حزب محلی آن را مجبور به فرار كرد خلاصه شد. اما نیروی شهروندی در سال ۲۰۱۱ بیش از آنكه دیكتاتورهای سراسر جهان را عصبانی كند، تاثیرات خیلی بیشتری داشت. در این سال اعتراضات مردمی وسیع در كشورهای دموكراتیك مثل اسپانیا، هند، آفریقای جنوبی، شیلی و آمریكا نیز رخ داد.
بسیاری از این معترضها به آنچه كه دنیای سیاست فاسد منسوخ شده و نخبهسالار میدیدند، پشت كردند. یك معترض ۲۷ ساله اسپانیایی به خبرنگاران گفت: همچنان كه والدینم به خاطر داشتن فرصت رای دادن متشكر هستند، ما نخستین نسلی هستیم كه میگوییم رای دادن بیارزش است. چنین چیزی در كشوری اتفاق میافتد كه دموكراسی در آن تنها از اواسط دهه ۱۹۷۰ ریشه دوانده و به طرق مختلفی شاهد موفقیتی چشمگیر در تثبیت دموكراسی و پیشرفت اجتماعی بوده است.
بنابراین حتی در حالی كه شهروندانی كه تحت حكومتهای مستبد زندگی میكنند، خواهان ورود به دنیای سیاست كشورهایشان و جای دادن خود در آن هستند، بسیاری از شهروندان جوان در كشورهای دموكراتیك، بیزاری خود را از دنیای سیاست كشورهایشان ابراز میكنند. آنچه كه بسیاری از شهروندهای هر دو گروه كشورهای دموكراتیك و دارای حكومتهای مستبد در آن اشتراك دارند، بیزاری از كاركرد كنونی فرآیند سیاسی كشورهای خود و تقاضا برای تغییر است.
همچنین آنچه كه نظامهای هر دو نوع این كشورها در آن اشتراك دارند، مقاومت غریزی در مقابل تغییر است. با وجود این پسزمینه، سوال بزرگ اكنون این است كه در سال ۲۰۱۲ عصر شهروندان ما را به كجا خواهد برد؟ یادآوری این موضوع مهم است كه خودكامگی میتواند به طور قابل توجهی دوام داشته باشد اما هرچه بیشتر خطر انكار آزادی سیاسی از شهروندان برای رهبران خودكامه بیشتر میشود؛ به ویژه در شرایطی كه اكنون شهروندان دست كم با سرعتی برابر با رهبران خود به اطلاعات دسترسی دارند.
دموكراسی نیز به نوبه خود به طور قابل ملاحظهای منعطف است اما هرچه بیشتر خطر این موضوع برای رهبرانی كه به طور دموكراتیك انتخاب شدهاند، بیشتر میشود كه فكر كنند رویكرد سیاستهای همیشگی مطالبات شهروندان را پاسخ خواهد گفت. در عصر شهروندی چالش كلیدی پیدا كردن راههایی برای اعطای نفوذی قدرتمندتر به شهروندان در فرآیند دموكراتیك حتی به عنوان مثال به قیمت جایگاه نخبگان حزبی خواهد بود. در سال ۲۰۱۲ و پس از آن نیاز داریم تا تفكر عمیقی انجام دهیم درباره اینكه چطور میتوانیم تعهد دموكراسی را برای تحقق مشاركت و نمایندگی حقیقی شهروندان احیا كنیم.»