مدرسه فمینیستی: پنجم مردادماه ۱۳۹۰ در تهران، فضای ساده و صمیمی آپارتمان «هاله سحابی» که در و دیوارهایش از نقاشیهای زیبا و چشم نواز او پوشیده است میزبان زنان از گروههای گوناگون و نیز کنشگران جنبش زنان بود. این مراسم همدلانه در حالی برگزار شد که تنها دو هفته از «چهلمین روز خاموشی هاله» میگذرد. روز ۱۱ خردادماه امسال، هاله سحابی، قرآن پژوه و از اعضای مادران صلح، در پی درگیری برای جلوگیری از برگزاری مراسم ختم پدرش «مهندس عزت الله سحابی»، جان خود را از دست داد. بسیاری از فعالان جنبش زنان، تلاش کردند تا فاجعه مرگ دلخراش و بُهت آور این زن برجسته ایرانی و شُک ناشی از آن را با ترسیم و بازگفتِ زندگی زیبا و انسانیاش ترمیم نمایند بنابراین، به هر وسیله و در حد بضاعت خود، هر کدام (به تنهایی یا به صورت دسته جمعی) سعی کردند در زنده نگه داشتن یاد و خاطره این بانوی بزرگوار، سهمی داشته باشند. در این مراسم که با رونمایی متنی وزین از گفتارها، یادها و خاطرههای دور و نزدیک در مورد هاله سحابی در قالب چاپ یک مجموعه همراه بود، نشان از تداوم حرکت و همت دسته جمعی زنانه در شرایط سیاسی ایران امروز است.
اما در میانۀ تابستان گرم و سوزان، خبررسانی سینه به سینۀ دوستان از محل و ساعت برگزاری «مراسمی در خانه هاله سحابی» ساده نبود: ساعت ۶ بعدازظهر چهارشنبه ۵ مرداد در آپارتمانی که وقتی هاله در قید حیات بود محل ساده و بیآلایشی برای زندگی مشترک و صمیمی با همسرش (دکتر شامخی) به همراه آسیه و آمنه (دختران دوقولی هاله سحابی) محسوب میشد. حال و هوای این مراسم تا حدودی دوگانه مینمود: در عین حال که اندوه فراق و از دست دادن هاله با دیدن چهره معصوماش در قاب عکس بر دلها سنگینی میکرد اما انتشار مجموعهٔ وزین و ماندگاری از خاطرههایش که به همت دوستانش، در چنین شرایطی جمع آوری شده بود، و نیز خبر مسرت بخش» آزادی پگاه آهنگرانی و مهناز محمدی از زندان» که در مراسم دهان به دهان میگشت، و حضور جمعی از فعالان جنبش زنان، در مجموع سرچشمههای تابناک امید به تداوم راه هاله و باور به تحقق مساوات مدنی و حقوق برابر را بار دیگر در وجود همهٔ حاضران، شعله ور میکرد.
به گزارش مدرسه فمینیستی در این مراسم که «مینو مرتاضی لنگرودی» آن را اداره میکرد خانواده هاله سحابی از جمله زری عطایی (مادر هاله)، آسیه و آمنه شامخی (دختران هاله)، یحیی شامخی (پسر هاله) و همسرش داغدیدهاش دکتر شامخی، همچنین زهره سحابی (خواهر عزت الله سحابی) حضور داشتند. در عین حال، حضور جمعی از فعالان جنبش زنان و دیگر گروههای زنان، به خودی خود از شخصیت چند وجهی هاله سحابی حکایت میکرد. در این مراسم حضورزهره تنکابنی، پروین فهیمی (مادر سهراب اعرابی)، فریده ماشینی، نوشین احمدی خراسانی، نرگس محمدی، ژیلا بنییعقوب، فرزانه روستا، شهلا فروزان فر، طاهره طالقانی، صادقه شیردل، گوهر شمیرانی، معصومه دهقان (که به تازگی با قرار وثیقه از زندان آزاد شده)، مریم رسولیان، خاتم اشکوری (همسر حسن یوسفی اشکوری)، قدسی میرمعز (به همراه همسرش دکتر محمد ملکی)، فرشته صابر (خواهر هدی صابر)،... و نیز جمعی از زنانی که همسرانشان در بندند از جمله فاطمه آیینه وند همسر عبدالله مومنی (که در مراسم شنیدیم که همین امروز عبدالله مؤمنی به اتهامی جدید از زندان به دادگاه فراخوانده شده)، مریم شربت دار قدس (همسر فیض الله عرب سرخی)، الهه مجردی (همسر محسن میردامادی)، مهدیه محمدی (همسر احمد زیدآبادی) و... به فضای این مراسم، تنوع و رنگارنگی چشم نواز و امیدوارکننده بخشیده بود.
