iran-emrooz.net | Sun, 18.12.2011, 19:37
نه جنگ و نه ایران هستهای؛ انتقادی به یوشکا فیشر
نقد مقالهی یوشکا فیشر در تایمز مالی آلمان مورخ 30 نوامبر 2011
محسن مسرت / بهمن نیرومند
15 دسامبر 2011
یوشکا فیشر، وزیر امور خارجهی پیشین آلمان در مقالهای زیر عنوان «بمب ساعتی ایران» که در تاریخ ۳۰ نوامبر ۲۰۱۱ در نشریهی تایمز مالی آلمان به چاپ رسید، به درستی به پیامدهای جنگ احتمالی علیه ایران اشاره میکند. او مینویسد چنین جنگی نه تنها به جنبش دموکراسی ایران، بلکه به «بهار عربی» نیز پایان خواهد داد، تمام منطقه را به خشونت و ترور خواهد کشاند و شرایطی ایجاد خواهد کرد که کنترل آن برای هیچکس ممکن نخواهد بود. گذشته از این، فیشر تردید میکند که اصولا بتوان ازطریق جنگ مانع برنامهی اتمی ایران شد. او با توجه به پیامدهای غیرقابل پیش بینیِ چنین جنگی، راه حل های دیپلماتیک پیشنهاد میکند که "با وجود دشواری های زیادی که برای اروپا و آلمان دربر خواهند داشت"، ارزش آزمایش را دارند.
همهی سیاستمداران مسئول باید نگرانیها و هشدارهای فیشر را جدی تلقی کنند و در صدد یافتن راهحلهایی برای جلوگیری از فاجعهی جنگ برآیند. اما جای بسی تعجب است که او خود در مقالهی یادشده نه تنها هشدارها و پیشنهادهایش را فراموش میکند، بلکه با تجزیه و تحلیل تهدیدآمیز خود، در نهایت بنبستی را تصویر میکند که عملا برای جلوگیری از ایران هسته ای برون رفت دیگری جز جنگ باقی نمی گذارد. فراخوان فیشر برای حل معضل برنامه هسته ای ایران از طرق دیپلماتیک را نمیتوان جدی تلقی کرد، زیرا که خود او در مقدمه مقالهاش تاکید میکند که تا کنون تمام تلاش ها برای مذاکره با ایران به بن بست رسیده است.
تحلیل هشداردهنده فیشر میتواند به هر حال بمثابه توجیه عجولانه جنگ اسرائیل و غرب علیه ایران تعبیر شود ویا چنین سوء تفاهمی را بوجود آورد، زیرا بدیل تصنعی جنگ با ایران هسته ای که در سراسر نوشته فیشر بچشم میخورد نتیجه دیگری نمیدهد، جز اینکه او جنگ را اجتناب ناپذیر ارزیابی میکند.
انتخاب میان وبا وطاعون که فیشر مد نظر دارد و سرانجام هولناکی نیز خواهد داشت ناشی از این اشتباه است که او مشکل فراگیر امنیتی در خاورمیانه و نزدیک را به برنامه هسته ای ایران خلاصه میکند. تردیدی نیست که دستیابی ایران به جنگافزار هستهای خطرهای زیادی برای صلح منطقه دربر خواهد داشت و درگیریهای موجود را تشدید خواهد کرد. اما یک تحلیل بیطرفانه از تنش های منطفه بلا تردید نشان میدهد که برنامهی اتمی ایران تنها دلیل تنش ها نیست، بلکه صرفا یکی از عوامل معضل هسته ای در خاورنزدیک است. اما فیشر آگاهانه وجود جنگافزارهای اتمی اسرائیل و سیستم های حمل آنها، از جمله زیردریاییهای دولفین ساخت آلمان راکه خود در مقام وزیر امور خارجه درمسئولیت ارسال آنها به اسرائیل سهیم بوده است، به کلی نادیده میگیرد. او طوری وانمود میکند که گویی وجود دویست بمب اتمی و موشکها و زیردریاییهای اسرائیل امری کاملا بدیهی است.