مینو مرتاضی: «هاله سحابی» به «نلسون ماندلا» نامه نوشت و او را به خاطر شجاعت اش در پافشاری بر صلح، ستود
مینو مرتاضی: «جلوههای عاطفی و عقلانی هاله را میتوان در مهر بیحدش به آزادی، آنگاه که در نهایت آزادی در پسِ پشت میلهها، آزادی را فریاد کرد... در عشق او به وطن، آنجا که مصرف کالای خارجی را تحریم میکرد... در عشق او به عدالت و امنیت، آنجا که پیشاپیش تظاهرکنندگان، یورش به جوانان میهناش و یورش به مردم آزادیخواه در سراسر جهان را محکوم میکرد... در عشق او به صلح آنجا که در اوج گرفتاری و حبس و زجر شکنجه پدرش، به نلسون ماندلا نامه نوشت و او را به خاطر شجاعتاش در پافشاری بر صلح، ستود.... آری هاله نگاه عاشقانه به جهان داشت... او عاشق عشق بود...»
زهره تنکابنی: هاله در انسانیت و منش انسانی و مدارا گرایانه، الگوی کاملی بود
زهره تنکابنی: «فکر میکنم آنهایی که با هاله بودند هرگز نتوانند او را فراموش کنند. همیشه من در تعجب بودم که هاله این سرسختیاش را در مقابل ظلم و زور از کجا کسب کرده است. بعدها در داستانهایی که درباره «زرین عطایی» مادر هاله شنیدم، متوجه شدم که هاله این بخش ظلم ستیزش را از مادرش کسب کرده است... در حقیقت برداشت من این است که هم در زندگی مهندس سحابی و هم در زندگی هاله، زری خانم عطایی نقش بسزایی داشته است... در هر صورت هاله از میان ما رفت و حداقل من میتوانم بگویم که امروز سعی میکنم که آن منش تساهل و مدارا را که در هاله در رابطه با دوستان و دیدگاههای دیگر وجود داشت الگوبرداری کنم چون فکر میکنم او واقعاَ در انسانیت و منش انسانی و مدارا گرایانه، الگوی کاملی بود....»
خانم اشکوری: هاله بسیار لطیف و زیبا بود
خاتم اشکوری همسر حسن یوسفی اشکوری: «هاله روح شاهدی است که در روی زمین و در میان ما باقی مانده است. چرا که انسانهایی که میمیرند اکثراَ به زیر زمین میروند ولی هاله به خاطر آنکه شاهد است و در طول زندگیاش انسانی با ایمان، باگذشت و واقعاَ بزرگ بود پس از مرگش نیز همچنان در میان ما باقی مانده است، و فقط جسماش در میان ما نیست... هاله بسیار لطیف و زیبا بود و هنرش به ویژه نقاشیهایش آشکارا نشان میدهد که او انسان بسیار حساس، نکته بین و لطیفی بوده است که این لطافت و زیبایی را از مادرش به ارث برده است... من جز زیبایی و مهر و لطافت هیچ چیزی از هاله ندیدهام...»