به نظر میرسد که فیشر انحصار اتمی اسرائیل را تا آن حد بدیهی تلقی میکند که در تحلیلش حتی نیازی برای اشاره به آن نیز نمی بیند. ظاهرا از دید او تسلیحات هسته ای اسرائیل بخشی تغیرناپذیراز استراتژی نظامی غرب برای کنترل منابع انرژی خاورمیانه و راههای حملونقل آنها در منطقه خلیج فارس است، زیرا نگرانی او ، چنانکه در مقالهاش تاکید میکند، این است که مبادا دستیابی ایران به جنگافزار هستهای به تغیر تعادل استراتژیک قدرت در خاورمیانه و نزدیک منتهی گردد. ظاهرا فیشر هنوز متوجه نشده است که امکانات ایالات متحده آمریکا و غرب برای پیشبرد منافع شان در خاورمیانه از طریق نظامی، از مدتها پیش تقریبا به پایان رسیده است. مصرفکنندگان جدید و قدرتمند انرژی یعنی چین، هند، برزیل و دیگر کشورهای تازه صنعتیشده، نظام کهنهی تعیین قیمت نفت را به کلی درهم ریختهاند و مدتهاست که بهای نفت در بازار جهانی براساس قوانین بازار کالاهای کمیاب تعیین میشود و در آینده نیز همین وضع ادامه خواهد یافت.
شاید فیشر نیز بر این باور باشد که تضمین موجودیت اسرائیل وابسته به جنگافزارهای هسته ای این کشور است. اما این همان اشتباه بزرگی است که حکومت اسرائیل نیز ظاهرا به آن دچار است: نخبگان اسرائیلی نیاز واقعی مردم اسرائیل به امنیت را دستاویزی برای ادامهی حیات خود، سیاست اشغال و جنگ علیه مردم فلسطین و کشورهای همسایه قرار دادهاند. اما سیاستی که بر پایهی بمب اتمی، اشغال و رویارویی نظامی بنا شده باشد، نه تنها به هیچوجه در خدمت امنیت اسرائیل نیست، بلکه آن را به شدت در معرض خطر قرار میدهد. امنیت اسرائیل تنها هنگامی میتواند تضمین شود که این کشور نه در مقام عضو بیگانه و سرپل غرب، بلکه به عنوان کشوری با حقوق برابر در جوار سایر کشورها در منطقه عمل کند، حقوق فلسطینیها را بر پایهی قطعنامههای سازمان ملل به رسمیت بشناسد و با همسایگان خود مناسبات صلحآمیز برقرار کند. بهتر میبود فیشر به جای پافشاری بر راهبردهای قدرت طلبانه، برداشتهای نامنطبق با زمان و تبلیغ "یا جنگ یا ایران اتمی"، از راهحلهایی پشتیبانی میکرد که در خدمت صلح منطقه و تامین حقوق همهی ملتها از جمله اسرائیل و فلسطین باشند.
یکی از پیشنهاداتی که این دورنمارا نوید میدهد هم اکنون مطرح است: ایجاد منطقهی عاری از سلاحهای کشتار جمعی در خاورمیانه و نزدیک. عدم توجه به این پیشنهاد به این بهانه که گویا واقعبینانه نیست، اشتباهی نابخشودنی است. مگر نه اینکه کنفرانس پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی وابسته به سازمان ملل در سال ۲۰۱۰ تصویب کرد که در سال ۲۰۱۲ کنفرانسی برای ایجاد منطقهی خالی از سلاحهای اتمی در خاورمیانه و نزدیک تشکیل شود؟ جای درنگ است که حزب فیشر یعنی حزب سبزهای آلمان همانند سایر احزاب و رسانههای عمومی آلمان در بارهی این مصوبه به کلی سکوت کرده است. کمترین دستاورد این کنفرانس این خواهد بود که درگیری هسته ای غرب با ایران از بن بستی که سیاست فشار یکجانبهعلیه ایران ایجاد کرده است، عبور کند و زمینهای را فراهم نماید تا جمهوری اسلامی ایران بتواند با صراحت در بارهی پایان دادن به مسابقهی تسلیحاتی در منطقه به مذاکره پردازد.
این نگرانی که یک خاورمیانهی بدون سلاح اتمی میتواند همانند مجهز شدن ایران به بمب هسته ای، "تعادل قوا" در منطقه، یعنی در واقع استیلای غرب را برهم زند، نگرانیِ بهجایی است. واقعیت این است که در هر دوحال شرایط با منافع واقعی یا فرضی غرب در تضاد خواهند بود با این تفاوت بنیادی که تبدیل ایران به قدرت هسته ای به مسابقهی تسلیحاتی و به جنگی احتمالی با پیامدهای وحشتناکش دامن خواهد زد و موجودیت اسرائیل را به طور جدی تهدید خواهد نمود، در حالی که خاورمیانهی خالی از سلاحهای کشتار جمعی امکانات صلح پایدار، خلعسلاح و چشمانداز امنیت جمعی و همکاریهای اقتصادی را فراهم میکند.
این ایراد نیز که چنین پیشنهادی عملی نخواهد بود، زیرا با مخالفت جدی اسرائیل روبرو میشود، بیپایه است. رهبری اسرائیل این پیشنهاد را به این دلیل رد میکند که درصورت قبول ناگزیر باید به سیاستی تن دهد که با سیاست کنونی اش کاملا در تضاد است. در ایران نیز نیروهایی وجود دارند که ظاهرا حقانیت سیاسی خود را با ایجاد تنش و درگیری توجیه میکنند و بقای خود را نیز به تشنج و در گیری گره زده اند. هر دو رژیم چه در اسرائیل وچه در ایران صرفا برای حفظ قدرت خود و بر خلاف منافع مردم کشور هایشان عمل میکنند. اما جامعهی جهانی نباید اجازه دهد که این نیروها مانع پیشبرد این اهداف غیر صلح آمیز شوند بلکه باید تمام توان خود را برای تحقق پیشنهاد سازمان ملل به کار بندد. به عنوان مثال، ناتو میتواند برای جلب موافقت اسرائیل با خلع سلاح هسته ای منطقه، به این کشور پیشنهاد عضویت و حمایت نظامی کند ، پیشنهادی که برا ی حفظ امنیت اسرائیل هیچگاه تا این حد کار آمد نخواهد بود که سلاح های هسته ای خودش.,و این در حالی است که اسرائیل در واقع بخشی از ناتو بشمار میرود، زیرا در بسیاری از مانورهای نظامی این پیمان نظامی کشورهای سرمایه داری شرکت میکند ودر ارتباط با برنامه های استراتژیک به اصطلاح امنیت انرژی همواره عامل عمده محاسبات نظامی غرب بوده است.اگر تا کنون اسرائیل از ورود رسمی به پیمان ناتو صرفنظر کرده است دلیلش باز نگه داشتن دست خود در ادامه سیاست اشغالگریش بوده است.
رهبری اسرائیل و نیروهای بنیادگرایی که از آن پشتیبانی میکنند باید بالاخره این واقعیت را درک کنند که دوران سیاست اشغال و انحصار قدرت هسته ای در منطقه رو به پایان است و ادامهی اشغال سرزمینهای بیگانه خطر نابودی اسرائیل را دربر دارد و نیروهای افراطی و بنیادگرا در ایران نیز باید بپذیرند که با حملات لفظی و دشمنسازی در نهایت کشور خود را منزوی میکنند و به نابودی میکشانند.
چشمانداز خاورمیانهی خالی از سلاحهای اتمی، شیمیایی و میکروبی نه تنها معضل برنامه هسته ای ایران را حل خواهد کرد، بلکه همچنین برای حل مساله اسرائیل و فلسطین و بسیاری از درگیریهای قومی و مذهبی منطقه راه گشاحواهد بود. چنین وضعیتی میتواند زیر پای بنیادگرایان راچه در ایران و چه در اسرائیل خالی کند و به گسترش جنبش دموکراسی ایران و بهار عربی یاری موثری برساند. صورتبندی نوین خاورمیانه و سیاست امنیت جمعی و همکاری اقتصادی درست همان راهی است که اروپا بعد از دو جنگ جهانی، نزدیک به ۳۰ میلیون نفر تلفات و ویرانی وحشتناک در پیش گرفت. این نه یک آرمان رویایی، بلکه هدفی کاملا امکانپذیر است و فقط وابسته به این است که همین امروز و همین جا در عرصهی سیاست جهانی در جهت آن گام برداشته شود.