فرزانه روستا: امیدوارم شرایطی در جامعه ایجاد شود که چنین خانوادههایی در جامعه ما باز هم رشد کنند
فرزانه روستا: «من اینجا میخواهم دوباره این پرسش را مطرح کنم که چگونه یک همچین آدمی مثل هاله در جامعه شکل میگیرد؟ همانطور که سوسن شریعتی در این مورد گفته است میخواهم بگویم که هاله چند ویژگی داشت که توانست هاله شود. او از یک طبقه اجتماعی بود که دغدغه نان نداشت و این نشان میدهد که وقتی اقشار جامعه تامین باشند و دغدغه نان نداشته باشند، یکی از فاکتورهایی که برای انسان موفق شدن را به دست میآورند. اما به غیر از نان، مسئله فرهنگ یک خانواده نیز بسیار مهم است برای ساختن کسی مثل هاله. هاله از خانوادهای برخاسته که یکی از میراثهای فرهنگی بسیار قابل توجه جامعه ما هستند. ما بسیاری از خانوادههای سیاسی و برجسته داریم اما در این خانوادهها زنانشان در گوشه خانه هستند و صحبتی از آنها نیست ولی خانواده سحابی میراثی فرهنگی و سیاسی است که زنان خانوادهاش همیشه حضور فعال داشتند از زری خانم مادر هاله تا خود هاله سحابی. اما ویژگی سوم آن است که خانواده سحابی همیشه آزاد منشانه زندگی کردهاند. اگر زندگی مهندس سحابی را نگاه کنیم میبینیم که چطور میشود یک نفر ۲۵ سال سر خم نکرد، ۲۵ سال آری نگفت و معامله نکرد، ۲۵ سال زیرمیزی قبول نکرد و به رغم این همه سالهای زندان و بگیر و ببند اما این همه سالم و آزاده زندگی کرد و در این همه سال همسر و دخترش هم همراهاش بودند... در نهایت من امیدوارم شرایطی در جامعه ایجاد شود که چنین خانوادههایی در جامعه ما باز هم رشد کنند، اما نه با ۲۵ سال زندان و نه با کشته شدن به این شکل و نه با این چنین آلامها و رنجهایی...»
فریده ماشینی: ما در جنبش مردمی نیاز داریم که مانند هاله بتوانیم به رغم تفاوتهایمان مسائلی را که از سوی هر کسی مطرح میشود گوش بدهیم و یقین دارم که در آن، میتوانیم نکتههای آموزندهای را بیابیم
فریده ماشینی: «من چند هفته پیش به یک جلسه دعوت شدم که جلسه قرآن بود که در همین شهرک برگزار میشد. یکی از مهمترین نکاتی که در آن جلسه خانمها میگفتند این بود که: هاله وقتی در این جلسات میآمد ما احساس آرامش میکردیم چون او انسان بسیار مطلع و پُر دانشی بود اما به رغم این همه دانش وسیعاش، هر کدام از ما وقتی حرف میزدیم او چنان با دقت و اشتیاق به حرف ما گوش میداد که ما فکر میکردیم مگر چه نکته مهمی گفتهایم که او چنین برخورد میکند؟ میخواهم از این، نتیجه بگیرم که این گونه برخورد کردن هاله به افراد مختلف را ما نیاز داریم که در جنبش سبز و کلا در جامعه گسترش دهیم. یعنی اینکه بدانیم که هر کسی چه کوچک و چه بزرگ، چه مخالف و چه موافق، چه معروف و چه غیرمعروف، نکتهای برای شنیدن و آموختن دارد و ما باید بتوانیم به رغم تفاوتهایمان مسائلی را که از سوی هر کسی مطرح میشود گوش بدهیم و حتما در آن میتوانیم نکتههای آموزندهای را بیابیم... از طرف دیگر من خوشحالم که میبینم زنان در طول این سالها چقدر نقاط عطف مهمی را در جامعه به وجود آوردهاند که مرگ هاله هم از جمله نقاط عطفی است که همه اینها در جامعه ما تاثیر گذار بوده است...»