***
مقاله یوشکا فیشر:
بمب ساعتی ایران
قدرت اتمی یا جنگ؟ شانس راه حل این درگیری از طریق دیپلماسی بسیار کم است. ولی در عین حال اروپا باید سعی در راه حل این مشکل از طریق دیپلماسی داشته باشد.
در حالیکه اروپا سرگرم حل مشکلات اقتصادی خود است و دیگر قدرتهای جهان نیز تماشاگر مبهوت این بازی اروپاییها در راه نجات یورو وتاثیر آن در سرنوشت سیستم اقتصاد جهانی هستند، خطر جنگ در ماورای دجله و فرات بر روی آسمان ایران هر روزه بیشتر میشود.
سالیان درازیست که ایران یک برنامه اتمی همراه با ساخت موشکهای دور پرواز که قادر به حمل کلاهک اتمی نیز خواهند بود را دنبال میکند، و این فقط یک نتیجه دارد ، آنهم اینکه ایران میخواهد به یک قدرت اتمی تبدیل شود. و یا دست کم در عین حالی که در چهارچوب منع سلاح های اتمی باقی بماند ، نساختن بمب اتم تنها یک تصمیم سیاسی رهبری باشد.
بنظر من این تنها خواسته رهبری سیاسی ایران است وگرنه برنامه موشکی و اتمی ایران با اینهمه مخارج بیهوده است.
ترس نه فقط برای اسراییل
ایران احتیاج به تکنولوژی غنی سازی ندارد زیرا ایران دارای یک راکتور اتمی است که سوخت آن از طرف روسیه تامین میشود.
بنابراین تکنولوژی غنی سازی ایران برای تولید سوخت این راکتور نیست. غنی سازی فقط میتواند به این مفهوم با شد که آنان سلاح اتمی میخواهند. زیرا برای ساخت بمب اتم نمیتوان از آن صرف نظر کرد. اضافه بر آن ایران در حال ساخت یک راکتور آب سنگین نیز میباشد که ظاهرا فقط برای اهداف تحقیقاتی ساخته میشود ، ولی برای ساخت بمبهای پلوتونیومی از راکتور آب سنگین نمیشود صرف نظر کرد.
ایران بر خلاف قرارداد منع سلاحهای اتمی ، که عضو آن است ، بخش عمده برنامه های اتمی خود را پنهان نگاه داشته است. اضافه بر آن ایران پنهانی به مبلغ میلیونها دلار از عبدلقادرخان " پدر بمب پاکستان " ، قاچاقچی اتمی پاکستانی تکنولوژی غنی سازی و نقشه یک بمب اتمی خریداری کرده است.
عملیات پنهانی ایران زمانی فاش گردید که کشور لیبی همکاریهای خود را در این زمینه با غرب آغاز کرد و شبکه غیره قانونی پاکستانی را فاش کرد. برای اثبات این فرضیه هنوز میتوان دلایل سنگین دیگری را نیز به آن افزود.
ایران با سلاحهای اتمی توازن قوا در خاور میانه را برهم میزند
ایرانی با سلاح اتمی و یا با یک تصمیم سیاسی ازان به دور از نظر استراتژیک توازن قوا را در خاور میانه وخاور نزدیک بکلی بر هم میزند.
اضافه بر آن از سال ۱۹۷۹ میلادی به بعد ایران انقلابی شیوه سیاست خارجیی را دنبال میکند که همسایگانش خود را تحت تهدید ایران میبینند.
ادغام سیاست خارجی "انقلابی" و سلاح اتمی با موشکهای حامل نه تنها اسراییل را به ترس میاندازد و از قدرتی دوگانه برخوردار است، بلکه کشورهای غیر اتمی عربی حاشی خلیج فارس و ترکیه هم از آن هراس دارند.
در این سو کشور های عربی خلیج فارس که تحت نفوذ عربستان سعودی هستند، موجودیت خودرا حتا بیشتر از اسراییل در خطر میبینند. و همچنین موقعیت دفاعی اروپا نیز با ایرانی مسلح به موشکهای حامل کلاهک اتمی به کلی برهم می ریزد.