نرگس محمدی: هاله عاشق جنبش سبز بود چون آن را حق مردم ایران میدانست
نرگس محمدی: «زندگی هرکسی پیامی دارد، من بیش از چهل روز که از ماجرای مرگ هاله میگذرد همیشه فکر کردهام که پیام مرگ هاله چه بود؟ و بالاخره به این نتیجه رسیدهام که مرگ هاله تبلور شخصیت هاله بود. من الگوی شخصیت هاله را تسامح و مدارا به علاوهٔ ظلم ستیزی میدانم. یعنی هاله شخصیت چندوجهی داشت که یک وجه آن شخصیت مداراگرایانهاش در زندگی شخصی و اجتماعی او بود، اما من این را یک ظلم به او میدانم که فقط بخش مدارا و تساهل هاله را مطرح کنیم،.. هاله میگفت که به آنهایی که نمیگذارند پدر من آنچنان که در شأناش است به خاک سپرده شود اما به آنها چایی بدهید چون آنها هم انسان هستند ولی هاله در عین حال در مقابل همانها که به عنوان انسان برایشان چای میبرد به موقعاش میایستد و به جای آنکه لباس سیاه بپوشد و پشت تابوت پدر آرام قدم بردارد، با شالی سبز در جلوی تابوت پدر ایستاد و جلو رفت، چون او عاشق جنبش سبز بود و آن را حق مردم ایران میدانست.... هاله فریاد شد، فریاد علیه ظلم شد، ظلمی در حق عزت الله سحابی، ظلمی در حق زرین عطایی و ظلمی در حق مردم شد. همانطور که زینب پس از مرگ امام حسین، فریاد علیه ظلم شد...»
پروین فهیمی: سهراب با وجود هاله، آنجا حتما مادری دارد که در کنارش هست
پروین فهیمی: «هاله نه تنها یک مادر فوق العاده برای فرزندانش بود، بهترین دوست و یار ما در «جمع مادران صلح» هم بود. او را بیشتر بعد از کشته شدن سهراب شناختم، چون هاله کاملا با خلوص نیت به من محبت میکرد. او بارها و بارها میآمد دنبال من که من تنها نباشم، به او میگفتم هاله چرا خودت را به زحمت میاندازی، میگفت اینها که کار و زحمت نیست، این نه تنها وظیفه من است بلکه این کار را با شوق فراوان انجام میدهم... جایش خالی است ولی همه خوبیهایش وجود دارد و در بین ما جاری و ساری است... یادش گرامی باد»
مهدیه محمدی: هاله غمخوار خانوادههای زندانیان سیاسی بود
به گزارش مدرسه فمینیستی مهدیه محمدی در این مراسم گفت: «در تمام این دو سال و میدانم قبلتر از آن نیز، هاله به ما خانوادههای زندانی به طور مدام و بیخستگی، سر میزد و رسیدگی میکرد. من مرگ هاله را نمیتوانم هنوز قبول کنم... اما یک هفتهای است که وقتی دور و برم را نگاه میکنم میبینیم که خیلی آدمها میمیرند اما خاموشانه و شاید مرگ آنها برای خانوادههایشان سختتر باشد اما هاله چنان باشکوه از میان ما رفت که مرگش هم امید و نویدبخش برای راهی بود که به آن اعتقاد داشت؛ و برای همین شاید چنین مرگی با چنین مادر مقاومی مثل زری خانم، برای خانوادهاش کمی قابل تحملتر کند...»
ژیلا بنی یعقوب: با همه دانشاش در مورد مسائل زنان در قرآن آنقدر متواضع بود که فکر میکرد دانشاش کافی برای مصاحبه نیست
ژیلا بنی یعقوب: «من همیشه اصرار میکردم که به عنوان روزنامه نگار با هاله سحابی مصاحبه کنم و پژوهشهایی که او در مورد بحث حقوق زنان در قرآن انجام داده است را به شکل مصاحبه در روزنامهها منتشر کنم، ولی هاله با فروتنی همیشگیاش میگفت این همه آدمهای مهمتر هستند که میتوانی با آنها مصاحبه کنی چرا با من میخواهی مصاحبه کنی؟ به هرحال در دوره و زمانهای که کسانی که چیزهای اندکی میدانند این چنین از موضع بالا برخورد میکنند، هاله که این همه دانش داشت و واقعا دانش قرآنیاش در حوزه زنان بسیار هم بالا بود، چنین متواضعانه برخورد میکرد. هاله حاضر نبود مصاحبه کند ولی ما ساعتها در مورد مسائلی که در قرآن تحقیق و پژوهش کرده بود در مورد مسائل و حقوق زنان، صحبت میکردیم و من هم همیشه میگفتم این مسائل بسیار مهم است که انتشار پیدا کند و در موردش در سطح افکار عمومی و نخبگان و پژوهشگران، بحث شود. بالاخره ما هم یک بار با هاله مصاحبه کردیم و چقدر هم مورد استقبال قرار گرفت. خلاصه هاله چنین انسانی بود...»
آسیه شامخی (دختر هاله): هاله بهترین دوستام بود
آسیه شامخی: «ما او را در خانه مامان نمیگفتیم، او را هاله صدا میکردیم. هاله بهترین دوستام بود و هنوز این آخرها که رشته نقاشی میخواندم، هاله در رنگ گذاریها و امتحان، خیلی کمکام میکرد... من مرگ هاله را باور نکردهام و فکر میکنم هاله از پیشام نمیرود و همیشه با من است...»
یحیی شامخی (پسر هاله): هاله با معیارهای رایج هنرمندی موفق و متخصص نبود، او هنرش را در خدمت خوشحالی مردم به کار میگرفت
یحیی شامخی: «هاله، در زمینههای بسیار گوناگونی، یک هنرهایی داشت هم نقاشی میکرد، هم دست به نوشتناش خوب بود، اهل جک گفتن بود، شعر میسرود، کار پژوهشی میکرد و خیلی کارهای دیگر. ولی مسئله آن بود که هاله در هیچ کدام از این حوزهها در واقع با معیارهای عمومی «متخصص» نبود، یعنی با معیارها و نُرم اجتماعی که باعث میشود آدمها معروف بشوند نه نقاش خیلی بزرگی بود و نه نویسنده خیلی متبحری و نه شاعر خیلی بزرگی بود، اما او با همه این هنرهای مورد علاقهاش به آن اندازهای مایه داشت که میتوانست با آنها به چند نفر کمک کند و یا چند نفر را خوشحال کند و یا گره فکری چند نفر را بگشاید و... مثلا شعرهایش را برای این میسرود که دیگران را خوشحال کند و سرودهایش را به آنها هدیه میکرد. یا شروع میکرد روی یک جعبه شیرینی نقاشی کردن؛ برای اینکه دیگران را خوشحال کند... به هرحال این خصوصیت و ویژگی مادرم برای من خیلی جالب بود که هنرهایش را نه برای «متخصص شدن» که برای خوشحالی انسانهای اطرافاش استفاده میکرد. در واقع هنرهای او با معیارهای انسانی که خودش قبول داشت در ایجاد یک فضای انسانی در اینجامعه خشن، بسیار بزرگ محسوب میشود.
تقی شامخی (همسر هاله): هاله زندان را ادای دین میدانست
دکتر تقی شامخی: «راستش درحالی که مرگ هاله برایم هنوز بسیار دردناک است نمیتوانم از خاطرات او در اینجا زیاد بگویم چون وقتی هم که یاد هاله بر من مستولی میشود سعی میکنم از آن فرار کنم چون برایم نبودناش بسیار دردآور است. مادر من هم همین روزها فوت کردند و او کسی بود که من سعی میکردم اتفاقی که برای هاله افتاد را ازش مخفی کنم چون خواهر و برادرانم معتقد بودند که ممکن است به مادر آسیبی برسد، چرا که مادرم هاله را بسیار دوست داشت و هاله هفتهای یک بار پیش او میرفت و با او صحبت میکرد. ولی مادرم بالاخره خودش متوجه شد و آن موقع میگفت که من حالا دو تا شهید دارم چون یکی از برادرهای من سال ۵۱ شهید شده بود و حالا هم هاله. بالاخره این وضعیت را مادرم نتوانست تحمل کند و او هم به رحمت خدا رفت. به هرحال این رابطه عروس و مادرشوهر رابطه زیبایی بود... راستش هاله به این زندگی زمینی خیلی علاقهمند نبود و زندگی را در این میدید که بتواند منشاء اثری باشد و هر جا که فکر میکرد منشاء خدمتی هست شادابی و نشاط و زیبایی را از خود بروز میداد... به هرحال همه زندگیهای مشترک فراز و نشیب دارد ولی زندگی کردن با هاله از یک جنبهای بسیار سخت بود چون برای هاله خوشحالیهای عادی و روزمره معنی نداشت و فقط خوشحالیاش را در خدمت کردن و منشاء اثر بودن میدید