تا کنون کلیه تلاشها برای مذاکرات به بن بست رسیده اند. در این حال ایران همچنان به غنی سازی اورانیوم ادامه داده و سعی در تکامل تکنولوژی خود داشته است. تحریمها مفیدند ، ولی نتیجه آن دردرازمدت نمایانگر میشوند. و تغییری در حاکمیت از داخل هم در کوتاه مدت قبل پیشبینی نیست.
بنا بر این به این سوال باید نه در آینده بلکه بزودی پاسخ گفت. که آیا جهان و منطقه یک ایران اتمی را قبول و تحمل میکند، یا اینکه خطر ایران اتمی قبل از آن به جنگ میانجامد.
سال ۲۰۱۲ سال بسیار خطرناکی است
رییس جمهور امریکا اوباما همانند اسراییل و کشورهای حاشیه خلیج فارس باره ها تاکید کرده است که امریکا ایرانی با قدرت اتمی را به هیچ وجه تحمل نخواهد کرد.
دولت اسراییل پیشبینی میکند که ایران ۹ ماه دیگر تبدیل به یک نیروی اتمی خواهد شد. و اینکه پایان سال ۲۰۱۲ در امریکا انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشود. بنا بر این ایران میتواند تبدیل به مساله مرکزی تبدیل شود.
بنظر نمیرسد که نخست وزیر اسراییل و دولتش بدون هیچ کاری، فقط شاهد تبدیل ایران به یک نیروی اتمی باشد. از سوی دیگر بنظر نمیرسد که فقط با حمله هوایی بشود جلوی ادامه برنامه اتمی ایران را گرفت و آن را تخریب کرد.
ولی یک چنین حملهای میتواند حتا دستیابی ایران به بمب اتم را سرعت بخشد و اینبار مورد تایید بخشی از جامعه بین المللی قرار گیرد.
سال ۲۰۱۲ برای ایران سال بغرنجی خواهد بود
تصور خاورمیانه پس از درگیری بسیار مشکل است. زیرا بهار عربی به آخر رسیده و موج سنگینی از احساسات زد غربی همراه با پشتیبانی از ایران جایگزین آن خواهد شد. منطقه بجای اینکه شاهد تحولی مثبت از کنه جامعه باشد ، غرق ترور و خشونت خواهد شد.
اوپوزیسیون ایران در درجه اول فدای چنین حمله ای خواهد شد. و تمام منطقه بشکلی در خواهد آمد که هیچ کس آنرا نخواهد توانست کنترل کند. در باره پیامدهای فاجعه بار انسانی در ایران سخنی نمیشود گفت.
انتظار بهثمر رسیدن یک راه حل سیاسی در آخرین لحظه بعید بنظر میرسد، چون مساله اتمی در جریان جنگ قدرت در داخل حاکمیت ایران به یک مساله کلیدی تبدیل شده است. کسی که در این مورد در مقابل غرب عقب نشینی کند، از بازندگان این جنگ قدرت خواهد بود. بنظر میرسد که حاکمیت در تهران بر این عقیده است که ، ایران کشور بزرگ و قدرتمندی است و نمیتوان آنرا با ترفند تحریم و جنگ هوایی بزانو در آورد.
با مراجعه به کتابهای تاریخ ، میبینیم که راه رسیدن به یک فاجعه معمولا با اهداف والا همراه با کوچک کردن اشتباهات بزرگ هموار گشته است، گویا سالی که پیش روی ماست شاهد تکرار این فاجعه هاخواهیم بود.
جنگ یا قدرت اتمی ایران؟ یا بگونه ای دیگر و قبال تصور "جنگ و پس از ان قرت اتمی ایران؟"
بنظر میرسد سال آینده خاورمیانه به سوی این دو آلترناتیو ناخوشایند پیش میرود. مگر اینکه به یک راه حل سیاسی یا دست کم از طریق دیپلماسی به زمان بیشتری دست یابیم. برای بدست آوردن وقت یا راه حل بهتر به تلاشهای بی پایان دیپلماسی محتاجیم، تلاشی از سوی اروپا و بخصوص آلمان.