و برای همین زندگی روزمره از این جنبه میتوانست مشکل آفرین باشد... من یادم هست که خانم پژوهشگری در فرانسه بود که به هاله پیشنهاد کرد که یک ماه برود فرانسه تا با هم یک کتابی در مورد زنان به طور مشترک، کار کنند ولی هاله خارج شدن از کشور را در حالی که مردم مشکل داشتند خیلی مناسبت نمیدانست و برای همین آن پیشنهاد را قبول نکرد... وقتی برای ملاقات کابینی با هاله به زندان میرفتیم کاملا میتوانستیم متوجه بشویم که او اصلا زندان را زندان نمیبیند، بلکه هاله زندان را ادای دینی میدید و احساس میکرد که اگر کلاس آموزشی در زندان هست و او میتواند در یک زمینه آموزش دهد همین برایش بسیار خوشحال کننده بود و آن را بخشی از ادای دیناش میدید. مثلا همین آخرین بارها در ملاقات میگفت که مثلا دیشب تا ساعت ۲ شب بیدار مانده تا بتواند مطالبی را که برای کلاس آموزشی است آماده کند، آن هم با آن همه محدودیتی که حتا در مورد کمبود کاغذ و قلم وجود داشت و با سختی این کار را میکرد، ولی مسئله آن است که او از همه این کارها بسیار لذت میبرد و احساس شادابی و خوشحالی میکرد...»
شهلا فروزان فر: آشنایی با هاله به عنوان صادقترین و شجاعترین فرد زندگیام برای من باعث افتخار و خوشحالی است
شهلا فروزان فر: «هدا صابر و تمام کسانی که ایستادگی کردند و نه گفتند به ظلم، شانه به شانه هاله قدم میگذارند، یعنی کسانی که امروز در اسارت هستند و ایستادگی کردهاند و ما از آنها ممنونیم و قدردانشان هستیم. اینجا میخواستم بگویم که من خیلی شانس و افتخار داشتم که با هاله آشنا شدم، یعنی با بزرگترین و صادقترین و شجاعترین فرد زندگیام و از این بابت بسیار خوشحالم...»
نقل خاطرات در مورد هاله سحابی تا پاسی از شب ادامه داشت:
به گزارش مدرسه فمینیستی بسیاری دیگر از زنان حاضر در جمع نیز خاطرات و گفتههایی از هاله سحابی بیان کردند. از جمله قدسی میرمعز، که به همراه همسرش دکتر محمد ملکی در خانه هاله سحابی آمده بود اظهار داشت که: «راجع به هاله آنقدر گفتنی هست که نمیتوانم اینجا چیزی بگویم. از وقتی یادم میآید هاله شخصیت خاص خودش را داشت که از نظر من قابل بیان نیست و فقط باید احساساش کرد.»
از دیگر سخنرانان در این جمع، دکتر محمد ملکی، سوسن شعبانی، لی لی فرهادپور و برخی دیگر از اعضای مادران صلح بودند.
و سرانجام در این مراسم صمیمانه، آخرین کسی که از هاله سحابی سخن گفت عروساش بود، همسر یحیی شامخی در مورد خصوصیات مادرشوهر خود، چنین گفت: «هاله کسی بود که برخلاف ما که معمولا وقتی در باره مردم حرف میزنیم ابتدا نقاط منفی افراد را میبینیم، در مورد هر کسی که من میشناختم و یا نمیشناختم نقطه مثبت آن فرد را برایم تعریف میکرد و برای همین است که تمام اطرافیان هاله برای من عزیز هستند چون او فقط نقاط مثبت افراد را برایم بیان میکرد و برای همین هم هست که الان نسبت به این جمع که شاید برخی از آنها را برای اولین بار میبینمشان احساس خوبی دارم. این نگاه مثبت که نسبت به همه شما دارم چون که بارها از نقاط مثبتتان از هاله شنیدهام. و این مثبت اندیشی، از خصوصیات اخلاقی هاله بود.